پاسخ به جناب آقای ابراهیم کشاورز

مکانیسم آفرینش چند پرسش از برادران و پاسخ آنها
فکر بشر حدود ندارد و در اثر همین نامحدودی است که تکامل پیدا می شود. در عکس بالا مریخ نورد کنجکاوی را مشاهده می کنید که مشغول خاکبرداری از سطح کره مریخ می باشد.

برادر عزیز- ضمن تشکرازاینکه کتاب « دینامیسم آفرینش» راخوانده و نکاتی درباره آن سئوال کرده اید اینک به ترتیب شماره گذاری سرکار به پاسخ مبادرت می شود.

1- می فرمائید بشر نمی تواند فکر خود را درباره قدرت و وجود خداوند متعال جولان دهد و بشر حق ورود به این مبحث را ندارد. به چه دلیل و طبق کدام دستور بشر را از ورود در شناسایی خداوند منع کرده اند؟ آیا فکر نمی کنید خداشناسی شریفترین و بزرگترین علوم بشر است؟ آیا فکر نمی کنید منع کردن انسان از ورود در این وادی بزرگ که مهم ترین مباحث عالم است در حکم حبس کردن فکر و دیوار کشیدن به دور قوه متفکره انسان می باشد؟

فکر بشر حدود ندارد و در اثر همین نامحدودی است که تکامل پیدا می شود و در اثر همان است که انسان توانسته از عهد توحش و بت پرستی و چوب و سنگ پرستی به این دوران علم و فلسفه با این همه شکوفایی برسد.

آیا فکرنمی کنید محدود کردن بشر برخلاف مفهوم آیه مبارکه « و لقد کرمنا بنی آدم » (ما آدمی را مکرم داشتیم) « سوره الاسراء 70» می باشد؟

به علاوه اگر بشری پیدا شد که حقایقی یافت و بر خود او مسلم گردید که آنچه یافته درست و صحیح است آیا او را نسزد که بگوید: «من فاش حقایق کنم ای مرد متین»؟ بلی او خطاب به مردمان متین یعنی کسانی که با متانت و سنگینی فکر و تعمق در مطالب غور می کنند خطاب کرده می گوید که من به طور یقین (نه شک و تردید) خبر از سر الهی بیان می کنم و اگر از اسرار پوشیده جهان پرده را به کنار می زنم بیا و در آن تفکر کن تا موهبت الهی را بنگری نه اینکه فوراً بدون دلیل و تعمق منکر شوی.

خوشحالم که عده بی شماری از روشنفکران سراسر عالم این حقیقت را قبول کرده و پذیرفته اند و شاهد آن را در کتاب «سراسر جهان از وحدت نوین جهانی استقبال می کند» و سایر کتب این سازمان ملاحظه می فرمائید و احتیاج به تکرار نیست. هزاران تفریظ و نامه که ظرفیت هیچ کتابی فعلاً گنجایش نقل همه آنها را ندارد به این مطلب اذعان داشته اند.

« تکفیر مکن موهبت حق تو ببین» - من گفته ام که به جای تکفیر موهبت حق را ببینید. من می گویم در این جا مطالبی کشف شده و حقایقی روشن گردیده است. بسیاری از مخترعین و مکتشفین در طی تاریخ بشریت مطالبی روشن کرده و اختراعاتی به منصه ظهور رسانده و اکتشافاتی نموده اند که همه این امور در حیطه پیشرفت علم انجام شده و در واقع از سر الهی خبر داده اند و فاش حقایق را کرده اند یعنی چیزهایی را که تا آن تاریخ مجهول و در پرده خفا بوده و از نظر مردم پنهان بوده است مکشوف و ظاهر نموده اند. آن دانشمندی که قدرت بخار را کشف کرد و بشر را از تنها وسیله نقلیه حیوانی که داشت نجات داد و آن کسی که میکرب را روشن نمودو بشررا از بیماری رهایی بخشید سر الهی را کشف نموده اند. اینها هم مطالبی از سر الهی است.

آیا شما عقیده دارید که باید درهای مغز بشر را بست و راههای افکار را مسدود نمود و جلو پیشرفت علم را سد کرد؟ آیا معتقدید که باید به همان الاغ سواری اکتفا شود و تکامل و ترقی به کلی تعطیل گردد؟ منظور ما از اینکه موهبت را ببینید همین موهبت هائی است که اسرار جهان را روشن می کند و دیگران هم کرده اند و همین است که باید به دقت سنجید و نباید تکفیر کرد. اگر نظر شما این است و می خواهید کلیه ترشحات و تراوشات و جرقه های علم و دانش در دنیا تعطیل گردد و فکر و عقل که موهبت و ودیعه الهی در بشر است از او سلب شود ما با شما حرفی نداریم.

