مثالی می زنم
فرض کنیم شما زبان فرانسوی بهخوبی بلدید و یک نفر فرانسوی که زبانی جز لسان مادری خود نمیداند چند روزی مهمان شما و دائماً معاشر باشما است. بیکار هم هستید. سالم هستید و حوصله هم دارید و وسائل برای شما فراهم است.
از شما میپرسم: آیا میتوانید با او سخن نگوئید؟ خیر. هر چند یک ساعت، دو ساعت، یک روز خودداری کردید و به زور و فشار جلو سخن خویش را گرفتید بالاخره ناچار باید با او گفتگو کنید و تماس بگیرید. چطور ممکن است ساکت بمانید؟ تا چه اندازه میتوانید ساکت باشید؟ برای چه از معلومات خود استفاده نکنید و با آن شخص تماس نگیرید؟ کدام نیروئی است که شما را مانع از انجام این عمل گردد؟
جنبۀ طبیعی و عادی و فطری امر آن است که به حکم الجاء و اجبار باید با او سخن بگوئید و تماس گیرید و احتیاجات و ضروریات خود و او را برآورید مگر این که یک محرک دیگری پیدا شود و مانع انجام آن عمل طبیعی گردد.1
مثلا گندم که در زیر خاک گذارده شود طبیعتش آن است که سبز شود، بروید و بار دهد. نمیتواند چنین نباشد، نمیتواند سبز نشود. خاصیت فطری او این است که بروید مگر این که مانعی پیدا شود و او را از انجام کار طبیعی خود باز دارد.
پانویس ها
- - اگر کسی گفت که لجاج میکنم و اصلا حرف نمیزنم میگویم همین لجاجت محرکی است که مانع امر طبیعی و فطری میشود. یا این که در اثر بیماری و سانحه قدرت تکلم از شما سلب گردد که این امر استثنائی است. مؤلف