بیان بیست و سوم - تحیر در اختلافات آفرینش و بد و خوب

دینامیسم آفرینش

برخی اشخاص که زمام خود را به دست اندیشه رها می‌کنند گاهی در موضوع اختلافات آفرینش دچار شک و تردید شده فکر می‌کنند که چرا خداوند برای کار نیک پاداش و برای بدی عذاب می‌دهد در حالی که هر کس را که نکو ساخته شده نیکویی کار و وظیفۀ او است و هر کس را بد ساخته شده جز بدی از او صادر نشود و گناهی ندارد.

عدۀ دیگر چنان که دربارۀ مترلینگ بیان شد فکر می‌کنند که اگر عیبی در مخلوق هست منشأ آن ساختمانی است که صانع ساخته و هر مصنوعی که به نظر دارای نقص می‌رسد همین نقص دلیل از نقص کار صانع است و مصنوع را گناهی نخواهد بود و از مخلوق ناقص انتظار کار کامل نمی‌توان داشت. تکلیف افراد مریض و دیوانه و نابالغ و ناقص که به علت همین نارسایی‌ها به اعمال نامناسب دست می‌زنند چیست؟
این ها و بسیاری افکار دیگر دربارۀ اختلاف آفرینش و اعمال ناپسندی که از افراد بشر سرمی‌زند متفکرین جهان را در هر زمان و هر نقطه از جهان به تفکر و تأمل واداشته و نتوانسته‌اند دلیل قانع کننده‌ای بر آن پیدا کنند و امید است مطالب این کتاب بتواند فعلا کلید محکمی برای بازکردن درهای این اسرار باشد تا بعدأ مطالب مفصل و جالب تری در این‌ باره به اطلاع همگان برسد.

هرگاه خط دو نفر خوشنویس را که با هم تفاوت دارد مقایسه نمائیم یکی از آنها را می‌گوئیم خوب و دیگری را می‌گوئیم بد است. حالا اگر خط خوب اولی را برداشتیم  و خطی بدتر از خط دوم به میان آوریم خط دومی را که بد می‌دانستیم نسبت به آن خط سومی خوب می‌دانیم. همین طور اگر یک خط بدتری بیاوریم خط سومی نسبت به آن خوب جلوه می‌کند و همان که بدنام گذارده بودیم خوب نام خواهد گرفت. به همین ترتیب معلوم می‌شود که اصولا بد و خوب نسبی است و مربوط به نامگذاری‌ها و نسبت‌هایی است که مابین اشیاء مختلف قائل می‌شویم و در واقع بدی در بین نیست. چنان که هر کدام از این خط ها در عالم خود خوب است و اگر بد بود از آن استفاده نمی‌کردیم. از هر یک از آنها در عالم خود استفاده به عمل می‌آید.

به همین ترتیب یک اتومبیل که پنج نفر سرنشین می‌گیرد و خیلی کامل ساخته شده وقتی در مقابل یک اتومبیل دیگر که چهار نفر گنجایش دارد و ناقص‌تر است قرار گیرد خوب خوانده می‌شود و دومی را نسبت به آن ناقص و بد می‌دانند و همین طور به سلسله مراتب اتومبیلی که سه نفر گنجایش دارد نسبت به دومی بد نامیده می‌شود و اتومبیلی که فقط دو نفر می‌گیرد و کوچک است نسبت به آنهای دیگر بد خوانده می‌شود.
یک موتور سیکلت را در مقابل یک اتومبیل بزرگ ناقص و بد می‌خوانند در حالی که در مقابل یک دوچرخۀ بدون موتور (بیسیکلت) خوب و قوی است. همه چیز این طور است.

یک تانک جنگی که شکل آن بد و خشن ولی موتور آن خیلی قوی است در مقابل یک اتومبیل لوکس جدید بد جلوه می‌کند ولی وقتی هر دو به حرکت می‌افتند قوت و قدرت تانک معلوم می‌شود که موانع را خراب کرده با کمال نیرومندی پیش می‌رود در حالی که آن اتومبیل لوکس در مقابل مانع متوقف می‌شود. این جا است که ملاک عوض شده می‌گویند: «این یکی خوب و قوی است» پس مفهوم خوبی تغییر کرد، عده‌ای آن‌ را خوب و عده‌ای دیگر این ‌را خوب می شمارند.

 یک اتومبیل سواری ظریف را از لحاظ زیبایی نمی‌توان با یک تانک خشن مقایسه کرد ولی همان تانک چندین برابر قدرت سواری را دارد

تمام امور عالم این طور است و بشر نیز مشمول همین امر است. آن کسی که برای جهان‌گشایی و فتح کشورها ساخته شده هر چند که در ظاهر رحم و شفقت و مهر و محبت نشان نمی‌دهد اما وظیفه‌ای را که دستگاه مغزی و مکانیسم حواس او برای آن آماده شده است انجام می‌دهد و آن کسی که افتاده، متواضع و مهربان است نیز از سرنوشت خود پیروی می‌نماید. خداوند موجود بد نمی‌سازد و هر کدام وظیفه‌ای را که برایشان معین شده انجام می‌دهند.

چرا اصولا صحبت بد در بین می‌آید. موضوع رقابت و مقایسه است. یک کارخانه اتومبیل قوی‌تر می‌سازد و یکی ضعیفتر. این محصول پائین‌تر را که کوچکتر است بد می‌خوانند در صورتی که هر کدام برای جای خود و عمل خود خوب است. دو نفر انسان فکر می‌کنند. آن کسی که بهتر فکر می‌کند و قدرت فکری بیشتری دارد او را خوب می‌گویند و آن یکی که فکرش کمتر است آن‌ را بد می‌خوانند. آن یکی به قدر ظرف و توانایی خودش خوب است و آن دیگری به قدر خودش خوب می‌باشد. اما در موقع نام‌گذاری با ملاحظۀ مقایسه و نسبت آنها را به نامگذاری‌های بد و خوب، نادان و دانا، صالح و طالح می‌نامند در صورتی که هیچ کدام بد واقعی نیستند بلکه درجاتی نسبت به هم دارند که وجود این درجات لازم است. یا این که این یکی قدرت و ظرف فکری آن دیگری را ندارند لذا مرتکب کارهایی می‌شود که مستوجب مجازات می‌گردد. چه باید کرد حقیقت این طور است.

علت این که بد و خوب نسبی است آن است که بد مطلق در جهان وجود ندارد. چیزی نیست که همۀ مردم آن‌ را بد بشمارند. هر بد اصطلاحی عده‌ای طرفدار دارد هر چند طرفدار آن کم باشد. خوب همچنین است. مثلا یک طفل قدرت و ظرف فکریش کم است. خود را در حوض می‌اندازد. این دلیل بر آن است که ظرف حواس او کوچک و ناقص است. طفل چه تقصیری دارد. ما هم چون تا حدودی فهمیده‌ایم می‌گوئیم طفل معصوم است و نفهمیده. در واقع همین امر شامل بزرگترهایی هم که تقصیر می‌کنند هست. پس بد در حقیقت وجود ندارد و مربوط به قدرت و ظروف بدن است. همان روح واحد و امر یزدانی در بدن همه هست. پس چرا با هم فرق می‌کنند؟ علت تفاوت ظرف فکری آنها است. اما مردم چون نمی‌فهمند این تفاوت‌ها را بد و خوب می‌نامند.

 در یک ساعت چرخ ها بر ضد هم و مخالف یکدیگر گردش می‌کنند ولی این مخالفت بر ضرر نیست بلکه برای کار ساعت لازم است و در اثر این گردش‌های ظاهراً متخالف است که ساعت کار می‌کند. در جامعه نیز عمل افراد هر چند ضد یکدیگر جلوه می‌کند در باطن به یک هدف و منظور منتهی می‌شود که آن گردش منظم چرخ جامعه و عالم است