دین تائوئیسم

دینامیسم آفرینش شرح مختصری از ادیان بزرگ جهان

هرگاه دین را ایمان به‌خدای غیب و اعتقاد به بقای روح بدانیم پس دین تائوئیسم دین بشمار نمی رود. زیرا تعلیمات آن منحصراً و اکثراً مربوط به فلسفۀ طبیعی حیات است.
تائوئیسم وجود یک قدرت ماوراء‌الطبیعه و خارج از طبیعت و یک شخصیت مافوق را که خدا می‌نامند منکر است. لغت تائو را اغلب مترجمین خدا ترجمه می‌کنند. معنی آن طریق و راه آفرینش عالم و پرورش و انهدام آن است و معنی دیگر آن وجود شعور طبیعت است. (خوانندگانی که کتاب ما را به دقت خوانده‌اند می‌دانند که این تفاوت در نام‌گذاری است والا در اصل موضوع که وجود قدرت ذیشعور اداره کنندۀ طبیعت باشد آن ها هم موافقند.)
شخصیت عالیه تائو غیرقابل درک است و بنابر قول لائوتسه مؤسس دین تائوئیسم وصف آن چنین است: «ما به تائو می نگریم ولی نمی‌توانیم او را ببینیم. نام آن بی رنگ است. به تائو گوش می‌دهیم ولی صدایش را نمی‌شنویم. نام او بی‌صدا است. دست برای چنگ زدن به او دراز می‌کنیم ولی او را نمی‌گیریم. نام او بی ماده است. تائو واقعیت عالی دنیای خودی است یعنی عالمی که خود در خودش هست و این اصطلاح کانت فیلسوف است که بشر نمی‌تواند آنرا درک کند.

با وجود اشکال فهم، لائوتسه سعی دارد تائو را تفسیر کند. می گوید: «او تصویر بی‌تصویر و شکل بی‌شکل است. چیزی است که وجود دارد ولی وصفش نتوان کردن.»
این تائو که بر دنیا حکومت می‌کند از احساسات بشری خالی است و پدر مهربان بشر و مقصد نهایی جهان نیست. لائوتسه می گوید: «آسمان و زمین با ده‌ها هزار مردم مانند سگ های پوشالی عمل می‌کنند بنابراین خالی از عواطف و احساسات تحریک کننده‌اند.»
نظر لائوتسه نسبت به حیات بشر هم همین طور است و آن را یک اتفاقی در عالم می‌داند. بشر به دنیا می‌آید، پرورش می یابد بزرگ و پیر می‌شود و بالاخره می رود و همه این ها بر طبق قوانین طبیعت است. لزومی ندارد در تولد شادمان و در مرگ عزادار باشیم.

اگر دین را ارزش های ساخته شدۀ اجتماعی بدانیم از این لحاظ نیز تائوئیسم دین نیست زیرا در عمل کلیه ارزش های موجود در جامعه را نفی می‌کند.
اصولا همۀ ادیان و معابد آن ها برای حفظ و دفاع از کشور و خانواده و مدرسه و مؤسسه‌های اجتماعی قیام کرده‌اند و از این لحاظ می‌توان دین را نگاهدارندۀ ارزش های اجتماعی دانست. تائوئیسم نوعی فلسفه است که مخالف با بیشتر مؤسساتی است که در آن ارزش ها مطرحند. نخست مخالف با دولت است و موافق با یک جامعه خودکار بدون دولت می‌باشد. لائوتسه می گوید: «هر چه محدودیت و منع در کشور بیشتر باشد ملت فقیرتر خواهد بود. هر چه هنر و استعداد بیشتر باشد اتفاقات غیرعادی بیشتر می افتد. هر چه بیشتر حکم و قانون باشد بیشتر دزد و غارتگر پیدا می‌شود.»
تائوئیسم با صفات نیکو مانند محبت خانوادگی و پدری ـ درستی ـ پرهیزکاری ـ احتیاط ـ نیکوکاری و عدالت نیز مخالف است و آن ها را وسیله‌ای برای ادارۀ جامعه می‌داند که حکومت به‌وسیله عقلا به مردم تحمیل مینماید. میگوید با وجود مقدسین و مبلغین هیچ گاه دزدی و بداخلاقی از بین نمی‌رود.

