حقایق الهی اسلام را چگونه باید تبلیغ کرد؟
(تبلیغ دین به هر چه زمان اقتضا کند.)
روز جمعه 24 اردیبهشت ماه به مناسبت سالروز تولد فرخنده پیامبر عظیمالشأن اسلام رسول اکرم حضرت محمدبن عبدالله صلیالله علیه و آله مجلس جشن باشکوهی از طرف هیأت تفسیر قرآن عظیم در منزل برادر مسلمان شیعه ما جناب آقای محبی برگزار شده بود که بنا به دعوت قبلی توفیق شرکت در آن جشن اسلامی نصیب گردید. عشق و علاقۀ برادران مسلمان و شیعه و ادب و نزاکتشان و اخلاص و محبت بانی و خدمتگزاران مجلس، نحوۀ تبلیغ و بیانات سودمند و مستدل گویندگان دانشمند به حدی جالب و مؤثر بود که دریغ است در این کتاب که به منظور راهنمایی و بیان حقایق الهی منتشر میشود از آن مجلس اسلامی پرجلوه یادی به عمل نیاید. ابتدا آیاتی چند از کلامالله مجید با صدایی دلنشین و جانفزا تلاوت گردید. سپس گویندۀ رشید و با شهامت اسلامی برادر با ایمان و دانشمند دلیر وحدتی اسمعیل جهانگیری (که عکس و نظریه ایشان در صفحه 594 همین کتاب درج شده است) سخنانی مستدل و مستند به آیات قرآن و اخبار و احادیث اهل بیت عصمت سلاماللـه علیهم اجمعین پیرامون لزوم توجه به حقایق قرآن و دین و پرهیز و دوری از خرافات و موهومات و برقراری وحدت و برادری بین مذاهب و فرق مختلف اسلام، رعایت احترام اصحاب پیامبر اسلام (ص)، خودداری اکید از دامن زدن به آتش اختلافات شیعه و سنی که خاموش شده، فراموش کردن اختلافاتی که موجب پراکندگی مسلمانان میگردد، رعایت اصول برادری نسبت به پیروان مذهب تسنن و برادران مسلمان جهان برای ایجاد وحدت اسلامی. سخنان سودمند و بیغرضانۀ این برادر وحدتی دانشمند که روی دلسوزی به حال جامعه و به منظور تنویر افکار مردم و نجات آنها از گرداب خرافات بیان گردید در اذهان و افکار شنوندگان بسیار مؤثر افتاد. این مرد شریف خوشبختانه مرتباً در مجالس اسلامی به این خدمت بزرگ اشتغال دارند. سپس واعظ دانشمند و عالیقدر حضرت آقای سیدمهدی طباطبایی خراسانی امام مسجد حضرت موسیبن جعفر علیمالسلام (واقع در ابتهای خیابان غیاثی ـ تهران) بر منبر قرار گرفتند و پس از ذکر مقدمهای، چند آیه از سورۀ مبارکۀ «الضحی» را در عنوان سخن قرائت نمودند: الم یجدک یتیماً فآوی. و وجدک ضالا فهدی. و وجدک عائلا فاغنی. «ترجمه: آیا نیافت تو را یتیم پس جایگاه داد و یافت تو را گم پس هدایت نمود و یافت تو را عیالمند پس توانگر ساخت.» بعد فرمودند: «به مناسبت روز تولد حضرت رسول اکرم (ص) این آیات را تفسیر میکنم. «جملۀ اول در این آیه مبارکه میفرماید: (البته در مقام استفهام است و پیغمبر را مخاطب قرار میدهد که خود پیغمبر قبول کند این معنی را (ما تو را یتیم یافتیم پس به تو جا دادیم. یافتیم تو را گمراه پس هدایتت کردیم سوم میفرماید یافتیم تو را عائلهمند پس غنی کردیم تو را. جمله اول که یتیم بود پیغمبر او را خدای تعالی عظمت داد. جمله دوم که گمراه بود هدایت کرد. جمله سوم عائلهمند غنی کرد. این سه جمله باید با هم مربوط باشد. خود مناسبت در کلام دلالت بر عقل است و خرد. و اگر کلام حکیمی را دیدیم که به حسب ظاهر متناسب نبود باید بدانیم که ما نفهمیدهایم والا باید مناسبت داشته باشد. «به نظر من منظور خدایتعالی از پناه دادن به پیغمبر اسلام معنی ظاهری کلمه نیست زیرا بعید است خداوند با این عظمت که چه بسیار انسانها و موجودات یتیم را پناه میدهد برای