بیان بیست و نهم - علم الروح تجربی - هیپنوتیسم - مانیتیسم-تلپاتی

دینامیسم آفرینش

موضوع علم‌الروح که اخیراً در دنیا و مخصوصاً در محافل غرب نضج و رواج زیاد پیدا کرده متکی بر اعتقاد به بقای روح است و هر چند احضار ارواح به آن کیفیتی که تصور می‌کنند نیست و به کمک پریسپری یا قالب مثالی است که رابطه با ارواح حاصل می‌گردد اما آن چه فعلا در محافل روحی جهان مورد آزمایش و مشاهدۀ عدۀ کثیری از دانشمندان حتی دانشمندان علوم مادی قرار گرفته و تصدیق شده آن است که در این جلسات عده‌ای مشتاق حاضر شده به‌وسیله میز یا به‌وسیله مدیوم (یعنی شخصی که واسطۀ احضار ارواح قرار می‌گیرد) با ارواح گذشتگان تماس می‌گیرند. در این جلسات میز یا مدیوم فقط رابطی است و در حکم آلتی می‌باشد که روح از آن استفاده کرده و با حاضرین گفتگو می‌کند. در این جلسات پس از انجام اعمال یا تشریفات معین واسطه به‌حالتی شبیه به خواب یا خلسه فرو می‌رود و در این حال ارواح به‌وسیله آلت بدن او با حضار شروع به صحبت یا به‌وسیله قلم و کاغذی که در دست او است شروع به نوشتن می‌کنند. بعضی از واسطه‌ها بسیار مستعدند و حتی به خواب هم نمی‌روند و حالت خلسه و غیر ارادی که در آن ها پیدا می‌شود برای استفادۀ روح کافی است.

جلسات روحی در اروپا و آمریکا و سایر نقاط دنیا طرفداران زیاد دارد و انجمن های بسیار برای این کار تشکیل شده و کتاب های زیاد در این باره نوشته‌اند و مجلاتی هم در نقاط مختلف جهان در این زمینه منتشر می‌شود و روحیون سعی کرده‌اند با دلائل مثبت و تجربیات علمی و حتی آزمایش های شیمیایی و فیزیکی و انواع و اقسام امتحان ها مطلب را در نظر منکرین خاصه علمای مادی روشن نمایند و کتاب هایی هم دربارۀ این آزمایش ها و نتایج آن ها نوشته شده که از آن جمله کتاب هیپنوتیسم و علم‌الروح ĹHypnotisme et le Spiritisme به قلم دکتر ژوزف لاپونی Dr. Joseph Lapponi طبیب مخصوص پاپ لئون 13 و پاپ پی دهم است که خود ابتدا به این کار اعتقاد نداشته و در اثر تجربه و عمل بدان معتقد شده و کتابی نوشته است.1
با این حال هنوز این علم جزء علوم مثبت جهان در نیامده است ولی چیزی که مسلم است اکثر افراد بشر بسیار خواهان و مشتاق داشتن چنین رابطه‌ای می‌باشند.

خوشا به حال معتقدین به بقای روح که خیالشان از هر جهت راحت است و چون زندگی در هر حال می‌گذرد و برای آن شخص مادی و روحی هر دو مرگ (تحول) هست به واسطۀ اعتقاد به بقا خیال معتقد به‌ روح خیلی راحت‌تر است و زندگی در نظر او بسی شیرین‌تر می‌باشد.
برای آزمایش استحکام ایمان و اعتقاد کافی است که انسان مرگ نزدیک خود را تصور کند و حالت فکری خود را نسبت به آن بسنجد: ان زعمتم انکم اولیاء لله من دون الناس فتمنواالموت ان کنتم صادقین (سوره جمعه آیه 6) اگر فکر می‌کنید که در حقیقت دوستداران خدا هستید نه مردم، پس تمنای مرگ کنید اگر راست می‌گوئید (که علامت دوستان خدا آرزوی مرگ و شوق لقای خدا است)
کسانی که معتقد به بقای روحند از مرگ ترسی ندارند و می‌دانند که مرگ هم یکی از تحولات عالم است و همه چیز در دنیا باقی و در حال تحول و تکامل است و بالاخره همین بشر پس از طی مدارج بسیار به منشاء و نیروی اصلی خود خواهد رسید: (انا لله و انا الیه راجعون)

