نامۀ شماره 2
سؤال: من وحدت در عالم لایتناهی را مطالعه نمودم و واقعاً استفاده کردم و حقیقت همان است، وحدت در تمام مخلوقات محفوظ است. وحدت در عالم جماد، نبات، حیوان، انسان و کرۀ زمین و سایر کرات وحدت حکمفرماست. ولیکن قهرمانی چنان که موقوم رفته با عناصر است و جلو حرکت سریع عناصر را نمیتوان گرفت و نمیتوان از سیر سریع آن جلوگیری نمود. آیا از حرکت سریع عناصر این همه مظاهر زندگی ایجاد میشود؟ آیا یکی از مظاهر حیات و زندگی تنازع بقا نیست؟ تمام خیرات و شرور از حرکت عناصر ایجاد میشود؟
جواب: از خداوند تبارک و تعالی سپاسگزارم و از شما متشکریم که کتاب «وحدت در عالم لایتناهی» را خوانده و متوجه حقیقت شده و وحدت را قبول و تصدیق کردهاید و از شخصیت دانشمندی مثل جنابعالی جز این انتظار نمیرفت. بلی همان طور که در کتاب نوشته شده قهرمانی و ایجاد عوامل و پدیدههای عالم با عناصر است و جلو حرکت سریع و بسیار سریع عناصر را که آنی در حالت رکود و سکون نیستند نمیتوان گرفت و این مطالبی است که در کتاب بیان شده است. ما هم گفتهایم که از حرکت سریع عناصر با کمک روح که امر الهی است زندگی ایجاد میشود و از اختلاط و امتزاج و ترکیب و تماس این عوامل که ظاهراً مخالف به نظر میرسند و نام آن را تنازع بقا و جنگ زندگی و غیره میگذارند گردش کارخانۀ عالم لایتناهی به وجود میآید. در اینجا دو نکته را نباید ناگفته گذارد هر چند که جواب آنها مستلزم شرح بسیار مفصل و کتابها مطلب است لیکن به طور اشاره بیان میشود. نخست این که تنازع بقا آن طور که تصور میکنند نیست بلکه تعاون بقا است و همۀ موجودات برای ادامه دادن رشتۀ بیپایان هستی دست تعاون و اتحاد و همکاری به هم میدهند تا مشعل زندگی را در عالم همیشه فروزان نگاه دارند و هر جا بنگرید همین تعاون است و اگر هم ظاهر آن نزاعی به نظر رسد باطن آن جز تعاضد برای ادامه دادن حیات عالمی نیست. نکتۀ دوم این است که در سؤال خود سخن از خیرات و شرور به میان آوردید. بایستی بگوییم که خیرات صحیح است چون همۀ اعمالی که در دنیا انجام میشود و هدف آنها بقای زندگی عالم است خیر محسوب میشود یعنی به صلاح و درست و صحیح و واجب است و چون همۀ امور عالم چنین است دیگر جایی برای شر باقی نمیماند و شر لفظی است ساختگی بشر که برای مقابله با خیر اختراع شده یعنی در مقام مقایسه با خیر مطلق درجات خیر مثل درجات همه چیز فرق میکند و بشر با معیارهایی که از زندگی خود درست کرده و با تفاهمی که از زندگی خود دارد این امور را شر مینامد در صورتی که شر نیست و خیر است منتها او آن را چنین میبیند. مثلاً وجود عقرب و مار را برای خود شری میداند و آن را جزء شرور به حساب میآورد در حالی که همین عقرب و مار نه تنها برای عالم شر نیستند که فایدههای بسیار دارند و اگر فایده نداشتند خداوند متعال آنها را خلق نمیفرمود بلکه برای خود بشر هم دارای فوایدی است. چنان که زهر مار و عقرب برای برخی امراض مفید است به علاوه این حیوانات برخی حشرات را که ممکن است لطمه به زراعت بزنند و یا محیط را نامتعادل کنند از بین میبرند، این است که وجودشان بسیار مفید است. همۀ چیزهایی که شر تصور میشود همین حال را دارد و اگر از چند جنبه برای بشر نامطلوب به نظر رسد از بسیاری جهات دیگر مفید است و درست همان مقام فایدهای را که در عالم باید داشته باشند دارند. اگر ملاک شر بودن ضرر رساندن است چیزهایی که در نظر بشر خیر به تمام معنی به شمار میروند نیز ممکن است باعث زیان شوند اگر نابجا و نامتعادل مصرف شود. مثلاً آب مایۀ حیات همه چیز است اما برای یک نفر که به مرض استسقا مبتلا شده کشنده است و اگر کسی در آن غرق شود میمیرد. هوا مایه حیات و زندگی انسان است و این مطلبی است که حرفی در آن نیست. معذلک اگر هوا را در آمپولی خالی به رگ تزریق کنند آناً انسان را میکشد. پس شر به آن معنی در بین نیست زیرا به آن معنی به مثابۀ عدم است و عدم فقط لفظ است و معنی ندارد.
