دین کنفوسیوس

دینامیسم آفرینش شرح مختصری از ادیان بزرگ جهان

غربیانی که سخنان و توضیحاتی دربارۀ کنفوسیانیسم یا دین کنفوسیوس می‌شنوند آن‌ را مشتی فلسفه تاریک و مشکل که از دهان عده‌ای روحانی چینی بیکار که با ناخن‌های بلند نشسته و با نوشیدن چای و چشمان خمار نیمه بسته به مشاهده و مراقبه و سیر و سلوک در طبیعت می‌پردازند تصور می‌کنند.

علت این فکر یکی عدم سنخیت درک مطلبی است که بایستی با زمان و محیط و مقتضیات تطبیق شود و دیگر ترجمه از زبانی به زبان دیگر که لطف مطلب را از بین می‌برد.
دو فرد برجسته در دین مزبور یکی کنفوسیوس بود و دیگری منسیوس که هر دو زندگانی فعال و با حرارتی داشتند و هر دو در جالب‌ترین دوران تاریخ چین می زیستند. در این جا مختصری دربارۀ خود کنفوسیوس و زمان او گفته می‌شود.

کنفوسیوس در زمانی متولد شد که مقدر بود کشور چین دوران طلایی تاریخ فلسفۀ خود را بگذراند. در زمان سلسله چو در حدود شش قرن قبل از میلاد بوده است. وضع چین در آن دوره تقریباً مطابق با انحطاط امپراطوری رم بود. امپراطور فقط یک اسم و ظاهری بود و قدرت نداشت. بسیاری سلاطین و حکام قیام کرده به نحوۀ ملوک‌الطوایفی حکومت می‌نمودند. برای کسب قدرت دائماً مبارزۀ آشکار و پنهان و به هم‌خوردن تعادل اوضاع پیش می‌آمد. دائماً در فکر تهیۀ اسلحه و ساختن دیوارهای حفاظت از دشمن و اجرای قوانین ضد مهاجرت بودند. در اثر فشار نظامی و اقتصادی مردم خسته شده بودند و دائماً در بی‌ثباتی بسر می‌بردند.
علاوه بر آن وضع اجتماعی به هم خورده بود. به ازدواج دیگر با نظر تقدس نمی‌نگریستند و طلاق امری عادی و آسان شده بود. وضع مالکیت نیز متزلزل شده از هم پاشیده بود. چون قدرت در دست حکام بود کنفوسیوس و سایر فلاسفه بهتر می‌توانستند با متقاعد کردن آن ها فلسفه‌های خویش را کم و بیش به کرسی بنشانند.

در این زمان بود که فلسفه چینی به وجود آمد و مطالبی دربارۀ اداره حکومت و امور اجتماعی و قانون بین‌المللی تدوین کردند. اما بیش از همه قانون کنفوسیوس که در آن راه و رسم یک انسان برتر یا سوپرمن و یا شخص شریف را معین می‌کرد مورد توجه شد. کنفوسیوس در فلسفۀ خود یک خانواده مورد آرزو و سرمشق و یک کشور سرمشق و یک روابط اخلاقی بین‌المللی نمونه را که حتی در آن اعمال و رفتار فرد معین شده بود تدوین کرد.
کنفوسیوس (551 ـ 479 قبل از میلاد) نام تحریف شده در لاتین شخصی است که نام اصلی آن کونگ تسه کونگ است که معنی آن دانشمند بزرگ می‌باشد. نام اصلیش چیو بود ولی چینی‌ها بنابر عادت نام اصلی اشخاص بزرگ را نمی‌برند و آن ها را به لقب صدا می‌کنند مبادا احترامشان کم شود.
بعدها کنفوسیوس رئیس امور دینی قسمتی از کشور پهناور چین گردید. در طی قرون سعی زیاد کرده‌اند که به او جنبه الوهیت بدهند. در هر حال او را به عنوان یک رهبر بزرگ دینی محترم داشته‌اند و زندگی و تولد او تماماً ثبت شده و روشن است.