مگر جز این است که در مقابل گوسفند به این مظلومی گرگ به آن درندگی و یا شیر و ببر و پلنگ و سایر سباع را خلق فرموده؟

2- در مورد اینکه بیان داشته اید چطور خداوند توانای عادل اشخاص گمراه را هم خلق کرده می گویم چطور می شود خداوند روز روشن را تبدیل به شب تاریک می کند در حالیکه مردم معمولاًشب را مظهر سیاهی و پلیدی و روز را مظهر نور و روشنی و پاکیزگی می دانند. چطور در مقابل هوای نظیف بهار هوای گرم و خشک تابستان و هوای سرد و ناراحت کننده زمستان را آفریده است؟ آیا اگر هر چهار فصل در دنیا نباشد درست است؟ مگر جز این است که هر چهار فصل را خداوند قادر به اجبار خلق فرموده است. خیال می کنید بهار مصنوع خداوند و تابستان و زمستان مصنوع بشر است؟ مگر جز این است که در مقابل گوسفند به این مظلومی گرگ به آن درندگی و یا شیر و ببر و پلنگ و سایر سباع را خلق فرموده؟ مگر نه آن است که در مقابل طاووس به آن زیبایی جغد و لاشخور و عقاب را هم آفریده است. آیا تصور می کنید آنچه از اینها در نظر بشر خوب است مصنوع الهی و بقیه مخلوق بشر و موجود دیگری است. عزیزم چنین چیزی نیست اینها همه لازم و ملزوم یکدیگرند و افراد بشر با خوب و بد نسبی که خود می نامند نیز چنین هستند.

مگر نه آن است که در مقابل حیوانات بسیار مظلومی مانند گوسفند و کبک و مرغ و تیهو و انواع پرندگان و چرندگان و دام های طعمه انسان، خداوند آدمی را آفریده که همه آنها را می خورد و از بین می برد و با قساوت قلب شدیدی آنها را به زجر می رساند و تکه و پاره و قطعه قطعه می کند و کباب می نماید و حتی استخوان هایشان را خرد می کند و هیچ ترحمی در خود احساس نمی نماید. مگر این بشر و خلق و صفات و اعمال و عاداتش مخلوق کیست؟

اینها همه به اجبار خلق شده اند و آدمی هم به اجبار آنها را می خورد. گوسفند هرگز مایل نیست او را به این صورت بکشند و بخورند و آدمی هم بدون اینکه به کنه این موضوع توجه داشته باشداین کار را انجام می دهد و باید بکند زیرا دنیای آکل و ماکول است و نتیجه آکل و ماکول وحدت است یعنی همه عناصر به یکدیگر تبدیل می شوند و در طی عمر بی نهایت عالم به مقدار بی نهایت به اشکال گوناگون در می آیند.

اگر یک نفر آدمی به کسی لطمه ای زد او را به سختی مجازات می کنند ولی اگر انسان میلیون ها و میلیارد ها موجودات بی دفاع و مظلوم و ظریف و نازک و زیبا را با زجر و بی رحمی کشت و خورد اصلاً مجازات ندارد. اگر در جنگ های صلیبی و جنگ های بین المللی و جنگ های ویتنام و فلسطین و غیره و غیره هزاران و میلیون ها تن از هم نوعان خود را به دیار هلاک فرستاد و دچار مرگ (تحول) کرد مجازات نخواهد داشت. آیا اینها جبر نیست؟

چطور در مقابل هوای نظیف بهار هوای گرم و خشک تابستان و هوای سرد و ناراحت کننده زمستان را آفریده است؟ آیا اگر هر چهار فصل در دنیا نباشد درست است؟

برادر عزیز- ما نمی خواستیم وارد این گونه مطالب بشویم و ناچار برای روشن شدن ذهن شما گفته شد. چه باید کرد؟ حقیقت بالاتر از این هم که گفته شده می باشد ولی فعلاً جای آن سخن نیست. احادیث و اخبار بی شماری درباره جبر وجود دارد و مسأله خیلی روشن و واضح است. اگر توفیق شد قسمتی را در جای دیگر این ملحقات خواهم گفت و برای تکمیل عقیده خواهید دید. البته انسان می تواند با تمرینات و ورزش تا حدودی که ظرف او گنجایش دارد اخلاق را تصفیه کند و بهتر شود چنانکه در بیان نوزدهم دینامیسم آفرینش به این مطلب مختصر اشاره ای شده است.