برعکس این عده کسانی هستند که به حیات پس از این تحول ایمان ندارند. این قبیل مردمان نه تنها خود در اثر بی‌اطمینانی به آینده دائم در حال تزلزل و ترس و ناراحتی به سر می‌برند بلکه چون حیات را محدود می‌دانند سعی دارند همه چیز را برای خود بخواهند و تا آن جا که می‌توانند از امکانات خود استفاده نمایند ولو این که به ضرر دیگران باشد.

***

علم مغناطیس چون بگرفت یاد دانش و فهمش فزاید در نهاد
این عوامل فیزیولوژی بدان یا که از اعمال سلولی است‌هان
این ودیعه در وجود آدم است تقویت گر کرد او را خادم است
لذت و اندوه هر دو صائب است بعد سختی حظ و لذت واجب است
مکانیسم مغز مخفی در نظر عنصر مثبت بود فکر بشر
کسب نیروی حیاتی از دماغ هست واجب بهر افعال بلاغ
ورزش ابدان چو باشد احتیاج لازم آید بهر مرد و زن رواج
ارتعاشات سلولی در بدن جمله از اعصاب و مغز آرد سخن
جملۀ اعضاء و اعصاب بدن مرتبط با مغز و با آن مقترن
مرکز همکاری و فرماندهی مغز و فکر تست، تا قدرت دهی
با تمرکز فکر خود را باز کن چشم را بر نقطه‌ای دمساز کن
این عمل چون روشن و موجود شد از برای عاملش پرسود شد
حکمت اکنون در عمل شد مقتضی قبضه کن، معمول گردد مبتنی
این محرک لذت است و کسب کن عامل و معمول را بر چسب کن

هنگامی که انسان آشنا به علوم مغناطیسی و هیپنوتیکی گردید دانش و فهم او رو به افزایش خواهد گرائید و این یکی از بهترین سرنوشت‌های جهان امروزی است که در دنیای غرب علوم مغناطیسی را به‌صورت مدرن درآورده با زبان ساده در کتاب ها می‌نویسند و در دسترس عموم قرار می‌دهند و دستورات عملی برای آن تعیین کرده‌اند. زیرا آشنایی به این علم نه تنها باعث باز کردن افکار انسان و ازدیاد فهم او است بلکه وی را به عالم روح و معنی نزدیکتر می‌سازد و یکی از بهترین قدم‌هایی که در جهان امروز برداشته شده همین است و راهی روشن برای نزدیک کردن افکار به حقایق معنوی بشمار می‌رود.

و اما چه عاملی باعث اعمال مغناطیسی و هیپنوتیکی است. مسلماً این عمل مربوط به فیزیولوژی بدن و از اعمال سلولی می‌باشد. هنگامی که شخص برای اجرای هیپنوتیسم درصدد خواب کردن یک معمول برمی‌آید یک رابطۀ مستقیم مبادلۀ کالری بین آن ها برقرار می‌شود و به واسطه نیروئی که از بدن عامل برخاسته و به طرف معمول سرازیر می‌شود یک خلاء اتمی در بین آن ها به وجود می‌آید. سپس اجزاء و سلول‌های بدن عامل و معمول با یکدیگر رابطه یافته سلول‌های ظروف حواس معین در معمول تحت تأثیر قدرت عامل واقع می‌شود.