نوشته شده که نام برده پسر افسر جزئی از ایالت لو (امروز جزء ایالت شانتونگ است) بود که قد بلند داشت. پس از تولد پسر پدر درگذشت و مادرش این حقیقت را از فرزند پنهان نمود. کنفوسیوس در کودکی ناچار شد رنج و خواری فقر و معلوم نبودن خانواده را متحمل شود. منسیوس که یکی از بزرگترین روشن کنندگان تعلیمات او است می‌گوید که همین سختی ایام طفولیت در پرورش استعداد این شخص اثر به سزا بخشید.

نامبرده چنین می‌گوید: «وقتی آسمان در نظر دارد مسئولیت بزرگی به یک فرد واگذارد نخست قلب و فکرش را به‌کار می‌اندازد و جسمش را به‌کار عادت می‌دهد و بدنش را در معرض سختی‌ها و گرسنگی و سرما قرار می‌دهد و مزۀ شکست و نامرادی در اقدامات زندگی را به او می چشاند تا به این وسیله فکرش را قدرت دهد و بتواند کاری را که در غیر این وضع برای او غیرممکن می بود به انجام رساند.»
به طوری که می‌گویند پسری ساعی و جدی بود و در هفده سالگی شهرت یک فیلسوف یافت. خود او می‌گوید در پانزده سالگی عشق به دانش یافت. در سن بلوغ و ازدواج به عنوان انباردار غله و نگاهدار ابواب جمعی گله معین شد و نظم زیادی در این امور داد و به زودی وزیر فوائد عامه گردید. چون علاقه‌اش به تحصیل و کسب علم بود زندگی سیاسی را رها کرده با عده‌ای جوانان به‌کار و مسافرت و جستجوی دانش پرداخت. می‌گویند شاگردان او در تمام عمر سه هزار نفر بوده‌اند و هفتاد و دو نفر از آن ها به درجات عالیه رسیدند. روابط او با شاگردانش بالاتر از یک معلم عادی بود بلکه وی قیم و رهبر و سرچشمۀ الهاماتشان بشمار می‌رفت. او با شاگردانش یک مکتب یا یک «انجمن فکری» تشکیل دادند.

هنگام آغاز تعلیم هنوز سی سال تمام نداشت. در برخی نقاط کشور از او خوب پذیرایی نمی‌کردند و حتی تهدید به خطر و آزارش هم می‌نمودند. پس از چند سال دوران اول مأموریت خود را خاتمه داده بایالت خود «لو» بازگشت و حاکم آن جا او را خوش‌آمد گفت. کنفوسیوس از او خواست اجازه دهد به پایتخت رود تا در کتابخانه سلطنتی به مطالعه ادبیات و هنر پردازد و نامبرده وسائل کافی مسافرت در ا ختیارش قرار داد. می‌گویند در آن کتابخانه با «لائوتسه» رهبر دین تائوئی ملاقات نمود و گفتگوهایی بینشان رد و بدل شد.

دوازده سال بعد از این تاریخ مهمترین دوران شکوفایی علمی معلم و شاگردان او بود و عدۀ زیادی از اطراف به سوی وی هجوم کردند و نامبرده انواع فنون زمان حتی موسیقی و اسب‌سواری و تیراندازی و ادبیات و ریاضیات را به آن ها می‌آموخت و شاید در این دوره بود که کتاب های چند منجمله کتاب (بهار و پاییز) را نگاشت.
از این زمان شهرت او از آن حدت سابق افتاد. حاکم لو اداره یک شهر کوچک را در پنجاه و دو سالگی به او سپرد و شاید کنفوسیوس مایل بود فرضیه‌های خود را در عمل بیآزماید. در آن شهر آرامش و رضا حکم فرما شد و اخلاق و رفتار سکنه به‌خوبی گرائید. به زودی او را به عنوان امور عامه و جنایات و سپس رئیس دفتر وزراء ارتقاء دادند. در حکومت او ترقی زیادی در این ایالت پیدا شد که توانست در مقابل با سایر ایالات که از آن بزرگتر بودند از خود دفاع نماید. پیشرفت چنان زیاد بود که حاکم ایالت چی که از استان های بزرگ مجاور بود فکر کرد ادامه حکومت کنفوسیوس در آن جا متضمن خطر برای دیگران است.
در واقع سالیان اخیر برای او و شاگردانش یک دوران برای آزمایش علمی نظرات و تئوری‌های فلسفی بوده است.