در مورد نزول بلا به نوع بشر مفهوم واقعی فرمایش شما این است که افراد بشر به قدری قوی و گردن کلفت هستند که بر خلاف مشیت الهی قیام می کنند و چون خداوند متعال از کار آنها عاجز می شود بلایی برآنها می فرستد و آنها را از بین می برد. شما که یک فرد بشر هستید اگر بخواهید ماشینی را که خراب شده مرمت کنید مدتی روی آن زحمت می کشید. اگر بعد از صرف کوشش های بسیار خسته و درمانده شده و موفق به اصلاح آن نشدید ممکن است آنگاه از عصبیت و خشم ماشین را به زمین زده و خرد و خمیر سازید در صورتی که ماشین شما تقصیر نداشت که این بلا را بر سر او آوردید. پس این عمل از جانب شما کاری عقلانی به شمار نخواهد رفت و عجز شما را از اصلاح آن ماشین می رساند. خداوند تبارک و تعالی به وسیله راهنمایانی که می فرستد این ماشین ها را اصلاح می کند و در اثر هدایت آنها زنگ و خرابی از بین می رود نه اینکه ماشین را به کلی خرد سازد. البته هر کدام هم قابل مرمت نباشد جزو اسقاطی می افتد که بعد به شکل دیگر تحول می یابد.

عذاب های الهی که در کتب دینی بیان شده نشانه عجز خداوند از اصلاح بشر نیست.

توجه فرمائید - شما می خواهید خانه ای بسازید. در زمینی که مصالح شما در آن جا ریخته و در نظر است بنای زیبای شما آنجا به مبارکی و میمنت بر پا گردد و می خواهید به وسیله بیل و کلنگ به منظور تهیه پی و مقدمات بنایی را بسازید خانه و آشیانه مورچگان قرار دارد که در اثر عمل شما خراب می شود. شما اگر بخواهید به آن توجه کرده و از خراب شدن آن لانه ها خودداری کنید نباید اصلاً دست به ساختمان بزنید. اگر فرضاً دلتان به رحم آمد و خواستید لانه ها را خراب نسازید و آنطرف تر را برای ساختن انتخاب کردید متوجه می شوید آنجا هم لانه سوسک ها و حشرات دیگر است. به آن هم رحم می کنید و به آنجا دست نمی زنید. در جای دیگر لانه موش ها است. پس هر کجا را که بخواهید خراب نمائید مواجه با چنین اوضاعی خواهید شد.

اما شما از ساختن خانه منصرف نمی شوید زیرا هدف بزرگتری دارید و نظر شما عالی تر و دادن ترقی بیشتر است یعنی یک زمین بایر را می خواهید آباد و آراسته سازید. وقتی بنای شما ساخته شد و فی المثل یک خانه مجلل ده طبقه زیبا ساختید آیا آن خانه بهتر است یا آن لانه مورچه یا سوسک یا موش؟ مسلماً شما با این عمل خود پیشرفت وترقی را نصب العین خویش قرار داده اید و عمل شما مقرون به تکامل بوده است.

اما اگر بخواهیم از نقطه نظر آن مورچه ها یا موش ها که لانه شان در اثر بیل و کلنگ شما ویران و زیر و رو می شود و خودشان کشته و مضمحل می شوند بسنجیم داد و فریاد آنها از ظلم بشر بلند است. مگر نه این است که آنها هم از مخلوقات الهی هستند و از نعمت حیات و حرکت و احساس برخوردارند؟ علت شکوه آنها این است که آنها نمی فهمند و نمی توانند بدانند که مصالح و نظر بزرگتری ایجاب کرد که شما عملی انجام دهید که به اجبار و ناچار خانه آنها از بین برود.

اعمال خداوند تبارک و تعالی همینطور است و در کارهایی که مردم آن را بلا می نامند مصالح بزرگتر و تکامل عالی ترین را در نظر می گیرد که ما افراد بشر مانند آن مورچگان یا حشرات نمی توانیم حکمت آن مصالح را دریابیم.

اگر بخواهید از خراب شدن لانه مورچگان خودداری کنید اصلا نباید به ساختمان دست بزنید.

پس بر شما روشن گردید که اتفاقاتی که ظاهراً بشر را صدمه می رساند مانند زلزله، طوفان و غیره هر چند در نزد بشر با دید محدودی که دارد عذاب جلوه می کند ولی در عالم حقیقت الهی لطف و محبت و ترقی و تکامل است همانطور که ساختن آن خانه ترقی و تکامل به شمار می آید و بنای بهتری جایگزین گردیده هر چند عقل مورچه ها نتواند این مطلب را درک کند.