در مورد خواب هیپنوتیکی مانند خواب طبیعی ظروف حواس معمول در تحت تأثیر عمل عامل به‌حالت رخوت و سستی درمی‌آید و در این حالت است که عامل می‌تواند بر روی معمول اثر کند و بر او فرمان دهد و او اجرا نماید زیرا در اثر رابطۀ سلولی، مغز عامل حکم مغز معمول را پیدا می‌کند و هر فرمانی که از ناحیه عامل صادر شود تقریباً در حکم فرمانی است که مغز معمول معمولا به خود او صادر می‌کند و بدون چون و چرا قابل اجرا است.

حس مغناطیسی یکی از ودیعه‌های الهی در وجود انسانی است که در همۀ افراد انسان وجود دارد و اگر آن‌ را به وسیلۀ ورزش و تمرین تقویت کند و دستورات علمی تقویت آن‌ را پیروی کرده در این راه به عمل پردازد در اختیار انسان قرار می‌گیرد.

دستگاه مغز انسان

نکتۀ مهمی که بایستی بشر بیآموزد این است که لذت و اندوه هر دو برای فکر آدمی لازم و واجب است زیرا اگر دائماً لذت باشد نیروی طبیعی وجود انسانی اختلال می‌یابد و لازم است که بعد از لذت موجباتی برای اندوه فراهم شود و اگر این موجبات به طور طبیعی در زندگی فراهم نیامد خود انسان به طور ناخودآگاه برای ایجاد تعادل در زندگانی وسیلۀ غم و ناراحتی خود را در زندگی فراهم می‌نماید. لذت زیاد دل را می‌میراند و بایستی با اندوه تعادل پیدا کند اما اندوه نیز باعث پژمردگی و از بین رفتن نیروی حرکت و فعالیت می‌باشد و لازم است که بعد از اندوه لذت فراهم شود. اگر اندوهی نباشد اصولا کسی معنای لذت را درک نمی‌نماید. اگر اندوه نباشد لذت چه معنی دارد زیرا وجود هر چیزی را از اضداد آن می‌توان شناخت و وقتی سراسر زندگی انسان توأم با لذت گردد چنان مبتذل و پرملال می‌گردد که دیگر قابل دوام نیست و چیزی دیگر نیست که در آن تغییر و تحول و نشاط و جنبش و انگیزۀ تجدید فعالیت ایجاد نماید.

از این رو است که تفریح یکی از واجبات زندگی انسان است و پس از مدتی کار و خستگی و ملال واجب است انسان با تفریح آثار خستگی را رفع نماید. اما ادامۀ تفریح بیش از حد و افراط در این زمینه نیز انسان را به طرف جنبۀ ابتذال و غلو در لذت می‌کشاند و عیب آن از سوی دیگر ظاهر می‌شود. پس در این کار هم مانند هر کار دیگری رعایت اعتدال و میانه‌روی لازم است.

اینک دربارۀ مکانیسم مغزی تفکر که این همه علمای روانشناسی و علمای فیزیولوژی و طبیعی و مادی در پی آنند سخنی بگویم. از آن جا که بیشتر فعل و انفعالات عالم الکتریکی و یا شبیه به فعل و انفعالات برقی است مکانیسم مغزی نیز همین حال را دارد و چون هر فعل و انفعال برقی دارای دو جنبۀ مثبت و منفی است (همۀ کارهای عالم بر روی فعل و انفعال زوجین بنا شده و از هر چیزی یک جفت است که امتزاج آن ها اثری واحد به ظهور می‌رساند) عمل فکر نیز این حال را دارد. در این مورد مثبت و منفی چیست؟ مکانیسم و تشکیلات مغزی و حواس بشر منفی است و عنصر مثبت فکر است که از نیروی روح2 سرچشمه می‌گیرد. نیروی روح و فکر و عقل که همه یک منشاء است مثبت و سازمان مغزی منفی و تأثیر آن ها با یکدیگر جرقۀ فکر و تصمیم را ایجاد می‌نماید.

