45- پنجم - حس تخیل

مکانیسم آفرینش دسته دوم - حواس پنهان
حس تخیل - به وسیله حس تخیل امور غیر واقع را هم مجسم می کنند - این عکس ها حیوانات مشهور افسانه ای ملل را که زائیده تخیل است نشان می دهد.

 

اثر آن تجسم چیزهائی است که در مقابل انسان نیست و بدون در نظر داشتن زمان و مکان و بعد درمخیله خود مجسم می‌نماید. مرکز آن در مـغز است و تظاهرآن به وسیله اعصاب می‌باشد به همین لحاظ وقتی که خیال قوت گیرد می‌گویند اعصاب ضعیف شده است.

قوه تخیل هم واقعیات را در نظر مجسم می‌کند و هم امور غیر واقع را چنانکه شکل دیو را که تاکنون ندیده پیش خود فرض می‌کند. در این صورت آن را در اصطلاح فلسفه قدیم اختراع گویند ولی باید دانست که اختراع از ترکیب امورسابقه دار به وجود می‌آید .

اختراعات از این حس کمک زیاد می‌گیرند چنانکه مخترع قبلاً چیزی را که درنظر دارد در خیال مجسم می نماید.

اگر خیال نباشد جز آنچه با چشم دیده می‌شود در فکر انسان وارد نمی‌شود در حالی که قوه تخیل دائماً امور غایب یا اختراعی را که لازم دارد برای او می‌سازد و مجسم می‌کند.

فی‌المثل حشیش ممکن است حس تفکر را ضعیف کرده و به حس بینائی نیز لطماتی وارد سازد ولی حس خیال را وسعت دهد و مناظر غیر واقعی در پیش انسان مجسم کند مثل اینکه کاسه آبی را دریا بیند. همینطور است مشروب و مسکرات و مخدرات. اینکه مردم گویند خیالش قوت گرفت یعنی به حس خیال توجه یافت وحس تفکر ضعیف گردید.

گمان و وهم نیز جزء این حس است. اطفال از چیزهای غیر واقع مثل دیو و غیره می ترسند و این همانا تجسم خیال است که گاه ممکن است چنان قوت گیرد که یک امر را به طور واضح در نظر شخص مجسم نماید. انتحار در اثر تجسم قوه تخیل صورت عمل به خود می گیرد. مالیخولیا نیز جنبه افراطی حس تخیل است.

حس تخیل - اختراعات از حس تخیل کمک زیاد می گیرند. در بالا ادیسون امریکائی را که قریب ٥٠٠ اختراع کرد با مهمترین اختراعاتش یعنی چراغ برق و گرامافون می بینید.

حکمای استقرایی از قبیل هابز (Hobbes) و گاساندی (Gassendi) به دکارت که می‌گوید: (در فکر ما «وجود کامل» هست و همین امر دلیل بر این است که وجود کاملی این فکر را در ما آفرید) ایراد کرده می‌گویند:

1- چون فکر بشر محدود است نمی‌تواند لابشرط را فرض کند .

2- این فکر در بشر جزئی از اندیشه است که با تخیل حدودی را که تجربه به او نشان می‌دهد از بین می‌برد.

دکارت پاسخ می‌دهد:

١ـ اگر یک فکر محدود نمی‌تواند خدای نامحدود را بفهمد و به آن محیط شود ولی می‌تواند مثل یک کوه با آن تماس گیرد و آن را لمس کند و همین کافی است که بفهمد وجود دارد و این مسئله را به خوبی درک می‌کند هر چند خود غیر کامل باشد.

٢ ـ جزء بدیهیات است که باید در علت لااقل به اندازه معلول حقیقت موجود باشد، دیگر اینکه آنچه کامل تر است و در خود حقیقت بیشتری دارد نمی‌تواند وابسته به چیز غیر کاملتر از خود باشد.

در این کادر نظرات و عقاید ادیان و فلاسفه و دانشمندان دیگر را مشاهده فرمایید.