تجلی اخلاق

دینامیسم آفرینش بیان اول - دلائلی چند از خداشناسی ج-پی بردن از صفات

وجود اخلاق در بشر دلیل وجود خداوند است. ‌به وسیله اخلاقی که در بشر وجود دارد می‌توانیم خدا را هم بشناسیم به همان دلیل که درباره صفات در صفحه قبل گفته شد اگر اخلاق نبود خدا هم شناخته نمی‌شد.

تجلی و تظاهر اخلاق در هر کجای عالم دلیل وجود خدا است زیرا منبع و اصل در خداوند است. اشعه نوری که روز به اطاق می‌تابد دلیل براین است که از یک منبع اصلی که قدرت است به وجود آمده. نمی‌توانیم بگوئیم که خورشیدی وجود ندارد و نور منحصر به همین اشعه مختصری است که در اطاق تابیده. پس معلوم می‌شود خورشیدی بوده که نورش به آنجا تابیده است.
مثلا صفت نظم را می‌گیریم. این صفت در یک فرد بشر کم و بیش وجود دارد و هر کس بیشتر از آن بهره داشته باشد زندگانیش منظم تر و بهتر است. اما وقتی به عالم نظر کنیم می‌بینیم همین صفت با درجه خیلی بزرگتری در عالم وجود دارد. اگر نظم در عالم نبود این همه ستارگان و کرات که در حال کار و گردش اند به هم تصادم می‌کردند و در دنیا یک صحنه هرج و مرج غیر قابل تصوری به وجود می‌آمد. پس همین نظم که در بشر هست در تمام شئون عالم و در دستگاه عظیم عالم لایتناهی هم وجود دارد زیرا اگر نبود هر چیزی سر جای خود و در موقعیت خود و کار خود چنان که هست استوار نمی‌ماند.

وجود نظم در شئون عالم و در کل عالم لایتناهی دلیل برآن است که نظم منبعی دارد که هر دستگاه و هر فرد و هر گروه از این عالم لایتناهی سهم ناچیزی از آن‌ را به تناسب خود دریافت داشته است.
همین طور صفت عدل را می‌گیریم که در بشر وجود دارد. همین صفت در تمام شئون عالم نیز دیده می‌شود. اگر عدالت نبود هیچ موجودی نمی‌توانست زندگی کند. عدالت به تناسب دستگاه جسمی و مکانیسم مغزی است که به هر فرد داده شده که در عالم خود زندگی معتدلی را می‌گذراند. همین صفت در سراسر عالم هم وجود دارد و اگر عدل نبود قوای عالم و عشق و جذبه و کشش کرات و گردش و سیر و نظم آنها بر میزان اعتدال استوار نمی‌شد و نمی‌توانستند به‌کار خود ادامه دهند. این عدل از منبعی عظیم گرفته شده و وجود عدل در مخلوقات دلیل وجود عدل در منبع اصلی قدرت است.
همین طور است علم، قدرت، حلم، صبر و حتی غضب و سایر صفات که در قرآن مجید خداوند را به آنها موصوف فرموده است.

تجلی اخلاق
یک الاغ هر وقت پایش به چاله‌ای برود دیگر از آن مکان عبور نخواهد کرد اما یک بشر دانا ممکن است چندین بار از یک سوراخ گزیده شود

