قدرت محرکه و دینامیسم در عالم

دینامیسم آفرینش بیان پانزدهم - دینامیسم عالم

همان طور که در قلب و مغز انسان اتم از اجزاء مؤثر و قوی است قلب و مغز منظومه شمسی هم همین طور است. به همین ترتیب است سلسله مراتب بزرگتر از منظومه شمسی تا آنجا که به عالم می‌رسد. در قلب و مغز عالم نیز اتم مؤثر و قوی است.

چنان که قلب انسان با قدرت و نیروی کامل لاینقطع به بدن انسان خون با انرژی اتم می‌دهد و با این خون بدن را اداره می‌کند از قلب منظومه شمسی نیز به‌وسیله آفتاب دائماً نیروی نور و حرارت در جریان است. در واقع در منظومه شمسی مثل بدن انسان جریان قدرت و نیرو با سلسله مراتب بزرگتری برقرار می‌گردد. از قلب عالم نیز دائماً قدرت قوی و اداره کننده به عالم فرستاده می‌شود و عالم را بدون درنگ و تعطیل با انرژی فوق العاده و سستی ناپذیر اداره می‌کند. همان طور که خون پس از انجام وظایف بدنی خود دوباره به قلب باز می‌گردد این قدرت (یا نیرو یا هرچه می‌خواهید نام گذارید) دوباره به قلب عالم باز می‌گردد.

قدرت محرکه و دینامیسم در عالم
 از قلب منظومه شمسی 
بوسیله آفتاب دائما نیروی نور و حرارت در جریان است

 

قدرت محرکه و دینامیسم در عالم
دوران خون در بدن از قلب به همه اعضاء و برگشت آن مجدداً به قلب از عجیب ترین نظم‌های عالم بشمار می‌رود

 

  خورشید با وجود ابر و موانعی که در جلو او قرار می‌گیرد از دادن نور به زمین مضایقه ندارد

همین تشکیلات کلی عالم در منظومه شمسی و سایر منظومه‌ها و سازمان‌های جهانی کرات به نسبت های کوچک و بزرگ متناسب با حجم و گنجایش و استعداد آنها برقرار است.
انیشتین آن عالم شهیر و بزرگ آلمانی که از مغزهای متفکر و عالی قدر قرن حاضر است تا حدودی به این مطلب برخورده بود و عقیده داشت که شکل عالم کروی است و دلیل آن‌ را چنین می‌دانست که نور پس از طی عالم کروی به محل اولیه خود بازمی‌گردد. این نظریه تا حدودی که در اینجا بیان شده صحیح است.

اما باید پرسید که در ماوراء این عالم کروی (به قول انیشتین) و در پشت این نوری که به محل اولیه خود باز می‌گردد چیست؟ مسلم است که نمی‌تواند در پشت آن خلاء و هیچ باشد زیرا هیچ معنی ندارد که عالم لایتناهی در آنجا پایان یابد. بالاخره در وراء آن چیزی هست. آن چیز کدام است؟

قدرت محرکه و دینامیسم در عالم
  انیشتین عالم بزرگ آلمانی

آنجا هم جزء عالم لایتناهی است منتها عالمی است ماوراء این عالم، قدرتی است مافوق (نسبی) این قدرت. قدرت مزبور به علت توانایی خود که بیشتر از توانایی این‌ عالم است مانع عبور نور می‌شود و به علت همین ممانعت نور را مجبور می‌کند که برگردد و منحرف شود. به عبارت دیگر جلو پیشرفت نور را می‌گیرد و نور فقط تا آنجا می‌تواند بشکافد و برود. برای روشن شدن ذهن نور این‌ عالم را مثل گلوله تفنگ فرض کنید که وقتی رها می‌شود نمی‌تواند به طور لایتناهی پیش برود.