 بدن انسان نظم بسیار دقیق و معینی دارد که باید در حفظ آن کوشید و اعتدال آن‌ را نگاه داشت

بنابراین روشن است که کلیۀ نیروی حیاتی بدن انسان از مکانیسم مغزی و حفره‌ها و دستگاه های مربوط به حواس سرچشمه می‌گیرد3 و اعضاء بدن از این نیرو استفاده می‌کنند و چنان که گفتیم عمل آن هم با دو فعل و انفعال روحی و جسمی است. هر عملی که از انسان صادر می‌شود و بدان وسیله رابطه‌ای با سایر همنوعان پیدا می‌کند و مقاصد خود را به آن ها می‌رساند یا عملی که نسبت به موجودات جهان انجام می‌دهد و می‌توان آن‌ را بلاغ نامید از این سازمان سرچشمه می‌گیرد. منظور از بلاغ هر فکر یا فعلی است که از شخص صادر می‌شود و از او تجاوز می‌کند یعنی در واقع ابراز عملیات حیاتی هر فرد در عالم است.
چون بدن در زندگی تأثیر فوق‌العاده دارد و حواس و دستگاه‌ها و ظروف آن مهمترین منبع انجام آثار حیاتی در این زندگی جسمانی است همان طور که یک ظرف یا آلت یا ماشین را برای این که خوب کار کند باید نگاهداری کرد انسان نیز بایستی به وسیلۀ رعایت بهداشت و دستورات نظافت اعتدال بدن را نگاهداری کند.

و اما فرقی که با ماشین دارد این است4 که دستگاه حواس انسان تا حدودی به وسیلۀ تمرین و ورزش قابل رشد است و همۀ استعدادهای بدنی و عضلات و اعصاب و حتی فکر و اراده نیز در اثر ورزش قابل توسعه می‌باشد. بنابراین ورزش های مناسب مخصوصاً ورزش بدنی برای مرد و زن واجب و لازم است و به خاطر سلامت و حسن عمل بدن به آن احتیاج دارد.

اعمال بدنی در اثر فرمان مغز انجام می‌گیرد و فرماندهی مغز به وسیلۀ اعصاب و سلول‌های عصبی انجام می‌پذیرد به این ترتیب که اعصاب از سلول‌های مخصوصی (که به نام سلول‌های عصبی نامیده‌اند) تشکیل شده، از مرکز مغز فرمانی دریافت می‌کنند و به‌وسیله ارتعاشی که در آن ها پیدا می‌شود مانند حرکتی که در یک زنجیر به وجود می‌آید این احساسات را منتقل می‌سازند تا به محل لازم برسانند. اگر چند قرقره یا زنجیر را ردیف هم قرار دهند و در آن ها ارتعاش پدید آورند این ارتعاش یکی پس از دیگری منتقل می‌شود. یا این که مانند ارتعاشاتی است که در امواج آب پیدا می‌شود و از یک مرکز شروع شده و انتقال پیدا می‌کند.

 ورزش بدنی برای مرد و زن واجب و لازم است

وقتی امر از طرف مغز صادر و به‌وسیله سلول‌های اعصاب با سرعت فوق‌العاده زیاد به مرکز اجرائی مخابره گردید در واقع مثل این است که اثر را مغز دریافت کرده است. عمل رفلکس به همین ترتیب است. شما دستتان به بخاری داغ می‌خورد فوراً احساس گرما به‌وسیله سیم اعصاب به مغز می‌رسد و آناً از مرکز مغز دستور می‌رسد که دست را از منبع حرارت دور کنید. اما همه این اعمال با سرعت فوق‌العاده انجام می‌شود به طوری که بین دست زدن شما به بخاری و کشیدن دست هیچ فاصله‌ای به نظر نمی‌رسد. بنابراین همۀ اعضاء به‌وسیله اعصاب و همه اعصاب با شبکه مفصل خود مستقیماً با مغز ارتباط دارند و ارتباط آن ها به‌قدری نزدیک است که گویی یک پارچه می‌باشد.