با این احوال نمی‌توان او را از طبقه سیاسیون و اهل حکومت طبقه‌بندی کرد. اغلب به او شغل ها و مقاماتی پیشنهاد می‌شد که به علت تطبیق نکردن با افکارش آن ها را قبول نمی‌کرد. به علاوه هجوم فلاسفه و شاگردان و عدم سازش سلیقه حکام را با افکار کنفوسیوس باید از علل ترقی نکردن بیشتر او دانست زیرا آن ها بیشتر طالب اخذ نتایج فوری بودند و در عمل از هرگونه خدعه و خلاف مردانگی ابا نداشتند در حالی که فلسفۀ کنفوسیوس در نظرشان خیال‌بافی جلوه می‌کرد. دربارۀ امور جنگی نامبرده اظهار عقیده نمی‌کرد و می‌خواست پیشرفت از راه صلح و دموکراسی باشد.
پس از چهل سال مسافرت کنفوسیوس در شصت و نه سالگی به ایالت خود در لو بازگشت. پنج سال اخیر زندگی خود را به نوشتن و پخش و تعلیم گذراند.
در هفتاد و سه سالگی هنگامی که احساس نمود آخر عمرش نزدیک است شاگردان خود را احضار کرده و با صدایی ضعیف گفت: «کوه بزرگ خراب می‌شود و تیر ضخیم می شکند و مرد عاقل چون علف پژمرده می‌شود.» هفت روز بعد وفات کرد.

محور تعلمیات کنفوسیوس تشکیل اخلاق فرد است که با اخلاق جامعه یکی می‌باشد (امروز بین آن ها تفاوت قائلند) و منظور نهایی آن یک دموکراسی توأم با خرد و یک نظم اجتماعی عاقلانه می‌باشد.
ملت چین در طول تاریخ طولانی خود که جنبه ملی شدید داشته مراحل پرستش امپراطور و اعتقاد به برتری قوم خود را گذرانده و کنفوسیوس با این خودخواهی و خودبینی مبارزه نموده. امروزه به‌خوبی معلوم شده که یک ملت خودخواه و علاقه‌مند به حفظ حدود تنهایی خود و دوری از دیگران چقدر ضرر در دنیا می‌بیند.

بنابراین بایستی تصدیق کرد که تعلیمات اخلاقی و اجتماعی مانند تعلیمات کنفوسیوس در تعدیل اخلاق چنین ملتی تأثیر فراوان داشته است.
با توجه به این قبیل تعلیمات و در نظر گرفتن اخلاق مللی که ضد آن‌ را در طول تاریخ اتخاذ نموده‌اند بایستی اعتراف کنیم که هیچ ملتی نمی‌تواند به ضرر دیگران یا در بدبختی دیگران سعادت خود را تأمین نماید ـ که افراد بشر از لحاظ استعداد با هم تفاوت دارند و هر کسی باید کاری را که می‌تواند بکند ـ که کار فرد از اجتماع تفکیک‌ناپذیر است و هر دو باید بر طبق اصول اخلاق و شرافت و انسانیت باشد و برای اجتماع علاوه بر اصول متافیزیک و ماوراء‌الطبیعه در دین باید دستورات اجتماعی و اقتصادی صحیح موجود باشد. در واقع یک فرد ایده‌آل و آرمانی کسی نیست که یک دیکتاتور کامل یا حتی دموکرات کامل باشد بلکه کسی است که انسان کامل باشد.