این عنایت کوچک به پیغمبر خود با این لحن منت بگذارد. هیچ پدر عاقل دلسوزی این طور بر فرزند خود منت نمیگذارد. «پس معنی این آیات عمیقتر است. به نظر من مقصود خدایتعالی از پناه دادن ابلاغ قرآن است که پیغمبر را در پناه قرآن قرار داده به همین مناسبت با قرآن او را هدایت کرده و عائله پیغمبر امت اوست که آنها را نیز با نعمت قرآن بینیاز و غنی نموده است والا غنی به معنی ثروتمند باشد پیغمبر اکرم و عائله او همیشه با فقر مالی روبهرو بودهاند. «داستان شعب ابوطالب و آن گرسنگیها معروف است... «پیغمبر اسلام محتاج به غذای روح و حقایق بوده و امت او هم همین نیاز را داشتهاند لذا خداوند او و امتش را با حقایق قرآن سیر و مستغنی نمود.» حضرت آقای طباطبایی واعظ دانشمند اسلامی دربارۀ آیات سورۀ قدر: «انا انزلنا فی لیله القدر» به طور اختصار و فشرده چنین فرمودند: «این که میگویند قرآن در شب قدر بر پیغمبر نازل شده یعنی فرود آمده گروهی خیال کردهاند که قرآن از آسمان هفتم یا چهارم از محلی به نام بیتالمعمور پایین آمده در حالی که منظور از نزول یا فرود آمدن این است که کلام حکیم فوق فکر بشر است و بایستی با ساده کردن و تفسیر و تشریح نمودن، مطالب را کمی پایین بیاورند و بشر هم سطح فکر خود را رشد دهد و بالاتر ببرد تا همافق بشود. «یعنی کلام حکیم در افق فکر بشر قرار بگیرد تا برای مردم قابل فهم و استفاده باشد ولی اگر مردم افکار خود را رشد ندهند و مثل عدهای از مردم زمان ما روزبهروز پایینتر بروند قطعی است که از حقایق قرآن دور میشوند و فاصله میگیرند.» آقای طباطبایی مطالب بالا را با ذکر شواهد و دلایلی کافی با بیانی شیوا و شیرین ایراد فرمودند که مورد استفادۀ حضار مجلس قرار گرفت. قسمتی دیگر از بیانات واعظ دانشمند پیرامون وظیفه وعاظ وگویندگان و رعایت سطح فکر مستمعین و گفتن مطالب با بیانی ساده و روشن و تأیید نمودن مطالب همکاران خود در یک مجلس بود. ایشان فرمودند: «سابق بر این دیده میشد که واعظی مطلبی را در منبر عنوان میکرد ولی واعظ دیگری در همان مجلس مطالبی خلاف حرفهای او بیان مینمود و شنوندگان را سرگردان میکرد در حالی که حقاً بایستی گویندگان اسلامی که دین آنها و هدفشان یکی است مؤید یکدیگر باشند و مردم را هدایت نمایند. آقای طباطبایی مطالب سخنرانی وحدتی اسماعیل جهانگیری ناطق اول را تأیید نمودند. سخنرانی این دانشمند محترم بسیار شیوا و بلیغ و مستدل و شیرین بود و توفیقات بیشتری برای معظمله خواستاریم. سپس به منظور حسنختام جلسه از خطیب شهیر و دانشمند معظم و استاد عالیقدر برادر وحدتی مسعود ریاضی تقاضا شد مطالبی بیان فرمایند. ایشان در ابتدای سخن پس از تأیید مطالب دو نفر گویندۀ بزرگوار و تجلیل از شخصیت علمی و ایمانی آنان دربارۀ نحوۀ تبلیغ دین در عصر حاضر و تلفیق دین و دانش و رعایت ظرفیت افکار و احوال مردم در بیان مطالب علمی و دینی، ضرورت حتمی اتحاد و همبستگی مذاهب اسلامی و وحدت ادیان و اتحاد و برادری پیروان ادیان و صلح و دوستی خداپرستان جهان، تطهیر اخلاقی و تقویت وجدان و پیروی از اخلاق ملکوتی پیامبران عظام مخصوصاً وجود مقدس حضرت رسول اکرم محمدبن عبدالله صلی الله علیه و آله و پرهیز و دوری از خرافات و اختلافات بیاساس که به نام دین رایج شده است، تشویق و تقدیر از علما و روحانیون دلسوز و با ایمان که قصدشان تربیت جامعه و بالا بردن سطح