اصل انکار از کجا پیدا شده؟
از تفکر و تدبر در این مطلب میتوان دریافت که موضوع انکار الوهیت و رد کردن خدا نه آن است که در حقیقت امر، خدا را منکر شود بلکه انکار تصورات و خیالاتی است که بشر با آن خدا را مجسم کرده یعنی همین گونه تصورات غلط که دربارۀ خدا میکنند انکار شده است. انکار خدا از روی نارسایی قدرت فکری است چنان که بعداً موشکافی میشود.
هنگامی که بشر از قید تعصبات و افکار منجمد قدمی فراتر نهاد و در ورای آن چه از پندار باطل مغز او را تسخیر کرده چشم انداخت خواهد دانست که عقل او که قدرت درک نامحدود را دارد نمیتواند با تجسماتی که از خدا پندارد قانع شود. در آن هنگام توسن تیز پای خرد در عالم لایتناهی جولان کرده و از حدودی که برای آفریننده محدود ساختهاند میگذرد، نمیتواند او را به شکل خود یا بالاتر از خود قبول کند و نمیتواند وی را بهصورت موجودی معین هر چند توانا و قاهر و بدون شکل باشد تجسم نماید، نمیتواند برای او مکان خاص و مقر فرماندهی معین بپندارد.
پس از این سرگردانی چون حقیقت نیز بر وی کشف نشده و متحیر است که چگونه حقیقت را درک نماید از روی الجاء و اجبار و ناچاری منکر آن خداهای ساختگی میشود. علت دیگر انکار آن است که وقتی اشخاص دیدند از بتها و خدایانی که معتقدین بهخدایان و ارباب انواع قائلند و یا خدائی که موحدین بدان اتکاء دارند ظاهراً عملی که آنها توقع دارند به ظهور نمیرسد منکر آن میشوند. اما حقیقت آن است که توقع آنها نسبت به قدرت خدای بیهمتا بی جا است زیرا آنها انتظار دارند، یزدان هر خواهشی دارند انجام دهد و اگر خواهش و تقاضای آنها را فوراً اجابت نکرد منکر آن میشوند.
آنها غافلند که عالم بر مبنای نقشه و برنامه و تقدیری بزرگ استوار است که تمام موجودات فروع و اجزاء این دستگاه و زندگی آنها فرع این برنامه عظیم عالمی است و خداوند مبنای عالم را بر این قرار نداده که تمناهای هر موجودی را برآورد. اگر بنا شود هر کس هر چه خواست فوراً اجرا کند هرج و مرجی عظیم در عالم پدید خواهد آمد.
اما خداشناس واقعی آن کسی است که از همین نظم بی چون و چرای خلقت و نقشه و برنامه وسیع این عالم لایتناهی که بدون آنی غفلت و تعطیل اجرا میگردد درس خداشناسی بیاموزد.