مرکز فرماندهی انسان مغز است و همان جا نیز مرکز همکاری است زیرا میلیاردها سلول و یاختۀ بدن انسان و صدها اعضاء و افراد مختلف داخلی و خارجی هر کدام وظیفه جداگانه‌ای دارند ولی وظیفۀ آن ها در ظاهر جدا است و در باطن هدف یکی یعنی خدمت به واحدی است که انسان نام دارد. از آن جا که هر سازمان و تشکیلات و اداره‌ای که از نیروها و افراد مختلف و وظایف مختلفه مرکب شده باشد لازم است مرکزی برای اداره و همکاری داشته باشد و اگر فاقد باشد وظایف مختلفه آن ها با هم‌آهنگی و موزونی انجام نمی‌شود. در بدن انسان نیز مغز مرکز فرماندهی و جمع‌آوری دستورات و صدور قوانین و انجام وظایف و تعیین شرایط همکاری است.

 "یوگا" یکی از مناسب ترین ورزش‌ها برای سلامت جسم و روان است

چون قبلا گفتیم که فکر عامل مثبت مغز است و عامل مهمی در این امر می‌باشد وظیفۀ بشر است که با تمرین فکر و ورزش‌های مناسب فکری این فرماندهی و همکاری بدنی را توسعه دهد یعنی در راه آن چیزی که او را یک انسان عالی منزه و پاکیزه و با تقوی می‌سازد بکوشد.
انسان می‌تواند با چنین ورزش و تمرین زندگی خود را منظم سازد، تعادل در تمام شئون مادی و معنوی خود پدید آورد، از افراط ها و اعمال بیهوده بپرهیزد و به‌کارهایی که در آن قصور دارد توجه بیشتر مبذول نماید و در هر حال قدرت فکری خویش را افزایش دهد. یکی از راه های تقویت نیروی مغزی تمرکز فکر است چنان که علمای روانشناس و بزرگان فن نیز هر کدام در این باره داد سخن داده‌اند و مخصوصاً در یک صد سال اخیر در کتب روانشناسی عمومی و روانشناسی عملی و مغناطیسی راجع به تمرکز فکر سخن بسیار گفته شده است. شخصی که در این باره مطالعه نکرده تصور می‌کند تمرکز فکر عمل آسانی است اما جزئی توجه و تمرین اشکال بدوی این موضوع را روشن می‌کند.

شما تصمیم بگیرید به قدر پنج دقیقه دربارۀ یک فکر معین مثلا همین کتاب یا کاغذ یا دیوار یا هر فکر بسیط دیگر فکر کنید و نگذارید که هیچ فکر دیگری جز این فکر معین در مغز شما خطور کند. ابتدا خیال می‌کنید این کار آسان است اما بعد از چند ثانیه می‌بینید که نمی‌توانید فکر خود را مهار کنید و افکار دیگر جلو آمده و آن فکر اولی را از بین می‌برد و لحظه‌ای نمی‌گذرد که آن فکر هم از بین رفته و فکر دیگر می‌آید و باز فکر دیگر به جلو می‌آید و همین طور مثل سیل خروشان جریان افکار در آمد و رفت است به طوری که پس از یک دقیقه شما که تصمیم گرفته بودید در یک فکر بسیط مثل کتاب یا کاغذ فکر کنید می‌بینید به اندازۀ هزارها فرسنگ از آن دور هستید و افکاری در سر شما هست که هیچ مشابهتی با کاغذ ندارد. این خاصیت فکر انسانی است و همۀ مردم این طورند مگر آنهایی که با تمرین و توجه در تمرکز فکری پیشرفت نمایند.

