بیان پنجم - علت شک در قبول یزدان

دینامیسم آفرینش

اینک مطالب دیگری بیان می‌کنم: بسیاری از مردمان سابق ظاهراً منکر وجود یزدان شدند ولی در باطن انکار قطعی وجود ندارد و بشر نمی‌تواند منکر باشد بلکه شک هایی در افکار پیدا می‌شود. امروز هم از این ‌قبیل اشخاص در عالم هستند. می دانید علت واقعی آن چیست؟

این اشخاص دنباله رشته تفکرات یا الهامات، مشاهدات و تجربیات خود را گرفته و به این نتیجه رسیده‌اند که قدرت های مختلف و گوناگونی در عالم وجود دارد که امور عالم را اداره می‌کند. توسن فکرشان تا این حدود توانسته پیشروی کند که به برخی از این قوا آگاهی پیدا کنند. اما مجموع تمام این قوا و کلیه این نیروی عظیم و بس بزرگی که عالم لایتناهی را اداره می‌کند به قدری بزرگ و مهیب و وسیع است که قدرت فکری آنها طاقت و توانایی و حوصله درک آن‌ را ندارد. مغز کوچک و فکر محدود نمی‌تواند این همه وسعت و عظمت را بفهمد و تصور کند. این است که برای فرار از زیر بار این همه فشار فکری و این عظمت که مانند پتک آهنی شگفت انگیز بر مغز فرود می‌آید خود را راحت کرده و شک در وجود یزدان می‌کنند یعنی نمی‌توانند وحدتی راکه جامع این قوای مختلفه است درک کنند. از یک طرف زبان آنها در ظاهر به نغمه انکار یا شک دم می‌زند ولی باطنشان فریاد بر می آورد که حقیقتی هست که آنها نمی فهمند.

در واقع مردمان در درک حقایق آفرینش دو دسته شده‌اند: دسته‌ای که تاب و قدرت و توانایی داشتند که تا حدودی وحدت را درک کنند یا آن‌ را قبول نمایند. عده دیگر خواستند بفهمند ولی درک نکردند و تاب نیاوردند و این ها چاره ای ندارند مگر این که ورزش فکری زیاد کنند و مبلغ به آنها بگوید و نصیحت نماید تا حقیقت را دریابند.

چرا این دو دسته با هم فرق دارند: برای این که ظرف عقل و فکر یک دسته بزرگتر است که توانسته‌اند بفهمند. مثل یک طفل که ظرف فکرش کوچکتر از یک شخص بزرگ است. اما به مرور ایام که مربی و نصیحت کننده مطالب را روشن نمود و راهنمایی کرد کم کم مردم مطالب را می فهمند و فکرشان ورزش پیدا می‌کند و قدرت درکشان بیشتر می‌شود و فایده وجود ناصح و مبلغ و راهنما این است.

انکار و شک در وجود یزدان علت عدم درک و نارسایی فکر است و این نکته بر عقل سلیم روشن و مبرهن است که حتماً قدرت بی‌منتهایی وجود دارد که این همه قوا از پرتو وجود او است و تا در جهان وحدتی نباشد کار درست نمی‌شود. تا بدن سر و فرمانده نداشته باشد هزاران قوای او هم آهنگی و وحدت عمل ندارند. تا اداره مدیر نداشته باشد کار آن موزون و درست نخواهد بود و تا کشور رییس نداشته باشد قوای بی شمار او بدون وحدت نظر کار مفید و درست انجام نمی‌دهند.
این نکات ممکن است در فکر هر شخص شکاک و منکری هم خطور بکند ولی هر بار که می‌خواهد حقیقت را درک کند چون وسعت اندیشه و قدرت فکری او برای درک وحدت و یزدان مقتدر بی‌همتا کافی نیست باز راهی برای شک پیدا می‌کند و با وجود این که باطنش هنوز از قائل بودن به یک نیروی واحد خاموش نشده به زبان و قلم انکار می‌کند در حالی که سراسر وجودش پر از شک و ظن است و نمی‌تواند هرگز با انکار آرام گیرد.پس انکار دلیل فرار و عدم تحمل از درک قدرت عظیمه و وسیعه‌ای است که همه قوای عالم پرتو وجود او است.

برای این که مطلب را روشنتر کنم می‌گویم: کسی که با دیگری مبارزه می‌کند وقتی قوای طرف را بیشتر می بیند و فشار زیادی روی خود حس می‌کند چون قدرت فشار طرف را ندارد و برای او قابل تحمل نیست الجائاً فرار می‌کند. این امر طبیعی و جزء قوه دفاعی هر موجود است. شخصی هم که در عالم فکر در مصاف با اندیشه‌های قوی درگیر می‌شود چون قدرت فکری او کوچک است و تحمل فشار این افکار بزرگ را ندارد ناچار شانه خالی کرده از میدان به در می‌رود و ضمناً نمی‌خواهد زیر بار شکست برود و ناچار است دلائل بی سر و تهی برای اقناع خود و اغفال دیگران به هم ببافد که به هیچ وجه شایسته افکاری که درک حقیقت را کرده‌اند نیست و اگر درست دقت کنید کسانی هم که از جنگ می گریزند برای خود دلائل بی سر و تهی می‌تراشند.

مشکوک در وجود یزدان نیز وقتی که فشار زیادمی شود از روی الجاء و اجبار می‌گوید: نمی‌دانم. نه می‌گویم خدایی هست و نه می‌گویم نیست زیرا نمی‌دانم. حالا که چنین است می‌گویم بفرمایید: دلائلی که در اینجا آماده شده شما را به بهترین وجه از روی علم و عقل روشن خواهد کرد.