آراء و نظرات دانشمندان و فلاسفه
فیثاغورثیان مذهب تناسخ داشتند و خوردن جانوران را جایز نمیدانستند. مذهب هندو نیز که به تناسخ معتقد است خوردن برخی جانوران را جایز نمیداند و گیاهخواری تجویز میکند.
هر کدام از نیروهای مختلف طبیعت خواه جماد یا نبات یا حیوان مرتبۀ مخصوصی از تجسم اراده مطلق حق است که به عالم نمایش و جلوه و تصور درآمده و تابع زمان و مکان و علیت و قابل فهم گردیده در حالی که اراده از هر قیدی مبرا است.
شوپنهاور
روح واحد و ساده است پس از پوسیدگی و پخش عناصر بدن که از عوامل مختلف ترکیب شده باقی میماند. همان طور که سقراط و افلاطون میگویند موسیقیدان پس از شکستن چنگ باقی میماند. دلیل روانشناسی: بشر در خود خواصی دارد که در این زندگی بهکار نمیرود. قلب محتاج خوشبختی بیپایان است که در زندگی محدود قانع نمیشود. اراده مایل به اشتغال و تکاملی است که در این دنیا به آن نمیرسد. عقل در صدد یک حقیقت کلی است که نمیتواند در این دنیا بدان دست یابد. آیا همگی حس نمیکنیم که مردگان محبوب ما هم چنان در نزدیک ما زندگی میکنند؟
دلیل اخلاقی: بایستی که خوبی پاداش و بدی جزا یابد. هیچ مجازات زمینی رضایتبخش نیست. باید معتقد به زندگی بعد برای نتیجۀ اعمال بود.
کتاب روانشناسی و ماوراءالطبیعه فلیسین شاله ـ چاپ پاریس صفحه 744
از آن جا که زندگی روانشناسی از اعضاء تجاوز میکند و از آن جا که کار مغز فقط تجسم قسمتی از آن چه در وجدان انسان میگذرد بهصورت عمل است بقای روح ممکن و حتی احتمالی است. کسانی که مخالفند باید دلیل عدم آن را بیاورند نه آن ها که موافقند زیرا امری بدیهی است زیرا تنها دلیلی که اشخاص دارند بر این که وجود خاموش میشود این است بعد از مرگ بدن تجزیه میگردد و این عمل ارزش ندارد زیر استقلال حالت وجدان و شعور نسبت به بدن مطلبی است که به تجربه ثابت شده است.
هانری برگسن ـ کتاب: انرژی روحی صفحات 62 ـ63
خطای انسان از جسم است نه روح.
مالبرانش
وطن حقیقی ما وحدت است و آرزوی ما بازگشت به آن میهن است و سیر به سوی آن مبدأ با قدم سر میسر نیست بلکه باید دید و دل را گشود. آن چه میخواهیم از ما دور نیست بلکه در خود ما است و این وصال به حق حالتی است که برای انسان دست میدهد و آن همانا بیخودی است.
فلوطین
بعد مبدأ جسم و علم مبدأ روحانی است و این دو در واقع یکی و مبدأ موجودات هستند.
اسپینوزا
یجب فیالوجود وجود بالذات و فی القدره قدره بالذات و فی العلم علم بالذات ـ خلاصه یعنی قدرت قدرتمندان و صنعت هنرمندان راهنمای جمال و جهان است در همان ذات واجبالوجود.
فارابی
ای کان بقا در چه بقائی که نئی | در جای نئی کدام جائی که نئی | |
ای ذات تو از جا و صفت مستغنی | آخر تو کجائی و کجائی که نئی |
غزالی
هر جوهر فرد عالم صغیری است که هر چه را در عالم کبیر هست در بر دارد، بعضی را بالقوه و به طور مبهم و بعضی را بالفعل و صریح و روشن ولی هر چه هست در خود او است نه از بیرون چیزی به او داخل میشود و نه از او چیزی بیرون میرود.
لایب نیتس