سؤال: آیا میتوان جلو شهوات عناصر را سد کرد؟ آیا فساد کون و انقلابات دهر در نتیجۀ حرکت عناصر نیست؟ آیا ولایزالون مختلفین ناظر به این معنی نیست؟
جواب: اولاً فساد کون به آن معنی که در باطن فساد باشد در بین نیست و این مشاهده و قضاوت بشر است که با معلومات ناقص خود و با مقایسه به زندگی و مشهودات و دانستههای خویش چیزی را فساد یا صلاح میبیند. انقلابات اگر منظور تحولهای دائمی مخلوقات باشد درست است و تمام مخلوقات در تمام احوال در حال تحول هستند و هیچ مخلوقی در هیچ حال در حالت سکون و رکود نیست و حتی جسد مرده که آن را بیحرکت میپندارد با از هم گسیختگی خود در حال تحول وحرکت است منتها نحوۀ حرکت آن غیر از حرکتی است که در زندگی داشته است. بنابراین عالم یا دهر همیشه در حال تحول و انقلاب است منتها انقلابی است همیشه سازنده و صحیح و درست و اگر ظاهراً غیر این به نظر میرسد خلاف است زیرا اگر ویرانی ظاهری میبینیم مقدمه آبادانی بهتر است چنان که اگر یک خانه کهنه ویران نشود بنای نو و جدید و زیبا جای آن را نخواهد گرفت و اگر موجودی فرسوده و از کار افتاده که وظیفۀ خود را انجام داده تحول نیابد موجودات تازه نفس و جوان و شاداب جای آن را نخواهند گرفت. و اما این که دربارۀ شهوات سخن به میان آوردهاید باید گفت جلو شهوات را نمیشود سد کرد و نباید سد کرد ولی باید اعتدال آن را نگاه داشت چنان که در جای دیگر همین جواب بیان شده است. مثلاً در مورد بشر اگر قرار است جلو شهوات سد شود چرا کسی که مبتلا به مرض عنن شده تلاش و کوشش میکنند که با تأمین عناصر کمبود آن را جبران نمایند؟ اگر بد است چرا به این کار اقدام میکنند؟ اگر خداپرستی و خداشناسی مستلزم جلوگیری از شهوت است بگذارید آن مرد خدایی که عنین است به همان حال باقی بماند و به راه خدا برود. اگر بایستی از شهوت جلو گرفته شود راه این است و اگر درست نیست بایستی شهوت باشد اما به قدر تعادل و لزوم و همین مطلبی است که ما میگوییم. حالا دیدید تا وقتی وحدتی و خداشناس نشویم نمیتوانیم تشخیص بدهیم که عالم چگونه است. ولایزالون مختلفین (ولیکن همیشه در اختلاف خواهند بود. سورۀ هود آیۀ 118) ناظر به این حقیقت است که برای اداره عالم تفاوت ظاهری و نسبی لازم است مثل اختلاف آب و آتش، شب و روز، بالا و پایین و مثبت و منفی و غیره که جز ظاهر و نامگذاری چیزی نیست و باطن آنها یکی و هدف ترکیب همۀ آنها یکی است چنان که در جای دیگر بیان شده است.
