جزء و کل

گلهای راهنمایی جلد دوم وحدت در جان و در جهان

حال می‌گویم این یک قاشق شکر که از انبار برداشته شده تمام خاصیت‌هایی که در اصل شکر هست در آن هم وجود دارد منتها به اندازۀ خودش. اگر آن قدرت دارد، روح دارد و شیرینی دارد این هم دارد. اگر در آن عناصر هست در این هم هست. این به مقدار خیلی کم و آن به مقدار لایتناهی. آنچه در آن هست، در این هم هست ولی امروز که ظاهراً جدا شده نسبت به آن بی‌نهایت کوچکتر است، بندۀ آن است از آن ظاهراً قدری فاصله (فاصلۀ ظاهری والا فاصله‌ای در بین نیست زیرا هر فاصله هم باشد در داخل خود عالم است و در دل عالم لایتناهی انجام می‌شود و لذا فاصله معنی ندارد) گرفته است تا وظیفه‌ای را انجام دهد ولی در حقیقت جزء اوست.

در ظاهر جدا شده است ولی چون از عالم او خارج نشده جدا هم نیست و این جدایی ظاهری می‌باشد. بندۀ اوست یعنی پیوند و وابستۀ به اوست. وقتی هم که دوباره شکر روی انبار ریخته شد باز خود اوست و جزء اوست. این تشبیهی بود که رابطۀ خداوند و بندگان او را به خوبی روشن می‌سازد. این حقیقتی است که مدت هزاران سال است به این روشنی بیان نشده بود و اینک شکافته و ارائه شد.

پس بارالها من هم بندۀ تو هستم و از بندگی تو سرپیچ نیستم و از تو هم جدایی ندارم مرا به راه راست هدایت فرموده‌ای و از گمراهی نجات بخشیده‌ای و می‌خواهم زودتر به تو واصل شوم.