علت تشتت چیست و چرا کسی نمی‌تواند افکار خود را در موضوعی تمرکز دهد. علت این است که در حین توجه به موضوعی افکار دیگری به مغز هجوم می‌کند. در امور عادی نیز چنین است. مثلا هرگاه کسی توجه خود را بر روی نوشتن چیزی متمرکز کند یک باره به یادش می‌آید که فلان وعدۀ ضروری که باید انجام دهد موعدش نزدیک است. یا باید خوراک روز را تهیه کند یا طفل خود را به مدرسه ببرد یا فلان کار دیگر را انجام دهد و در نتیجه فکر روی یک عمل معین تمرکز پیدا نمی‌کند. در حال تمرین نیز چنین است و کسی که تازه به این تمرین می‌پردازد انواع و اقسام افکار مختلف و کارها و اعمال ضروری یکی پشت سر دیگری در مغزش خطور می‌نماید. در حقیقت این عمل مغز است که بایستی به همۀ کارها و ضروریات انسان بپردازد. فکر همه چیز هست و وقتی کسی توجه خود را به کاری تمرکز داد سایر کارها را هم متناوباً به یاد او می‌آورد.

لذا برای کسی که هنوز تمرین نکرده انجام تمرکز بسیار مشکل است و پس از انجام تمرین است که توفیق به این عمل حاصل می‌شود. در واقع می‌توان گفت که اشخاص عادی به جای این که روی تمرکز تمرین کنند دائماً روی تشتت تمرین می‌کنند. دائماً در مغز آن ها افکار گوناگون رژه می‌رود و همین امر از کودکی در مغز آن ها تکرار شده و هم چنان ادامه دارد لذا انجام تمرکز برای آن ها بسی مشکل می‌باشد.
مشورت هم از این جا سرچشمه می‌گیرد. یک‌نفر می‌بیند در کاری نمی‌تواند تمرکز دماغی و فکری لازم را پیدا کند لذا متوسل به مشورت می‌شود. وقتی دو نفر شدند ممکن است تمرکز بهتری پیدا کنند و در نفر دوم شاید تمرکزی باشد. همین طور اگر سه نفر شدند ممکن است تمرکز بهتر شود. به این خاطر مشورت راهی است برای پیدا کردن بهترین راه حل مطلوب. و این فایدۀ مشورت است. اما اگر کسی خودش بتواند تمرکز پیدا کند خیلی بهتر و نتیجۀ آن عالی تر است چون در این‌ صورت شخصیت پیدا کرده و به این لحاظ قدرت و قوۀ او خیلی بهتر از سه نفر، پنج نفر، صد نفر و حتی هزار نفر است که تشتت داشته باشند و با آن ها مشورت نماید. زیرا در این صورت تمام قوای این شخص با شخصیتی که پیدا کرده متمرکز در حل مشکل یا انجام کاری که به او محول گردیده می‌شود و نتیجه می‌گیرد.

این که شخصی می‌تواند به واسطه هیپنوتیسم اشخاص را بخواباند در اثر همین خاصیت است زیرا تمرکز فکری که در حین عمل برای عامل حاصل می‌گردد به او شخصیت می‌دهد و همین شخصیت باعث ارادۀ کاملتر و تأثیر در معمول گردیده و او را می‌خواباند. هرگاه در حین انجام خواب تشتتی در مغز پیدا شود و فکر دیگر بیاید مانند پارازیتی که در فرستنده و گیرنده رادیو پیدا شود کار را خراب کرده مانعی در راه ایجاد خواب مصنوعی می‌شود.
تمام کارهای عالم این طور است و در هرکاری مخصوصاً کارهای فکری وقتی انسان نتواند تمرکز پیدا کند درست نمی‌تواند بفهمد یا کار را انجام دهد. مردم تا حدودی متوجه هستند که این توجه چه اثری دارد به همین لحاظ می‌گویند: «حواست را جمع کن، فکرت را به جای دیگر مبرـ» این ها مؤید این نکته است که تمرکز باعث ایجاد شخصیت و تشتت مانع انجام عمل کامل و نیکو می‌شود.