فکر مردم است سخن گفتند. آن گاه به بیانات خود چنین ادامه دادند: «وقتی گویندهای در مجلسی به تبلیغ دین میپردازد چون به اسم مقدس یکی از پیامبران مثلاً حضرت عیسیبن مریم علی نبینا و علیهالسلام میرسد و به مناسبتی میخواهد ذکری از آن بزرگوار به عمل آورد هرگاه نام مقدس او را با تجلیل و تکریم به زبان جاری نماید چنانچه در آن حال یکی از پیروان دیانت مسیح از جوار آن مجلس عبور نماید و نام مقدس پیامبر محبوب خود را با آن احترام و تکریم بشنود قطعی است که مکث میکند تا بقیۀ سخنان آن گوینده را استماع نماید. «در این صورت است که گوینده اسلامی حقایق قرآن را به گوش یک برادر مسیحی خود رسانیده و او را تا حدی که مقدور و مقدر است به حقیقت دیانت اسلام آشنا میسازد. «اگر این قاعده دربارۀ همۀ بزرگان و پیشوایان ادیان رعایت شود و پیروان ادیان مختلفه را به مجالس و مساجد راه دهند و با آنها محبت و احسان کنند قطعاً حقایق قرآن و اسلام به نحو احسن به گوش آنها میرسد. «به این ترتیب است که گویندگان وظیفۀ دینی خود را ادا میکنند. عکس این روش پسندیده که البته در این عصر دانش و فرهنگ به خواست و مشیت یزدان مقتدر مهربان با آن روبهرو نخواهیم بود یعنی اهانت و بیاحترامی نسبت به رهبران و بزرگان مذاهب و مسالک و ادیان مختلف موجب دوری و بیزاری و بیگانگی برادران بشری و پیروان ادیان دیگر خواهد بود. «بدیهی است با روش نامطلوب جنگ و جدال و بدخویی که از خودخواهی و تعصب بیمورد سرچشمه میگیرد نه دین تبلیغ خواهد شد و نه دانش پیشرفت خواهد کرد و نه صلح و وحدتی بین افراد بشر و پیروان ادیان ایجاد خواهد گردید. «از تفرقه و نفاق به خدا پناه میبریم و توفیق در پیشبرد مقاصد مقدس وحدت نوین جهانی را از ساحت مقدسش آرزومندیم. این بود نمونۀ مجلس تبلیغ دینی و سخنرانی صحیح که وعاظ و گویندگان اسلامی و وحدتی مردم را مستفیض نمودند و بایستی از طرف گویندگان مورد عنایت و سرمشق قرار گیرد تا مستمعین بتوانند از بیانات آنان بهره کافی برگیرند. از سخنان برادران دانشمند و عزیز محظوظ شدم و صمیمانه تشکر میکنم.
گوشهای از زندگانی پیامبر اسلام
محمدبن عبدالله (ص) و ابوسفیان محمدبن عبدالله (ص)
هنگامی که علناً مردم را به پرستش خدای نادیده و پذیرفتن دین مبین اسلام دعوت کرد، قریش ابتدا او را دیوانه خوانده به استهزاء و مسخرهاش پرداختند، ولی بعد چون دیدند که با ایمان و حرارت مشغول فعالیت است نسبت به او خشمگین شده و به اذیت و آزارش برخاستند و به دستور ابوسفیان بعضی از یارانش را زیر شکنجه هلاک ساختند. ناچار عدهای که باقی ماندند از ترس جان به حبشه فرار کردند و به پادشاه آن کشور (نجاشی) پناهنده شدند. در آن اثنا، ابوطالب عموی پیامبر و همچنین زن آن بزرگوار، خدیجه کبری، زندگی را بدرود گفتند. پیغمبر چون خود را تنها دید، تصمیم گرفت که مکه را ترک کند و به جای دیگری رفته به دعوت مشغول بشود، از این رو عازم طائف شد، ولی مردم طائف که به عیاشی و فسق و فساد خوگرفته بودند، تعلیمات محمدبن عبدالله را موافق میل خود ندیده با او بنای دشمنی و ستیز را گذاشتند و سنگبارانش کردند. پیغمبر با قلبی پر از درد و اندوه به مکه برگشت اما چندی از اقوامش کنارهگیری کرد. فقط گاهی که فرصتی مییافت به دعوت آنها میپرداخت و در عوض بیشتر مساعی خود را به دعوت بیگانگان مبذول میداشت. (از کتاب شبهای حجاز صفحه 108)