فشار هوا و سایر موانع جلو پیشرفت دائمی او را می‌گیرد و بالاخره خط سیر آن منحنی شده و بزمین فرود می‌آید.
انیشتین به وسیله قوانین و قواعدی که به وجود برخی از آنها پی برده و تفکراتی که نموده که اهم آنها قانون نسبیت و بعد چهارم (زمان) و سرعت سیر نور است جهان را مورد مطالعه قرار داده و سعی کرده بود حدود و سر حدات آن‌ را بفهمد. عقیده او برآن است که در عالم لایتناهی واحد زمان معینی نیست و این واحد زمان که ما داریم وابسته به گردش زمین به دور خورشید است و در هر کره به طرز دیگری زمان مفهوم می‌شود و هرچه سرعت کره بیشتر باشد زمان آن کندتر است تا وقتی‌ که به سرعت سیصدهزار کیلومتر در ثانیه می‌رسد که به کلی زمان متوقف است.

قدرت محرکه و دینامیسم در عالم
 بر طبق فرضیه نسبی انیشتین شعاع نور در ا ثر قوه جاذبه خورشید از سیر مستقیم منحرف می‌شود

(در اینجا به عنوان حاشیه می‌گویم که محدود کردن این مطلب صحیح نیست زیرا همین که برای نور سرعت معین کرده‌اند دلیل بر آن است که زمان در آن اثر دارد و توقف زمان در این سرعت معینه هرچند هم که سریع باشد معنی ندارد.)

انیشتین را عقیده بر این است که هرگاه هواپیمایی در ساعت معینی و با سرعت معینی در جهت عکس حرکت زمین به پرواز درآید همیشه برای او اگر فی المثل ساعت 2 صبح حرکت کرده باشد به هرجا که فرود آید همان ساعت 2 صبح است. این مطلب در ظاهر صحیح است ولی نباید فراموش کرد که در هر حال زمان گذشته و این
2 صبح در هر کجا که فرود آیند با 2 صبح پیشین فرق دارد.
زیرا هواپیما فقط در مرز حرکت خورشید عبور نموده و چنین می‌پندارد که ساعت متوقف شده در حالی که ساعت به جلو رفته ولی او با حرکت خورشید باهم حرکت کرده‌اند. چنان که امروز مسافرانی که با هواپیما به نقاط دور می‌روند مرتباً ناچارند ساعت های خود را به جلو یا عقب ببرند که مطابق محل فرود آنها باشد و حال آن که زمان سیر عادی خود را کرده است.

قدرت محرکه و دینامیسم در عالم
طبق اتساء زمان (time dilation) قانون نسبی انیشتین اگر فضانوردی در ایستگاه فضایی بین المللی زندگی کند کمتر مسن می شود تا اینکه بر روی کره زمین زندگی کند. 

در حقیقت فرضیه نسبی انیشتین بعدهای معین و محدود هندسه اقلیدسی را شکست و بی‌‌بنیادی آن را اثبات نمود و این موضوع تا به آن حد که در کتاب مکانیسم آفرینش نوشته‌ام صحیح است ولی برخی متفکرین چنین عقیده دارند که هر نقطه از عالم مرکز جهانی محدود نسبت به آن نقطه است و در واقع جهان را به این ترتیب محدود می‌دانند و نامحدودی آن‌ را به حواس ما که قادر به درک سه بعد است پنداری می‌شمارند.

انیشتین و مکتب پیروان وی چون معتقد به انحنای خط سیر نور هستند (چنان که شرح داده شد) زمان را بعد چهارم می‌دانند و برخی جاذبه را بعد چهارم می شمارند و زمان و حرکت را توأم تصور می‌کنند.
نتیجه این گونه سخنان هر چه باشد می‌رساند که زمان مطلق در عالم وجود نیست و زمان به آن معنی که ما تصور می‌کنیم مفهوم ندارد و اصولا در عالم لایتناهی زمانی در بین نیست.
امید است با توجه به مطالب بالا که به‌منظور مقایسه افکار متفکرین قرن اخیر با موضوعات ارائه شده بیان گردید حقیقت در ذهن خواننده گرام منعکس شده باشد.
یقین است که آن قدرت ماورائی عالم در جای خود مشغول اعمالی است و وظائفی دارد نظیر همان عالم منتها باسلسله مراتب قوی‌تر یا ضعیف تر و مشغول فعالیت است و در ماوراء آن عالم هم به همین ترتیب عالم دیگری است و باز هم عالم دیگر به حدی که این عالم‌ها پایان ندارد و هیچ قدرتی نمی‌تواند آن‌ را درک کند زیرا نامحدود است.