سؤال: آیا اختلافات رنگ و صورت نوعیه و صورت شخصیه چنان چه در نتیجه حرکت عناصر ایجاد میشود اختلافات بشر در مادیات و جلب منافع از آثار همان عناصر نیست؟ جاهطلبیهای بشر و تفرعن و غرور و کبر و نخوت و خودپرستی آیا از آثار تشکیلات مخصوص و سیر عناصر نیست؟
جواب: اختلاف رنگ و صورت نوعیه و اختلافاتی که ظاهراً در مادیات و جلب منافع دیده میشود و همۀ حرکاتی که جاهطلبان و غیره کردهاند برای گذراندن چرخ زندگی عالم است و باطن عالم وحدت است همچنان که خود تصدیق فرمودهاید. شما یک تابلو را که یک عامل واحد است و از رنگهای مختلف ترکیب شده مورد دقت قرار دهید. در آنها رنگهای سفید و سیاه و قرمز و سبز و از هر رنگی به درجات مختلف سایه و روشن با استادی به یکدیگر ترکیب شده تا یک تابلوی زیبا را درست کرده و شما از آن توصیف میکنید و چشم از آن حظ میبرد. عالم هم این طور است. رنگهای سیاه و سفید و قرمز و سایهروشن و غیره و غیره دست به هم داده مجموعهای را میسازد که ظاهر آن مختلف به نظر میرسد، ولی باطن آن یکی است و یک تابلوی زیبای واحد میباشد. و اما اگر بخواهید حقیقت اختلاف رنگ را دریابید میگویم که اختلاف رنگها مثل سایر اختلافات ظاهری از ترکیب عناصر با یکدیگر به وجود میآید. چنان که وقتی دو عنصر را با هم ترکیب نمایند خواص جدیدی از آنها ظاهر میشود و وقتی سه عنصر را با میزان معینی با هم داخل کنند خاصیت نوی پدید میآید و همچنین است ترکیبات مختلف عناصر با یکدیگر، چه از لحاظ کیفیت و تنوع عناصر و چه از لحاظ کمیت و میزان و مقدار آنها و این ترکیبات همان ترکیبات شیمیایی است که همۀ پدیدههای عالم از آن ناشی میشود. اختلاف رنگها هم نتیجۀ همین اختلاف است و وقتی عناصر باهم ترکیب شدند یکی از خواص آنها اختلاف رنگ است چنان که وقتی یک مادۀ آبیرنگ را با یک مادۀ زرد رنگ ترکیب کنند رنگ نوین سبز از آن به وجود میآید و همۀ الوان عالم به همین ترتیب درست میشود که علمای فن نقاشی و رنگشناسی تا حدی بدان واقف هستند. اینک میگویم که درک و دید این اختلافات از طرف بشر نیز بستگی به میزان ترکیبات عناصر و مکانیسم مغزی مشاهدهکننده دارد چون وضع افراد با هم متفاوت است این است که رنگها و خواص را یکسان نمیبینند. مثلاً رنگ سبز را ممکن است اکثریت مردم سبز ببینند اما درجات آن یکی نیست. یک نفر آن را سبز سیرتر و دیگری کمرنگتر و دیگری درخشانتر و دیگری تیرهتر و دیگری مایل به سیاه و شخص دیگر مایل به آبی میبینند و این اختلاف در دید هم چنان که گفته شد وابسته به اختلاف عناصر مغزی مشاهدهکنندگان است. دلیل آن این است که وقتی برخی مواد میخوریم اشیاء در نظر ما به شکل و رنگ دیگری جلوه میکند مثلاً دوای موسوم به جوهر کرم که دارای مادۀ سنتونین است وقتی خورده شود انسان نور را سبزرنگ میبیند و این وضع به خاطر تغییری است که در تعادل عناصر مشاهدهکننده ایجاد شده است. بعضی اشخاص که به بیماری دالتونیسم مبتلا هستند رنگها را کاملاً متفاوت با وضعی که اکثریت میبینند مشاهده میکنند و حتی سبز را قرمز میبینند. اما وقتی روی هم و به طور مجموع بنگریم چون در عالم لایتناهی همۀ عناصر و مواد به مقدار و نسبت و میزان معین لازم هستند وحدت در عالم برقرار است و این وحدت کامل است و خدشه ندارد. این است رمز وحدت کل و رمز اختلاف ظاهری عناصر و اختلاف در دید اشخاص. هر یک از عناصر که ملاحظه میشود خواص معینی دارند که هر کدام در عالم خود دارای قدرت به حد کمال هستند. مثلاً ویتامین ب B ، وقتی چیزی را دارای ویتامین ب B میگویند که آنچه خواص در ویتامین ب B هست در آن به حد کمال موجود باشد. اما این حد کمال به حد کمال کلی نیست و منحصر به کمال همان عنصر است چه این ویتامین ب B خواص ویتامین آ A را ندارد و فقط خواص ب را دارد. آن یکی ویتامین آ است که در حد خود