مثلاً دانایی در یک فرد بشر وجود دارد، در یک حیوان هم هست. همین الاغ که آن‌ را مظهر خریت و نادانی موصوف می‌کنند اگر پایش به چاله‌ای برود دفعه دیگر که از آنجا بگذرد پای خود را آنجا نمی‌گذارد در حالی که یک بشر دانا ممکن است چندین بار از یک سوراخ گزیده شود. الاغ با چند مرتبه آمدن از راهی معین آن‌ را به‌خوبی یاد می‌گیرد و تمام موانع و اشکالات آن‌ را در نظر می‌سپارد. آیا این دلیل دانایی نیست؟ یک کلاغ وقتی صدای تیر از تفنگی شنید و آن‌ را خطرناک یافت از یک چوب که به شکل تفنگ نشانه روند میترسد.
دانایی در همه موجودات هست حتی حشرات هم از آن برخوردارند. مگر نشنیده‌اید که بعد از چند بار استعمال گرد (د.د.ت) که دفعه اول حشرات را می‌کشد حشرات مصونیت در مقابل آن پیدا می‌کنند یعنی دانایی آنها سبب می‌شود که وسیله دفاعی و حفاظی برای خود تهیه نمایند. حتی میکروب هم از آن بی‌‌بهره نیست. پنیسیلین بعد از چندین بار که به یک مریض تزریق شد دیگر اثر خود را از دست می‌دهد یعنی میکروب‌ها در مقابل آن خود را مجهز می‌کنند و مصونیت می‌یابند. آیا این دلیل دانایی نیست؟

تجلی اخلاق
الاغ که مظهر خریت (به معنی نادانی) مشهور شده در عالم خود شعور کافی دارد و راه خویش را به آسانی یاد می‌گیرد و دو مرتبه پایش به یک چاله نمی‌رود، آب و غذای تمیز را تشخیص می‌دهد و صاحبش را می‌شناسد و در جاده‌ها می‌آموزد که رفتن از وسط جاده خطرناک است لذا از کنار می‌رود

می‌گویند شیر را باید دو مرتبه جوشانید زیرا دفعه اول که می‌جوشانند میکروب‌های آن در مقابل حرارت غلافی برای خود تهیه می‌کنند تا از آزار جوشیدن مصون مانند و بعد که سرد شد از غلاف بیرون می‌آیند. بشر به آنها حقه می‌زند و چند دقیقه بعد از این که از غلاف خارج شدند دوباره آنها را می‌جوشاند و چون دیگر مواد تشکیل دهنده غلاف ندارند نمی‌توانند دوباره خود را حفظ کنند و از بین می‌روند. آیا این عمل دلیل هوش آنها نیست؟
نبات هم دارای دانایی است. مگر نمی‌دانید که وقتی ریشه رشد می‌کند و به سنگ برمی‌خورد آن قدر می‌کوشد که یا سنگ را بترکاند و راه برای خود باز کند و یا این که راه خود را کج کرده تغییر مسیر می‌دهد، آیا این دلیل هوش نسبی نیست؟

بنابراین دانایی نسبی در تمام موجودات و مظاهر خلقت هر کدام به اندازه خودشان وجود دارد. و هر چه مخلوق از لحاظ درجه بزرگتر باشد دانایی آن بیشتر است کما این که سلول‌های ما هر کدام به نسبت خود دانایی دارند ولی ما که مجموعه آنها هستیم بیش از مجموعه همه آنها دانایی داریم. همین طور کره زمین که از مجموع مخلوقات و عناصر و عوامل تشکیل شده دارای دانایی برای اعمال و گردش و کارهای خود می‌باشد ولی ما متوجه دانایی آن نیستیم همان طور که سلول‌های بدن ما متوجه دانایی بدن ما نیستند ولی ما می‌توانیم تا حدی متوجه آنها باشیم.
به همین ترتیب به سلسله مراتب بالا روید و فکر خود را در کرات و منظومه‌ها و کهکشان‌ها گردش دهید تا متوجه دانایی عظیم موجود در عالم لایتناهی و منبعی که همه این دانایی ها از آن به وجود می‌آید بشوید. منبع به‌قدری بزرگ است که حد ندارد ولی به هر مخلوق ذراتی ناچیز داده شده که به تناسب زندگی و احتیاج آنها است.
از این‌راه نیز می‌توان از جزء به کل و از مخلوق به خالق رسید.

به طور خلاصه باید گفت که هر صفتی و خاصیتی که در مخلوقات عالم هست چون این مخلوقات جزء و ذره‌ای از عالمند همان خواص و صفات در عالم لایتناهی و منبع قدرت لایزال خداوندی وجود دارد. یکی از معانی وحدت نیز همین است که هر چه در عالم وجود دارد اصل آن در یک منبع کل وحدت است.