سرنوشت و تقدیر

دینامیسم آفرینش بیان بیست و سوم - تحیر در اختلافات آفرینش و بد و خوب
در هر قدم که برمی‌داریم به کلمه تقدیر و سرنوشت برمی‌خوریم. برخی آن‌ را تقدیر طبیعت یا تقدیر الهی می‌نامند. زمانی بود که درباره تقدیر مردمان را ستیزۀ بسیار بود و دو دسته شده بودند. برخی تقدیر را فقط به عنوان تصادف یا اتفاق و بخت می‌دانستند و عده دیگر چنان به آن معتقد بودند که می‌پنداشتند خداوند با دست خود بال های پروانه را رنگ‌آمیزی کرده و موجودات را غذا می‌دهد. امروز طرز فکر مردمان دربارۀ آن طور دیگری است. 
یکی از بزرگترین دانشمندان جهان این لغت را برای ما روشن کرده و آن‌ را تشبیه به خطوط آهن نموده. مثلا بین تهران و مشهد مقدار زیادی خط‌آهن کشیده شده که ساکن و ساکت است و کوچکترین قدرت این‌را ندارد که کسی را یک وجب راه ببرد. اما وجود این خطوط لازم است تا لکوموتیو با واگون هایش بتواند روی آن حرکت کند و مسافرت سریع و سالم خود را انجام دهد. هر موجودی با یک رشته قوانین مخصوص به خود به‌دنیا می‌آید. فلان پرنده زیبا است یا صدای خوش دارد. در تمام طول حیات رنگ پرها و شکل او به همان ترتیبی است که تقدیر برای او معین کرده و نمی‌تواند آن‌ را عوض کند. کسانی که منکر تقدیرند قوانین زندگی موجودات را اگر بتوانند تغیر دهند.
همه موافقند که قوانین معین و منظم برای هر چیز هست که در این زمین اداره شود. با این حال درباره تقدیر منازعه می‌کنند و راجع به آن توافق فکری نیافته‌اند. برخی می‌گویند قوانین طبیعت تغییرناپذیر است و چه فرق دارد آن‌ را طبیعت یا خدا بنامیم. بشر قادر به‌تغییر آنها نیست. قوانین طبیعت بر روی هوس کار نمی‌کند. همه چیز مقررات و قوانینی دارد. آنها به مخالفین می‌گویند:
«فرق ما با شما این است که غرور شما می‌پندارد تمام قوانین طبیعت را کشف کرده در حالی که بسی مانده است که بشر از اسرار عالم آگاه شود. ما سعی داریم آنها را کم کم بفهمیم.»
همه چیز تحت قانون است. این که بشر پرواز را آموخته از قوانین عالم استفاده کرده و ممکن است روزی برسد که بهتر آن‌ را بفهمد و به جای این ماشین‌های سنگین با سبکی و راحتی به هوا پرواز کند ولی باز هم تحت قانون خواهد بود. اصلا اگر قوانین طبیعی نباشد علم معنی ندارد. اگر قوانین شیمی نباشد ما چه می‌توانیم بکنیم.
هیچ کس در عالم شادمان‌تر از آن کسی نیست که معتقد به سرنوشت الهی است و می‌داند که تحت فرمان قوانین او است. در این‌ صورت مانند گوته شاعر آلمانی دائماً دست دعایش بلند است و از خداوند روشنایی بیشتر و بیشتر می‌خواهد. مگر نه این است که میلتون شاعر در ابتدای کتاب «بهشت گمشده» می‌گوید: «ای خدا آن چه را در من تاریک است روشن فرمای و آن چه پست است برافراز و پشتیبانی فرما تا در قله این برهان عظیم بتوانم با زبان یقین دربارۀ سرنوشت سخن گویم و بگویم که راه خدائی برای بشر چه روشن است.»
انسانی که معتقد به سرنوشت است از دانستن این حقیقت شادمان است که زندگی او در زیر فرمان قوانین عاقلانه است و همین قوانین با زبان فصیح به او می‌گوید که بلاتردید یک نیروی عاقل و مسلطی این مقررات عاقلانه را وضع کرده است. مردی که معتقد به سرنوشت است هرگز فکر نمی‌کند که تقدیر دائماً راه زندگی را بر او مسدود می‌کند. او می‌داند که اگر سم بخورد تقدیر جلو نمی‌آید که از مرگ نجاتش دهد یا اگر دستش را به آتش فرو برد تقدیر از سوختنش مانع نخواهد شد. همین آثار خود تقدیر است. حتی نمی‌گوید کسی که سم می‌خورد یا دست در آتش می‌کند همیشه و به طور لایتغیر و بدون استثناء خواهد مرد یا خواهد سوخت. شاید روزی یک قانون عالی‌تری از تقدیر را کشف کند که او را از سم یا آتش حفظ کند.
اعتقاد به ‌مبداء دو فایدۀ بزرگ دارد: یکی رضایت و شکرگزاری و نجات انسان از افکار کوچک و عامیانه زیرا اگر معتقد به تقدیر باشیم خود را مدیون نیروئی می‌دانیم که قوانین آن‌ را مقرر فرموده و ما می‌توانیم قوانین را بفهمیم ـ ما این تقدیر را دوست می‌داریم و قوانین حیرت‌آور طبیعت را مطالعه می‌کنیم و عظمت آن‌ را در کلیات و جزئیات و جمال و زیبایی می‌ستائیم و احساس می‌نمائیم که نیروئی مافوق که به همۀ عالم الهام می‌فرستد ما را حمایت می‌کند.