داستان معنابن زائد
یا دربارۀ معنابن زائد میگویند که شاعری در پشت قصرش در کنار جوی آبی که داخل قصر میشد نشسته بود و قصیدهای در مدح او گفت و روی آب گذاشت. معن در داخل قصر کنار جوی بود و وقتی که آب شعر را آورد هدیۀ بزرگی برای شاعر فرستاد. شاعر وقتی این جود را دید عمل را تکرار کرد و باز جایزهای دریافت نمود و آن قدر این کار تکرار شد که معن گفت اگر تمام زندگی مرا میخواست به او میدادم.