با بررسی تاریخ بشریت می توانید این نکته را دریابید که چگونه بعد از طوفان ها و بادها و سیل ها و انواع حوادثی که بشر آنها را بلیه نامیده و در زمان وقوع داد و فریاد از ظلم طبیعت سرداده است ترقی و تعالی در تمدن بشر پدید آمده و به جای خانه های سست و بناهای بی استقامت و پوشالی چه بناهای محکمتر و عالی تری ساخته شده و چه تمدن های بزرگتری جانشین آنها شده زیرا وقوع این حوادث این نیاز را پدید آورده که باید ساختمان های محکمتری ساخت که در مقابل سیل و زلزله و غیره مقاوم باشد.

در اثر همین بلایا است که اختراعات و اکتشافات به پا می شود و آن هم به علت نیازی است که در بشر بوجود می آورد. مثلا یکی از آنها اختراع زلزله سنج است که روز به روز تکمیل تر گردیده و تکمیل تر خواهد شد و به وسیله آن می فهمند که در دورترین نقطه دنیا زلزله به وقوع پیوسته است. اگر زلزله نبود زلزله سنج هم بوجود نمی آمد.

در همین زلزله ها و سیل ها و بلایائی که درکشورخودمان بوجود آمده دیده اید که بعد از اتمام این حوادث به جای خانه های سست و گلی و لرزان و بی مقاومت منازل آجری و محکم ساخته و تمدن بهتری جایگزین آن کرده اند. در کشور ژاپن که زلزله زیاد اتفاق می افتد فن خانه سازی استوار و مقاوم و ضد زلزله چنان ترقی شگرف کرده که همه دنیا از آن استفاده می کنند. آیا اینها ترقی و تکامل نیست؟

در عکس بالا ساختمان های ضد زلزله شهر سانفرانسیسکو را ملاحظه می فرمایید.

البته در هر حادثه ای عده ای فدا می شوند چنانکه در یک بیماری یا تب شما عده بیشماری ازسلول های شما که روزی مفید و با قدرت و خادم شما بودند ظاهراً بدون تقصیر از بین می روند در حالیکه نتیجه از بین رفتن آنها سلامت شما است که هدف بزرگتری نسبت به ابقای چند سلول بشمار می رود.

پس به جای نالیدن و گریه سردادن باید شکر الهی را به جای آورد که هر چه مشیت و امرش ایجاب کند مقرون به لطف وترقی وتکامل و انجام یافتن هدف های بزرگ و ارزنده است. و کلیه این امور به نفع آیندگان تمام خواهد شد. ما حجاب های مغز و پرده های دیدگان را پاره کردیم و حقایق را به شما ارائه دادیم و موهبت الهی را به شما رسانیدیم. آیا از این موهبت خوشحال نیستید و شکر خداوند را به جای نمی‌‌‌‌آورید؟

در باره اعمالی که شما گمراهی می نامید و می گوئید که برخلاف مشیت الهی انجام می شود با صدها آیه قرآنی که عکس این را می فرماید چه می گوئید ؟ مگر نه این است که در بسیاری آیات می فرماید ان الله یضل من یشاء و یهدی من یشاء (سوره رعد 27- ابراهیم 4- نحل 93- فاطر 8 - مدثر31 ) که معنی آن این است که خداوند هر کس را که دلش بخواهد گمراه می کند و هرکس را که بخواهد هدایت می نماید.

در سوره مبارک یس آیات 8 و9 و10 می فرماید :« انا جعلنا فی اعناقهم اغلالا فهی إلی الاذقان فهم مقمحون و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا فاغشیناهم فهم لا یبصرون - و سواءعلیهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤمنون » (ترجمه - برگردن آنها تا زنخ زنجیرهائی نهادیم درحالیکه سر بلندکرده و چشم بر بسته اند و راه خیر و سعادت را از پیش و پس آنها سد کردیم تا بر چشمشان پرده برافکنیم که هیچ راه حق را نبینند. و اگر آنها را پند دهی یا ندهی یکسان است هرگز ایمان نمی آورند)

شما با این آیات و صدها‌ آیات دیگر قرآن مجید و سایر کتب آسمانی که این مطلب را می رساند که گمراهی و هدایت دست خدا است چه می گوئید؟

اگر شما نتوانستید آن را حل کنید یا جواب کافی در این باره ندیده اید ما اینها را حل کرده ایم و در کتاب دینامیسم آفرینش در می یابید که همه چیز به امر و مشیت الهی است و افراد بشر مانند بازیگران صحنه های نمایش هر یک مأمور انجام کاری هستند و اختلافات ظاهری برای گردش چرخ عالم است. چون بحث این مطلب خیلی مفصل است در کتاب های دیگر وحدت نوین جهانی پاسخ را روشن و آشکار خواهید دید.