پس تائوئیسم نه تنها ارزشهای اجتماعی را حفظ نمی‌کند بلکه با آن ها مبارزه می نماید.
تا این جا درباره جنبه منفی تائوئیسم سخن گفتیم و البته خیال نکنید سرتاپای آن چنین است بلکه جنبه مثبت هم دارد. تائوئیسم یک دین انقلابی است و نظرش این است که قبل از آن که اصلاحات به صورت خیال بافی درآید باید آن چه را به نظر او موجب بدی جامعه است از بین برد.
تائوئیسم معتقد به آزادی مطلق است لذا با اختلافات ثروت و قوی و ضعیف و حاکم و رعیت مخالف می‌باشد.
تائوئیسم معتقد به صلح مطلق است. لذا مخالف با قدرت و جنگ است. جنگ را «مسرت از قتل عام بشر» می خواند.

مدینۀ فاضله یا نقطه آرزوی تائوئیسم عبارت است از سرزمینی که در آن مردمان به طور طبیعی ـ آرام و قرین صلح ـ با مساوات و آزادی و هم‌آهنگی زندگی کنند. نامبرده این سرزمین خیالی را چنین توصیف می نماید:
«در یک کشور کوچک ایده‌آلی بگذار ده یا صد یا بیشتر افسر باشد اما قدرت کاری نداشته باشند. بگذار مردم از مرگ نترسند و آرزوی مسافرت نداشته باشند. اگر هم کشتی و ارابه باشد مصرف برای آن ها نباشد. اگر اسلحه و لباس جنگی باشد کسی آن ها را نپوشد و استعمال نکند. مردم برای حفظ محاسبات خود بایستی به طناب گره زده برگردند (یعنی به عهود توحش رجعت کنند) می‌توانند از غذاهای خود و مسکن خود و عادات و آداب خویش لذت برند.
کشورهای همسایه با هم مسالمت و همکاری کنند. انقدر می‌توانند به هم نزدیک باشند که صدای سگ ها و خروس هاشان در کشور هم شنیده شود ولی افراد آن ممکن است به پیری برسند بدون این که قدم به کشور هم گذاشته باشند.»

چوانگ تسو شاعر تائوئی این علاقه دینی را به تنهایی و خودداری از مسافرات در شعر مفصلی بیان کرده و به طور خلاصه می‌گوید که «در زمان سابق که نه جاده و نه وسیله نقلیه و نه پل روی رودخانه‌ها بود موجودات هر کدام در محل طبیعی خود نشو و نما می‌کردند و بشر همه مساوی و در نادانی مشترک بودند و صفات نیکوی طبیعی آن ها از دست نمی رفت و حالت تمامیت طبیعی خود را داشتند. اما وقتی عقلا ظهور کرده وظیفۀ بشر را نسبت به همسایه معین کردند شک در عالم ایجاد شد و با ایجاد علاقه به موسیقی و تشریفات کشور برعلیه یکدیگر تقسیم و تجهیز گردید.»

در ادیان افراد گاهی برای راضی کردن خدا هم نوع را رنجاندند و هنگام جستجوی دنیای دیگر این دنیا را از دست هشتند.
این فلسفه بشری تنها خاص لائوتسه نیست بلکه معاصر او کنفوسیوس نیز تا حدودی همین عقیده را دارد. برای روشن‌ شدن مطلب چند کلمه از کنفوسیوس می‌آوریم. تسه لو شاگرد وی پرسید: «چگونه ارواح آسمانی را پرستش کنیم.» کنفوسیوس پاسخ داد: «هنوز نمی‌دانید چگونه به بشر خدمت کنید چطور می‌توانید خدمت به ملائکه را بفهمید.» سؤال بعدی او این بود: «مرگ چیست» کنفوسیوس گفت: «هنوز درباره زندگی چیزی نمی‌دانیم تو از مرگ می‌پرسی.»

اصل نبوغ این فلاسفه چین در آن است که خدا و آفریننده را بر خلاف سایر ادیان صورت بشری نمی‌دهند.
این که تائوئیسم مخالف با ارزش های اجتماعی است آن‌ را بر این دلیل استوار می‌کند که ارزش های اجتماعی زمان او بر اصول زور ـ سلطه ـ فشار ـ عدم مساوات و غلامی بنا شده بود. لائوتسه می‌خواست آن ارزش ها را از بین برده جامعه‌ای مبنی بر اصول مساوات و آرامش و صلح بسازد. در واقع خراب کردن ارزش ها نبود بلکه ایجاد ارزش های جدید بوده است. حال تا چه اندازه توفیق یافته تاریخ و وضع معاصر آن‌ را برای ما روشن می‌کند.