کمال دارد و آن یکی ویتامین ث C است که آن هم در حد خویش دارای کمال است. حال میگویم چنانچه ویتامین ب و ث را داخل یکدیگر کنیم خاصیت جدیدی پدید میآید و به طور کلی خواص مختلف اشیا از این طریق ناشی میشود. اختلاف از این است که ویتامین آ A برای چشم خاصیت دارد و ویتامین ب برای چشم خوب نیست و جای دیگر بدن را تقویت میکند. پس اختلاف در عناصر است. عناصر وقتی که تکتک باشند با مقایسه با یکدیگر با هم اختلاف دارند و هر کدام دارای خواص معینی هستند. اما اگر آنها را به میزان معینی که هر بدن یا هر شیئی احتیاج دارد به هم ترکیب نمودند دست اتحاد به هم میدهند و وحدت به وجود میآورند و میتوانند برای کار معینی نافع واقع شوند. وقتی فرد فرد شدند آن کار لازم منظور از عهدۀ آنها برنمیآید. این است موضوع اختلاف و اتحاد. اختلاف وقتی رفع شد که اتحاد و یگانگی برقرار گردید. عالم کل که نزاعی ندارد برای این است که هر کدام از عناصر را به حد نصاب و اعلا به میزان لازم دارد و اینها با هم اختلافی ندارند اما وقتی کثرت در کار میآید و جدایی میافتد اختلافها ظاهر میگردد. این است حقیقت اتحاد و وحدت و خداشناسی و خواص عناصر و ویتامینها و اصل معنی اختلاف و اتحاد. اگر جزئی کم و زیادی در میزان لازم و حد نصاب عناصر در عالم میبود عالم به کلی به هم میخورد و از هم میپاشید. این است سر عجیب وحدت و خداشناسی که شمۀ بسیار کوچک و نمونهای ناچیز از آن بیان گردید. مادیون تا حدودی عناصر را دیده و شناخته و تا همین حدود متوقف شده و در بنبست افتاده و نمیتوانند جلوتر بروند و از آن مرز فراتر رفته قدمی به سوی معنویت و خداشناسی که دنبالۀ این راه و پیگیر همین جاده است بردارند و به اصل خداشناسی برسند. و اما علمای ادیان سلف برای اثبات خداشناسی و رفع بنبست مادیون متوسل به همان نیروی تخیل و سیالههای متشتت فکری که در صفحات 650 تا 654 بیان گردید شده سعی کردهاند خدایی برای مقابله با فکر مادیت مجسم و معرفی کنند. این است که برخی آن را به صورت یک انسان با چشم و ابرو و دست و پا فرض کرده بعضی برای آن تخت و تاج و بارگاه اندیشیده و ملائکه و اسکورتهای گوناگون پنداشته و خدا را به آن صورت نشان دادهاند اما چون این مطلب با فکر و عقل سلیم موازی نیست آن هم انکارشده بلکه باعث انکار و تجری بیشتر مادیون گردیده و آن مکتب هم به بنبست رسیده و ناچار شده معتقدات را به صورت تعبدی درآورد. آن گونه معرفی خدای تخیلی است نه حقیقی. این است که مکتب «وحدت نوین جهانی» با علم و اطلاع کامل از این مقدار راه که هر دو دسته رفتهاند جاده را تکمیل میکند و آنهایی را که در نیمه راه سرگردان ماندهاند به مقصد روشن و درست و صحیح و هدف کامل میرساند. «وحدت نوین جهانی» با ارائه حقایق روشن و درست و پاکیزه مطابق با عقل و خرد از معرفی همین عناصر و مواد و قوای موجود در عالم خدا را به طور روشن و واضح به همگان نشان میدهد و حقیقت الهی را با نوری درخشنده تجلی میبخشد و افرادی را که در بنبست و نیمهراه ماندهاند به سر منزل مقصود میرساند. آنچه تاکنون در کتابهایش بیان داشته نمونه و مختصر اشارهای است و حقیقت موضوع را بعداً ارائه خواهد داد.
سؤال: اگر موضوع مثبت باشد به چه نحو میتوان صلح و صفا در شئون بشری برقرار نمود. وقتی که گلبولهای انسانی همیشه با میکروبها جنگ میکنند و پیوسته جنگ و ستیز در وجود انسانی برقرار است در عالم کبیر به چه نحو میشود و میتوان بدون سرباز و جهاد و جنگ ملل مختلفۀ بشری را در حلقۀ صلح و صفا زنجیر نمود؟ همه طالب صلح و امنیت هستند و از هر کسی پرسیده شود با جان و دل استقبال از صلح و وحدت و برادری مینماید و اما در مقام عمل به بهانههای گوناگون از قبیل حفظ مال و حفظ جان و حفظ ناموس و حفظ وطن و حفظ دین و حفظ شئون مبادرت به جنگ و ستیز مینماید.