تمرین باید به تدریج انجام شود. روز اول چند ثانیه بعد کم‌کم اضافه شود تا به دقیقه برسد و بعد دقیقه به پنج دقیقه و ربع و یک ساعت ارتقاء یابد. اگر تمرین با دقت و تدریج و مراقبت انجام شود کاملا مؤثر خواهد بود و خواهید دید که همان شخص که یک ثانیه قادر به مهار کردن افکار خود نبود خواهد توانست مدت نیم ساعت تمام فکر خود را روی یک موضوع بخصوص تمرکز دهد. این نکته را نیز باید در نظر داشت که ساعت مخصوص برای این کار باید در نظر گرفت که مرتباً هر روز همان ساعت به این عمل بپردازد و بایستی این ساعت را طوری انتخاب کرد که تشتت و گرفتاری های دیگری نداشته باشد و حتی‌المقدور فکرش مشغول به جاهای دیگر نشود که مانع تمرین گردد. پس از مدتی ورزش و تمرین کار عادت می‌شود و دیگر احتیاجی به این ساعت خاص نخواهد بود (البته مدت تمرین نسبت به اشخاص متفاوت است. ممکن است در برخی یک ماه، در بعضی یک سال و در کسان دیگر چندین سال تمرین مداوم لازم باشد تا بتوانند تمرکز قوای دماغی پیدا کنند. بسته به استعداد مغزی اشخاص می‌باشد.)

عمل تمرکز فوائد بسیار دارد و سود آن در تمام اعمال حیاتی و تصمیمات و افکار و اعمال انسان ظاهر می‌شود برخی دستورات مذهبی مثل نماز خواندن در اسلام برای تمرین این خاصیت است که متأسفانه در عمل رعایت نمی‌شود.

می‌توانید تمرین تمرکز فکر را مطابق تصویر فوق با خیره شدن به یک نقطه سیاه در صفحه ای سفید انجام دهید

در صدر اسلام این دستور عالی را برای تمرکز قوای فکر و روحی و توجه به حق تعالی داده بودند به این معنی که وقتی شخصی از سن بلوغ تا آخر عمر هر روزه در ساعات معینی نماز با توجه خواند و توجه خود را در یک نقطه متمرکز نمود و از تشتت افکار و پراکندگی فکر در آن دقایق نماز مصون ماند، این خود بهترین و عالی ترین تمرینی است که همه روزه چندین بار در ساعات معین تکرار می‌گردد و بدین وسیله فکر این آمادگی را برای تمرکز قوای دماغی و فکری در همۀ امور زندگی پیدا می‌کند و از این عالیتر و منظم‌تر و بالاتر تمرینی نبوده است. متأسفانه مسلمانان به این قسمت توجه نکرده و همین نماز مفید را به عنوان رفع تکلیف و باز کردن آن از گردن خود به‌صورت خشک و بدون متوجه بودن آن خاصیت اصلی تمرکز دماغی و مغناطیسی انجام می‌دهند لذا از آن نتیجۀ مطلوبی که باید حاصل شود به دست نمی‌آید.

طرز تمرین تمرکز خیلی ساده است که شاید برخی اشخاص در تأثیر آن تردید کنند ولی حقیقت این است که بهترین راه تمرین همین است. بهتر است در ساعات معینی در یک اطاق خلوت که سر و صدا و موجبات تشتت فکری فراهم نباشد در محلی بنشینید و نقطه‌ای سیاه روی کاغذی گذارده به آن نقطه خیره شوید و فکر خود را در یک موضوع متمرکز سازید و همان طور که گفته شد سعی کنید به فکر دیگری توجه پیدا نکنید. هر روز مدت تمرین را اضافه کنید. بعد از این که پیشرفت کردید خواهید دید که در یک اطاق شلوغ نیز قادر به ادامۀ تمرین هستید و فکر شما تشتت نخواهد یافت به طوری که اگر جمعی در اطاق باشند گوش انسان متوجه سخنان آنان نگردیده و به‌قدری توجه و تمرکز پیدا کرده که به غیر از آن فکری که در مغز دارد به چیزی دیگر متوجه نیست.

