پادشاه بی رعیت - خدای بی عالم
یک پادشاه را وقتی توان شاه نامید که دارای نخستوزیر و وزراء، تشکیلات، دربار، ارتش، خزانه، کشور، سرزمین، ملت، رعایا، سازمان مختلف کشوری و لشکری، خلاصه هر چیزی که در یک مملکت لازم است باشد و اگر چنین نباشد نتوان او را پادشاه خواند و هرگاه فاقد بخشی از این تشکیلات شود او را ناقص دانند. پس در واقع پادشاه نیازمند تمام تشکیلات کشور خویش است و چنانچه فاقد آنها باشد او را پادشاه نتوان دانست.
دربارۀ مقام الوهیت نیز باید چنین اندیشید. در صورتی که مخلوق نباشد، عالمی در کار نباشد، تشکیلات جهان و خلاصه تمام اجزاء عالم هستی از کوچک و بزرگ، از کرات عظیم تا ذرات نادیدنی موجود نباشد نام یزدان بر آن اطلاق نتوان کرد.
خدای بیمخلوق و بدون تشکیلات عالم خدای کیست؟ چه کسی او را خدا بخواند، چه کسی او را به عنوان خدائی بشناسد و بر بودن او پیببرد، چگونه او را خدا میدانند؟
پس ما خدا را این طور میشناسیم که دارای نیروی قدرت کامله و بالغه وصاحب عالمهای بیپایان ، موجودات لایتناهی و تشکیلات شگفت انگیز جهان هستی است .