داستان حاتم طایی
مثلاً کسی به نزد حاتم طایی آمد. اسب محبوب او را که دهها هزار دینار میارزید و حاضر نبود به هیچ قیمتی از آن جدا شود خواستار گردید. شب که وارد شد چون حیوان دیگری در دسترس نبود حاتم دستور داد آن اسب را ذبح کنند و برای مهمان شام تهیه نمایند و بعداً که مهمان مقصود خود را بیان کرد، حاتم با عرض مراتب تأسف گفت که همان اسب را دیشب برای تهیۀ غذای تو ذبح کردهام.