چگونه به نعمت وحدت رسیدم

مکانیسم آفرینش ملحقات چاپ سوم
پس از تقدیم سلام و عرض احترام نگارنده با اینکه از خانوادۀ مسلمان و مفتخر به داشتن مذهب شیعه اثناعشر بوده و می‌باشم و با توجه به اینکه دین مبین اسلام را یکی از مقدس‌ترین ادیان و دین منطق و استدلال می‌دانم و در عین حال معتقدم همه ادیان الهی نیز در مسئله توحید وجه مشترک با اسلام دارند، ولی در خلال عمرم از اینکه در بعضی کتب و رسالات اسلامی یا از زبان بعضی روحانی‌نماها و یا در بحث با برادران مسلمان ولی متعصب خشک خوانده و شنیده‌ام: (غیر از دین اسلام که برحق‌ترین ادیان و پیروان آن اهل نجات و مستحق بهشتند سایر ادیان باطل و پیروان آن کافر و اهل عذابند) همچنین تا آنجا که اطلاع دارم در سایر مذاهب مختلف هم هر فردی طبق تعالیم مذهبی خود چنین معتقد است که فقط دین او برحق و سایر ادیان باطل می‌باشند. از این قضاوت ناروا و یک‌جانبه قلباً ناراحت بوده و مدت‌ها با خود اندیشیده‌ام که فلان پروفسور یا پزشک عالی‌مقام که در تمام طول عمر شغلش خدمت به ابناء بشر و کشف داروهای مفید و ضدمیکروب‌ها بوده ولی چون نصرانی یا یهودی است باید به جهنم برود، ولی در مقابل اشخاص بی‌سوادی که به صرف مسلمان بودن و تظاهر به آن در تمام عمر حتی یک قدم به نفع اجتماع برنداشته و زندگی را فقط از دریچه منافع شخصی آن دیده و گذرانیده و انواع عیوب اخلاقی و اجتماعی را دارند به بهشت خواهند رفت؟ آیا این کون و مکان و دنیای با این عظمت مخصوص آن عدۀ معدود که عشری از اعشار این کرۀ خاکی که آن هم در وصفش گفته شده (زمین در جنب این نه سقف مینا چوخشخاشی بود بر روی دریا) ساخته شده که به خیال خودشان دین خود را بر حق می دانند؟ آیا این خدای بزرگ و مهربان و عادل که انوار محبت و رحمتش در تمام دنیا بر مخلوقات و جمادات و نباتات پرتو افکن و هر ذیروحی با یک لسان مخصوص به خود به ذکر آن مشغول و هر یک به تنهایی مظاهر و معرف توحیدند فقط خدای آن عدۀ معدود است؟ آیا این خدای عادل خدای آن جماعت که در صحاری سوزان و دور از تمدن آفریقا زندگی می‌نمایند نبوده و آیا آن اجتماع تیره‌بخت که از تمدن نصیبی نداشته و به حکم عدم وسیله ارشاد حجر و چوب و حیوانات را می‌پرستند اهل نجات نیستند؟ بازهم از اینکه در کتب تاریخی می‌خوانم در عصر تفتیش عقاید و جنگ‌های مذهبی و صلیبی که رهبران مذاهب مختلف پیروان سایر آئین‌های مخالف خود را صلابه نموده و کشتار دسته‌جمعی به راه انداخته‌اند رنج می‌برم. متأسفانه در این عصر تمدن و تسخیر فضا هم بر اثر تضاد عقاید و افکار و همچنین حس جاه‌طلبی و جهان‌خواری در هر گوشه از دنیا مدعیان صلح و انسانیت، انسان ها را با انواع سلاح مخرب و وحشت‌زا قطعه‌قطعه نموده و به دیار نیستی می‌فرستند. خداوند بهتر می‌داند که بر اثر این الهامات و برخورد با این‌گونه عقاید و افکار تا چه اندازه متأثر و پریشان بوده و چه اشک‌ها که ریخته‌ام. بارها با خود فکر کرده‌ام برای این چند صباح عمر گذران، این همه تاخت‌وتاز و این همه نفاق‌افکنی، این همه عصیان، این تشتت آراء و عقاید و برای به حق جلوه دادن آن خون انسان‌ها را ریختن برای چه؟ آخر چرا؟ مگر بنی‌آدم اعضای یکدیگر نیستند؟ در طول تمام این برخوردها با کمک جرأت و یقین باید به عرض برسانم همواره بر این عقیده بوده‌ام که این همه کشمکش‌های اولادان آدم که در آفرینش ز یک گوهرند، بی‌معنی و بی‌حاصل و نتیجه‌اش حرمان و ندامت بوده و دنیا و لذات حقیقی آن از آن انسان‌هائی است که لوح ضمیر را از کینه‌ها، خصومت‌ها، حقدها وحسدها زدوده و همه افراد بشر را با وجود داشتن مذاهب متعدد و نژاد و کشورهای مختلف از یک خانواده دانسته و نسبت به همه محبت می‌ورزند. مگر نه این است که محبت تاج سعادت زندگی است. زندگی بی‌محبت مرگ است. آری همواره بر این بیت از گفتار نغز حضرت لسان‌الغیب (وفا کنیم و ملالت کشیم و خوش باشیم. که در طریقت ما کافری است رنجیدن) مؤمن بوده و آن را تا حدود امکان نصب‌العین قرار داده‌ام (راستی آیا من بدون اینکه خود بدانم وحدتی نبوده‌ام؟) باری، با وجود چنین عقیده‌ای اهم آرزو و آمال و خواسته‌ام از خدای توانا این بوده وسیله‌ای مؤثر در دنیا برانگیزد که در نهاد همه افراد بشر حس محبت و برادری بیدار شود. با این امید و آمال، اخیراً با مطالعه کتابی مقدس و ارزنده به نام (دینامیسم آفرینش) به قلم دانشمند محترم و فاضل گرانمایه جناب آقای دکتر حشمت‌السلطان دولتشاهی که از انتشارات وحدت نوین جهانی است بسیاری از مسائل را که برایم صورت معما داشت حل و به بسیاری از مجهولاتم پاسخ داده شده. آرزوهای نهفته و درونیم که در بالا نمونه‌ای از آن عرض شد خوشبختانه در این کتاب مستطاب به صورتی حکیمانه و دل‌پسند بر دنیا عرضه شده و برآورد شده است. آری زیارت این کتاب برای من چشمه آب صاف و زلالی است که در بیابانی خشک و سوزان نصیب تشنه‌ای گردد باران رحمتی است که در خشکسالی بر بندگان خدا نازل گردد. از خدای بزرگ و بی‌همتا که مرا مشمول الطاف خود قرار داده و توفیق زیارت این نسخه شفابخش و گرانبها را به من عنایت فرموده بسی سپاسگزار و به مؤلف بزرگوار و انسان‌دوست آن جناب دکتر دولتشاهی و یاران و همکاران ارجمندش تبریک و درود فراوان فرستاده و افسوس می‌خورم قبل از اینکه قلم بر دست گیرم هزاران کلمات و جملات مختلف به صورت توصیف از این کتاب عالی پیش چشمانم رژه می‌رفتند اما همین که خواستم آنها را به روی نامه بیاورم همگی محو و نابود شده و مصداق خارجی پیدا نکردند و نتیجه‌اش این نامه پریشان و درهم و برهم شد. آری باید اعتراف کنم از من، از منی که در محیط جهل و نادانی دهقانی پرورش یافته، نباید جز این انتظار داشت. من کوچکتر از آنم که بتوانم یک از هزار این کتاب ارزنده و نویسندۀ توانای آن را تعریف و توصیف نمایم. ناچاراً و با کمال شرمندگی باید از اینکه مصدع اوقات گرانبهایتان گردیدم پوزش طلبیده و همین‌قدر می‌گویم: ای دانشمند عزیز و خردمند مطمئن و آسوده باش که ندای ملکوتی تو چون از دل برخاسته لاجرم در تمام دنیا بر دل‌ها خواهد نشست و آن صلح پایدار و جاویدان که از این عالم متشنج کنونی مدینه‌ای فاضله بسازد محصول کتاب تو و ندای تو خواهد بود. آری بشر بیمار امروز جز تجویز این داروی قطعی و معجزه‌آسا و جز اتخاذ این راه و روش (وحدت و صلح و صفا و اخوت) چاره‌ای نخواهد داشت. در خاتمه ضمن طلب موفقیت روزافزون برای بنیان‌گذاران این هدف عالی و منزه استدعا چنان است این حقیر ناچیز را به عضویت وحدت مقدس نوین جهانی مفتخر و سرافراز فرموده و امیدوارم از برکت و پرتو تعلیمات عالیه این مکتب الهی و خواست یزدان بتوانم بر امیال نفسانی و لغزش‌ها غلبه نموده و عضو شایسته و مفیدی برای اجتماع باشم. رحمت‌الله مرآتی ساکن قریه فش از بخش کنگاور