جلوۀ کامل
چه توان کرد؟ لغاتی نداریم که با آن بتوانیم حقایق را چنان که هست بیان کنیم. لذا ناچار از تعبیرات و اصطلاحاتی که در دسترس است به کار میبرم و امثالی را که نویسندگان و شاعران و گویندگان میگویند در این مورد بیان میکنم. میگویم که گل و لاله از این کشش محبوب بهتر نیستند اما چه بگویم که چندی نمیگذرد که انسان از آن خسته میشود. اینها چیزی نیستند که قلب آدمی را تسخیر نمایند. اما محبوب و معشوق بزرگ عالمی من کسی است که قلب همۀ جهانیان را برای همیشه تسخیر کرده و این حقیقتی روشن است که احتیاج به اثبات ندارد. مگر نه آن است که روح همه از اوست و عاریتی از منبع لایتناهی او به آنها سپرده شده. این امانت عاریتی که اتصالش از اصل هرگز قطع نمیگردد دائم در اختیار وی است. از این روست که بندۀ واله و حیران در مناجات میگوید: «ای کسی که جانم در دست توست.»
سررشتۀ تمام علائق بندگان در ید قدرت وی است، چه تسخیری از این بالاتر و استوارتر توان یافتن؟