راز و نیاز

گلهای راهنمایی جلد دوم راز و نیاز با معشوق
حال که همۀ قوای خود را مساعد برای استغراق در این عشق یافتم روی به معشوق ازلی نموده گفتم: «ای محبوب عزیز و ای مالک عالم لایتناهی مرا زودتر نجات ده که هرچه بیشتر واصل شوم. مرا به این عشق بیشتر بسوزان که هرچه بیشتر حیاتم متجلی‌تر و زندگیم فروزان‌تر و درخشان‌تر خواهد گردید. عشق مرا بیش و بیشتر ساز، سوز مرا بیفزای. بر آتش درونم اکسیژن رحمت خویشتن را بدم تا این نار شعله‌ورتر گردد و نور آن جهانی را خیره سازد.

آه که چه وادی بهجت‌افزایی است. بیایید نزدیک شوید، بنگرید، تماشا کنید که من به چه بهشت حقیقی دست یافته‌ام. چقدر آسوده شدم. چقدر راحت گردیدم. مسافری بودم که در طلب مقصد، جهانی را زیر پاهای خسته و تب‌آلود و پرآبلۀ خویش درنوردیده و اینک به گلستان طوبای آرزوی خویش واصل شدم. چشم باز می‌کنم و هرچه را می‌بینم رحمت است و محبت و شفقت و نور.