دنبالۀ بیان قاشق شکر
به ادامۀ مناجات قاشق شکر گوش بدهیم: «آری من بندۀ تو یعنی وابستۀ توام ای شکر قدرتمند. من جزئی از تو هستم و درست است که فعلاً برای مصلحتی و انجام مأموریتی قدری دور شدهام ولی این دوری ظاهری پیوند مرا از تو نبریده است بلکه مثل فنری که بکشند و رها کنند به آنجا باز میگردم. وقتی مأموریت من تمام شد دوباره داخل تو میشوم پس همیشه جزء تو بودهام و هستم و خواهم بود و رواست که کوس اناالحق زنم یعنی من هم جزئی از حقیقتم، عین حقیقتم، غیر از حقیقت چیزی نیستم. کیست بتواند ثابت کند جدا هستم و کیست که بتواند انفکاک بین تو و من بدهد و ما را جدا سازد؟ چنین قدرتی در عالم نمیبینم. همان خاصیت تو را ای انبار شکر من هم دارم منتها مقدارم بیاندازه کمتر از تو است و جزئی بسیار ناچیز از کل هستم که تمام خواص کل در آن هست. اصلاً جدایی ندارم و دور هم نشدهام و این دوری ظاهری به خاطر انجام وظیفه است.»