در عکس بالا ساختمان های ضد زلزله شهر سانفرانسیسکو را ملاحظه می فرمایید.

3- جبر با عقل مخالف نیست. کارگری که درکارخانه ای کار می کند در عین حال که عقل دارد ولی چون مقررات کارخانه را که صاحب و بانی و سازنده کارخانه وضع کرده درست و بر حق می داند با وجود داشتن عقل آنها را قبول دارد. اگر عقل او خلاف این را به وی گفت و با وجود دانستن و اطلاع بر مقررات مخالفت کرد او را بیرون می کنند و بیچاره و درمانده می شود.

دراین صورت عقل نبود که راهنمای مخالفت او شد بلکه جهل بود و چنین جهلی کمتر دیده می شود. اکثریت نزدیک به تمام افرادی که در دستگاه ها کار می کنند به مقررات دستگاه ایمان دارند با اینکه نعمت عقل از آنها گرفته نشده و از مقررات ‌‌آن سازمان اطاعت می کنند و الا آنها را آنارشیست و هرج و مرج طلب می دانند و می دانید که تعداد این قبیل کسان بسیار کم است. اگر عقل معنای طغیان و سرکشی و تکروی می دهد با شما حرفی نداریم ولی اگر عقل معنی فهم و درک حقیقت را می دهد بدانید که با وجود قبول سرنوشت و تقدیر و جبر عقل هم درست و لازم است. گمراه شدن و تحمل مجازاتی که از آن ناشی می شود جزء جبر و سرنوشت است کما اینکه شخصی که تریاکی می شود و می داند که ضرر دارد باز می کشد و عواقب آن را متحمل می گردد. همینطور است همه کارهای زشت. اگر می گوئید آن کسی که مشروب می خورد یا تریاک می‌کشد به این بلیه از روی ناچاری مبتلا شده و مجبور است عواقب آن را تحمل کند من هم می گویم همه امور اینطورند و هر کسی هر چه می کند عواقب آن را تحمل می نماید.

خداوند قادر متعال وقتی بشر را با این عناصر و این ترکیبات خاص و معین خلق فرمود سنجید که در سایر کرات و آسمان های عالم خلقت چنین موجودی قابل پرورش و ادامه زندگی نیست ولی در این کره زمین با خصوصیات جوی و ترکیب خاک و عناصر که در زمین است این بشر قابل پرورش است پس انسان را در این کره قرار داد و انسان هم این حقیقت را قبول کرد و کره زمین هم پرورش بشر را قبول نمود.

در مثل و تشبیه می گوئیم یک کرم و یا نطفه کرمی که در روی یک به قرار داده شود چون به برای پرورش ‌آن حشره مناسب نیست حشره از بین می رود و همچنین یک هلو هم نمی تواند روی خود پرورش آن حشره را قبول کند و آن را حمل نماید و نمو دهد اما همان حشره در یک سیب به خوبی می تواند زندگی کند. این است که سیب آن را قبول می کند و حشره هم آن اقامتگاه را قبول می نماید و درآنجا پرورش می شود.

البته از این نکته هم نبایستی غافل بود که در این کره بشر (ظلوم و جهول) است یعنی در قبال حقیقت روشن روح و عالم های سبکتر و نورانی تری که در آینده طی خواهد کرد این عالم ظلمانی و تاریک و اوهم در ظلمت است چنانکه طفل در رحم مادر نسبت به این دنیا در ظلمت بسر می برد. جهول هم هست برای اینکه حقیقت را نمی داند و نمی فهمد و مکانیسم عقل او تکامل مراحل بعدی را پیدا نکرده که قابل فهم و درک مطالب عالیه باشد.

چون صفحات این کتاب بیشتر از این گنجایش ندارد تفصیل بیشتر موضوع را به کتاب های دیگری موکول می کنیم و توفیق شما را در کسب حقیقت خواهانیم.

از نوشته های آن برادر عزیز بسیار خوشحال و مسرور شدم و همیشه از این قبیل سخنان و پرسش ها شاد می شویم زیرا باعث روشن شدن اذهان خواهد بود. پس تقاضا می کنیم شما و دوستان عزیزتان با ما مکاتبه کنید و آنچه می خواهید بپرسید. خداوند همه را به راه راست هدایت فرماید و شما را هم به راه اتحاد و وحدت و برادری سوق دهد.