اشخاصی که در زمان قدیم و یا امروز به وسیلۀ انجام برخی دستورات مانند اوراد و اذکار و اعمالی که توسط فرقه‌های گوناگون اعم از ادیان مختلفه و فرق صوفیه و هندی ها و جوکی ها و غیر آن صورت می پذیرد و ریاضاتی که توسط افراد انجام شده و می‌شود همۀ این ها برای تمرین و توجه و تمرکز است که در تمام کارهای زندگی نتیجه‌بخش بوده است.

اگر بدون اوراد و اذکار هم بتواند فکر خود را با تمرین و توجه تمرکز بدهد همان حال را خواهد داشت.
کسانی که تمرکز فکر پیدا کنند می‌توانند در یک محیط پر غوغا نیز وحدت فکری و آرامش مغزی خود را حفظ نمایند، تصمیم مقتضی بگیرند، هر چه می‌خواهند بنویسند، بگویند، عصبی نشوند. ناراحتی را از خود دور کنند، مشکلات را حل نمایند، گرفتاری ها را از سر راه بردارند و در عین پیچیدگی ها به موفقیت و راه‌حل نائل گردند.
لذا می‌گویم پس از این که این تمرین به‌قدری پیشرفت کرد که جزء صفات اصلی هر فرد گردید و در واقع از خواص طبیعی شما شد خواهید دید که چقدر در زندگی شما تأثیر نیکو دارد.

بنابراین خوانندگان محترم ملاحظه کردند که حکمت نظری و علم تئوری در عمل تجلی کرد و چون توأم گردید نتایج مهم در زندگی از آن بروز و ظهور نمود. این تمرین روحی و سایر تمریناتی که حواس مغناطیسی و روشن‌بینی و سایر حواس معنوی را توسعه می‌دهد بایستی در دنیای فردا کاملا معمول و شایع گردد. حتی در طفولیت ضمن سایر تعلیمات عملی و علمی در مدارس به اطفال بیاموزند. وقتی بشر توانست این خواص را کسب کرده و به دست آورد می‌تواند در زندگی موفق شود و همان خاصیتی که علمای روانشناسی عملی مغناطیسی شخصی می‌نامند در او به وجود می‌آید و در زندگی موفقیت او طوری خواهد بود که گویی عاملی است که بر معمول حکومت می‌کند.
حصول این نتیجۀ بزرگ به‌قدری مهم است که لذت راحتی را در زندگی افراد به وجود می‌آورد و دنیائی تشکیل می‌دهد که از عامل و معمول به وجود آمده و عامل آن کسی است که با نور دانش مجهز است و معمول آن ها هستند که دیرتر به این حقایق مهم آفرینشی اعتراف نمایند.

پانویس ها

  1. این کتاب به زبان فرانسه و نشریۀ امیل کلن و شرکاء طبع مطبعۀ لانیبی Emile Colin et Cie-Lagney است. مؤلف
  2. برای کسانی که به‌ روح معتقد نیستند می‌گویم منظور پیروی از لفظ نیست بلکه مقصود ما از روح همان قوه محرکه یا انرژی یا سیاله یا کالری یا نیرو می‌باشد.
  3. به کتاب مکانیسم آفرینش رجوع شود.
  4. اگر درست دقت کنیم ماشین هم همین طور است. وقتی مدتی کار کرد روانتر و صیقلی‌تر و بهتر عمل می‌کند زیرا براده‌های کارخانه که در دستگاه ها مانده و خشونت‌های نسبی که در آن جا هست کم‌کم رفع شده و ماشین را روان تر و سلیس‌تر می‌سازد به همین لحاظ است که توصیه می‌کنند یک اتومبیل نو یا اتومبیلی که موتورش تعمیر شده مدتی نسبتاً آهسته حرکت کند. مؤلف