جواب: این گونه اختلافات و نزاعهایی که بدان اشاره فرمودید که در بدن انسان برقرار است مشمول همان قاعدۀ عناصر است که در بالا بیان گردید. وقتی میزان عناصر در بدن ما با یک تعادل و اندازه و نسبت معین باشد هیچ گونه نزاع و اختلافی در بدن نیست و تمام قسمتهای بدن با نظم و اتحاد کامل و همکاری تخلفناپذیر کار میکنند اما اگر به قول شما در اثر ورود یک میکروب خارجی و یا به هم خوردن تعادل بدن به علت افراط و تفریط و سایر عوامل نسبت معین در عناصر از بین رفت اختلاف و تشتت پیدا میشود و سلامت بدن از دست میرود. این است که گلبولهای سفید و سایر عوامل دفاعی درصدد برمیآیند عناصر افراطی را که بر بدن مسلط شده و خواص خود را بر بدن تحمیل کردهاند کاهش دهند تا دوباره تعادل بدن برقرار گردد و سلامت آن تأمین شود. این است که برای تأمین نظم و تعادل پشت سرهم علائم به انسان میدهند تا نیاز شدید خود را به حفظ تعادل برسانند. مثلاً در مورد ازدیاد اوره دوران سر تولید میشود. هر عدم تعادلی آثار مخصوص به خود دارد که در واقع به معنی آژیر و هشدار و کمک خواستن برای رفع مزاحمت و ایجاد تعادل است و وقتی قوا تعادل یافت آرامش برقرار میشود و دیگر نزاعی در بین نیست. این است راز دردهای بدن و میکروبها و مبارزات درون کالبد. میکروبها هم مانند میکروب سل، وبا، طاعون، آبله و غیره از همین عناصر تشکیل شدهاند و در بدن انسان همه نوع میکروب هست و تا وقتی تعادل آنها برقرار باشد هیچگونه نزاع و اختلافی در بین نیست و به محض این که تعادل به هم خورد احتیاج برای اعمالی به منظور بازگشت تعادل پیش میآید. همین موضوع را بر جامعه دنیوی تطبیق کنید. وقتی عوامل موجود در جامعه دارای تعادل و نسبت معین باشند جامعه با صلح و صفای کامل به کار خود مشغول است و نیاز به هیج جنگ و منازعه و ستیزی ندارد و اختلاف وقتی پیش میآید که تعادل جامعه به هم خورد همان طور که بیماری بدن وقتی است که تعادل عناصر موجود در بدن به هم میخورد. جنگ ادیان هم از همین جا سرچشمه گرفته و اختلافات آنها بیشتر در اثر به هم خوردن تعادل در تعداد پیروان و مادیات و اقتصادیات و غیره است. مثلاً آنها که پیروان کمتری دارند سعی میکنند به عدهای که تعداد بیشتر دارند برسند بلکه از آن تجاوز کنند. نزاعهای دینی از اینجا سرچشمه میگیرد. یکی از اختلافات بشر در اقتصادیات است که از مهمترین انگیزههای اختلاف است. عدهای که گرسنه مانده و درصدد رفع گرسنگی هستند چون میبینند حریف وضع اقتصادی بهتری دارد جنگ عقیده را بهانه میکنند و یا به بهانههای دیگر درصدد نزاع و ماجراجویی میافتند و از این قبیل چیزها. وقتی وحدت برقرار باشد و همه در یک تعادل و نوازش خداشناسی به سوی حقتعالی و اخلاق و انسانیت و پاکیزکی متوجه باشند کمکم با صلح و صفا اشتباهات و اختلافات برطرف میگردد و تعادل صحیح برقرار میشود. در واقع مثل این است که بدن جامعۀ دنیوی سلامت خود را بازیافته و تمام عناصر و عوامل آن با اتحاد و همکاری و یگانگی و صفا به یکدیگر کمک میکنند و در پیشرفت بدن بزرگی که جامعه نام دارد به جای نزاع و اختلاف کارشان یگانگی و هماهنگی و تعاون و تعاضد است. برای روشن شدن بیشتر موضوع میگویم. اگر گلبولهای خون طوری بودند که تعادل آنها حفظ شد، چه احتیاجی به از بین بردن آنها هست؟ از آنجا که تعداد آنها به قدر لازم و واجب است و ارتزاق آنها معین میباشد احتیاجی به جنگ و ستیز ندارند. جنگ در موقع از بین رفتن تعادل است. اگر تعادل اقتصادی و اجتماعی در دنیا برقرار شود دیگر دلیلی و نیازی برای جنگ باقی نمیماند. مبارزه وقتی است که تهاجمی به بدن وارد شود. اگر تهاجمی نبود و بدن سالم بود و میکروبی زائد وارد نشد گلبول با چه مبارزه نماید؟ تمام اینها برای حفظ تعادل و بهداشت است که بدن سالم بماند. «وحدت» واکسنی میزند که در جامعۀ بشری تعادل و سلامت برقرار نماید. این واکسن است که از بیماری و آزار میکروبها جلوگیری و پیشگیری مینماید. عمل وحدت برای پیشگیری است نه جنگ. وحدت با صلح و صفا درصدد جلوگیری از کشت و کشتار و خرابی و اضمحلال برمیآید و قوا را متعادل میسازد. پیشنهادات وحدت در حکم پیشگیری است. میدانید که ترقی علم طب امروز فن پیشگیری را که پروفیلاکسی مینامند خیلی مهمتر و باارزشتر از مبارزه با مرض قلمداد نموده زیرا وقتی بدن مردمان از ابتلای به بیماری مصون گردید دیگر احتیاجی به جنگ با مرض نخواهد بود و کار بسیار سهل و ساده میشود. همانطور که گفته شد عمل وحدت مثل واکسیناسیون است که به وسیلۀ زدن واکسن امراضی از قبیل سل یا آبله یا وبا و غیره اشخاص را در مقابل میکروب بیماریها مصونیت میدهند. واکسن وحدت نیز موجب مصون نمودن وجدان افراد بشر در مقابل تهاجمات کینه و دشمنی و نفاق و حسد و طمع و این قبیل اموری است که جنگها از آن به وجود میآید. پس میگویم چه راهی بهتر از این دستور نیکوی وحدت است؟ این بهترین راهی است که وسیلۀ انجام آن روشهای روحی و اخلاقی و تطهیر اخلاق و محبت و صلح و صفا است نه شدت و مبارزه و خونریزی و برادرکشی. به این ترتیب است که میتوان افراد بشر را در مقابل این امراض معالجه نمود و قبل از آنکه میکروبهای مضره بخواهند به او سرایت کند واکسن صلح و صفای وحدت به او تزریق شده و او را مصون میدارد. و اما اینکه به دنبال جنگ میروند برای آن است که پایبند وحدت نیستند و مقررات اقتصادی و اجتماعی و خداشناسی وحدت (که بعدها در کتابهایی بیان خواهد شد) جامعه را هنوز تعادل نبخشیده است.
سؤال: آیا ادارهکنندۀ خلقت جنگ نیست؟ جمع شدن میلیاردها سلول و متفرق شدن آنها به صورت دیگر جلوهگر شدن آنها جنگ نیست؟ آیا ضعیف همیشه پایمال نیست؟ «رجعنا من الجهاد الاصغر و علیکم بالجهاد الاکبر» دائمی نیست؟ جنگ هفتاد و دو ملت دائمی نیست؟
جواب: خیر ادارۀکننده خلقت جنگ نیست بلکه تعاون و همکاری و تعادل و دوستی و هماهنگی عناصر است چنان که در بالا بیان گردید. جمع شدن میلیاردها سلول به صورت معین و بعداً متفرق شدن آنها و به صورت دیگر درآمدنشان جزء قوانین تحولات عالم است و جنگی در بین نیست. میلیاردها سلول با تناسب و ترتیب و نظم کامل به هم میپیوندند و کالبد موجودی را تشکیل میدهند و آن موجود برحسب نقشه و مشیت معین به انجام وظیفه میپردازد و چون پیر و فرسوده شد و دیگر توانایی ادامۀ حیات را به آن صورت نداشت و یا در اثر عواملی که برحسب تقدیر پیش میآید ماشین بدن قادر به ادامۀ کار نبود تحول پیدا میکند و عناصر و سلولهای بدنش به صورتهای دیگر درمیآید و در کالبدهای دیگر انجام وظیفه میکند. این عمل جنگ نیست بلکه تحول و صنعت زندگی است. اگر مجسمهسازی از مواد معین مجسمهای بسازد و پس از مدتی مجسمه را خراب کرده از آن چیز دیگری درست کند با هیچ کس سر جنگ نداشته بلکه دائماً خلقتهای نوین و تازه و تحولات لازمه را انجام میدهد. همانطور که در بالا بیان شد تا تعادل جامعه به هم نخورد جنگی پیش نمیآید. در اثر از بین رفتن تعادل است که جنگ شروع میشود. اگر همه وحدتی و خداشناس باشند و تطهیر اخلاقی و روحی کنند و هر فرد پلیس مخفی خود شده و مراقب باشد که مرتکب عمل زشت نگردد و همدیگر را برادر و خواهر بخوانند و از روی وجدان وحدت داشته باشند جنگی پیش نخواهد آمد. این که میگویند ضعیف همیشه پایمال است چنین نیست. اگر تعادل در دنیا برقرار شود هر کسی چه قوی چه ضعیف، در مقام خود به انجام وظیفه مشغولند و هیچ نزاعی با هم ندارند. این که حیوانات قوی حیوانات ضعیفتر از خود را میخورند جنگ نیست بلکه برقراری مسئلۀ آکل و ماکول برای تأمین خوراک و کمبود عناصر است. نباتات و حیوانات هر کدام با خواص مخصوصی که در آنها به ودیعت نهاده شده عناصر معین را به مقدار معین از زمین و هوا در خود ذخیره میکنند و سایر حیوانات نیز از این منابع و ذخیرههای زنده برای تأمین کمبود عناصر بدن خود استفاده مینمایند و این تبادل بین همۀ موجودات برقرار است که نام آن را آکل و مأکول گذاردهاند و آکل و مأکولی منحصر به افراد معینی نیست که قوی و ضعیف را بتوان انحصاری دانست بلکه همه در عالم خود آکل و همه مأکولند و حتی بشر نیز که در اثر قوای فکری و هوش بیشتر حیوانات و موجودات را تسخیر خود نموده روزی مأکول میشود و میمیرد و خوراک زمین و موجودات و کرمهای زمین میگردد و زمین از عناصر و مواد ذخیرهشده در بدن او برای خود و برای سایر موالید خود استفاده مینماید. اما موضوع آکل و مأکول همین مسئلۀ تأمین کمبود است و جنگ به شمار نمیرود و چنان که اگر شیر فیالمثل سیر شود دیگر به سایر حیوانات حمله نمیکند و اگر انسان هم سیر باشد به دیگری تجاوز نخواهد کرد. این امر را که تنازع بقا میخوانند در واقع تعاون بقا است که همه به هم کمک میدهند تا مشعل زندگی همچنان روشن بماند و خاموش نشود. در بقای عالم لایتناهی موضوع بقای فرد مطرح نیست بلکه بقای عالم کل مطرح است زیرا افراد اجزاء و سلولهای عالم هستند و این اجزاء دائم دستخوش تحولند و وظیفۀ آنها گرم نگاه داشتن همیشگی بازار سلول عالم است و اگر فرد تحول مییابد افراد جدید پدید میآیند ولی اصل عالم همیشه پابرجا است و این موضوع در تمام شئون عالم برقرار است و همۀ افراد از کوچک و بزرگ وظیفه دارند که این بازار را دائر و آباد بدارند و در واقع عمل مجموع آنها که به نظر بعضی تنازع بقا است درحقیقت تعاونی است دستهجمعی که برای بقای عالم به عمل میآید. جنگ وقتی است که دو قوه مقابل هم واقع شده و به مبارزه و کشتن یکدیگر برخیزند. با دید و نظر عالمی کجای دنیا جنگ است و چه جایی جز تعاون و همکاری میتوان دید؟ هنگامی که تعادل اقتصادی و اجتماعی به طرز صحیحی برقرار گردد، این اختلافات و نزاعها از بین میرود و اگر در جهان بزرگ گاهگاهی دیده شود استثنایی و اتفاقی است و آن هم حکمتی دارد و این مطالب در کتاب اقتصادی وحدت بیان خواهد شد.
سؤال: بالاخره اگر بنا شود دنیایی باشد انسانی در آن زندگی بکند فساد همیشه برقرار است؟ اتجعل فیها من یفسد الارض و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک، الخ.
جواب: وحدت میگوید خداوند قادر متعال قوا و تمایلاتی برای ادارۀ زندگی در افراد بشر قرار داده است که باید با رعایت عدالت و نظم به کار رود. اگر شهوت را جزء فساد محسوب دارند باید دانست که شهوت فساد نیست بلکه یکی از وسایل و انگیزههای ادامۀ حیات است و مثل هر قوۀ دیگر اگر با تعادل و نظم انجام شود نه تنها مذموم نیست بلکه بسیار مستحسن و واجب است. در مورد شهوات نه تنها افراد عادی بلکه بزرگان و مقدسین هم به این وظیفه قیام کردهاند و حتی گاهی اعمالی از آنها دیده شده که ظاهراً افراط به نظر میرسد در حالی که افراط نیست بلکه قیام به وظیفه است. مگر نه آن است که حضرت محمد (ص) زنان متعدی که تعدادشان را تا 11 نوشتهاند تزویج فرموده؟ مگر نه آن است که حضرت علی علیهالسلام با آن همه تقوی و خداپرستی با زنان متعدد ازدواج نموده؟ مگر تاریخ نمیگوید که حضرت حسن علیهالسلام زنان بسیار تزویج کرد؟ پس پیشوایان هم از ارضای تمایلات طبیعی خویش خودداری نکردهاند. بشر بایستی نفس خود را اداره کند. خوراک را باید خورد. این وسایل برای دنیا درست شده و خداوند متعال این نعمتها را برای دنیا اعطا فرموده است. این است که میفرماید: (لا تنس نصیبک منالدنیا: سهم خویش را از دنیا فراموش مکن. القصص، 77) با ایها النبی لم تحرم ما احل الله لک ...: ای پیامبر چرا آن چیزی را که خدای بر تو حلال فرمود بر خویش حرام ساختی (التحریم، 1) فقط عدل و اعتدال را باید رعایت نمود و با مراعات اعتدال باید از امور مادی هم استفاده کرد. این است که فرمود: کلوا و اشربوا و لا تسرفوا: بخورید و بیاشامید و اسراف مکنید (الاعراف، 31) قل من حرم زینهًْ الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق قل هی للذین آمنوا من الحیوهًْ الدنیا... : بگو چه کسی زینتهای خدا را که برای بندگان خود آفریده حرام کرده و از صرف روزی حلال و طیب و پاکیزه منع کرده؟ بگو این نعمتها در دنیا برای اهل ایمان است. (اعراف، 32). اگر عدل رعایت شود هر عملی که برای بدن مفید است جایز میگردد و گاهی ضروریات باعث میشود که آنچه را هم «حرام» نامیدهاند حلال میگردد چنانچه فرمودهاند: «الضرورات تبیح المحذورات» یعنی وقتی احتیاج و لزوم برای بدن باشد هر عملی جایز است. پس به این ترتیب فساد به آن صورت که میفرمایند نیست و فساد وقتی است که از حد اعتدال و لزوم و حد وسط تجاوز شود که باید آن را به راه اعتدال آورد والا خودداری کردن از تکالیف جسمی و ضروریات بدنی و لوازم زندگانی نه تنها برخلاف نظر برخی افراد جزء تقوی نیست بلکه برعکس قصور از انجام تکالیف دنیوی به شمار میرود زیرا مشیت بالغۀ الهی بشر را برای این دنیا آفریده که وظایف معینی در این نقطه از عالم لایتناهی انجام دهد و برای اینکه بتواند به تکلیف خود عمل کند وسایل و لوازمی از قبیل قوا و شهوات و مادیات در اختیار او گذارده و بایستی در حدود مقرر با عدالت از آنها استفاده کند و خودداری کردن از آنها در حکم سرپیچی کردن از اوامر الهی است که او را برای این دنیا آفریده و برای انجام تکالیف مجهز نموده است.
سؤال: خواهشمند است روشن فرمایید به چه نحو مطلوب حقیقی بشر را که وحدت و صلح و برادری باشد ایجاد و حفظ میتوان کرد؟
جواب: با کمک گفتار و نوشته و سرمشق و عمل و به وسیلۀ ایجاد و ترزیق و تقویت ایمان به وحدت در افراد و در اجتماعات بشری. یعنی کسانی که به این فکر مؤمن میشوند اطرافیان خود را تبلیغ کنند و دایرۀ این تبلیغ به طور تصاعدی وسعت گیرد تا آنجا که سه میلیارد و نیم جمعیت روی کرۀ زمین با یک رشته تبلیغات بسیار وسیع و متنوع و مداوم و مجدانه به وحدت مؤمن شوند و هر فردی از افراد بشر طرفدار صلح و برادری و اخلاق شده و از جنگ و نزاع و تفرقه دوری گزیند. به خاطر این هدف بزرگ و آشنا کردن ابناء بشر به وحدت است که ما این طور فداکاری میکنیم. افرادی که به وحدت مؤمن شده و تحت تعلیمات تطهیر اخلاقی و مکتب روحی قرار میگیرند جهاد با نفس میکنند یعنی از خشم و غضب و کینه و نفرت و عصبانیت و بد دیدن دیگران و سوءظن نسبت به مردم و این قبیل اختلافات به وسیلۀ تمرینات منظم و مداوم و صحیح روحی جلوگیری میکنند یعنی نفس را از این آلودگیها در اثر شستشوی روحی و تمرینات پیدرپی و مرتب اخلاقی پاک میسازند. این است معنی حقیقی آن جهاد اکبر که شما نقل فرمودهاید که گرامی پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله آن را بالاتر از جنگ و جهاد دانسته است. تعلیمات وحدت مانند آفتاب درخشندهای که میلیاردها اشعه و انوار آن در فضا پخش میگردد به وسایل مختلفه در عالم پخش میشود و همه جا را روشن میسازد. وقتی اشخاص در اثر قبول اصل تطهیر اخلاقی و روحی موازین اخلاق و انسانیت و حسن خلق و اصول برادری و انسانیت را پذیرفته و نسبت به نفاق و دشمنی و کینه و اختلاف و حسد و سوءظن منزجر بودند هر فردی تطهیر اخلاقی و روحی یافته مبادرت به اعمال خلاف نخواهد کرد و به این ترتیب اکثریت مردمان پاک و پاکیزه خواهند شد و دنیایی که افراد آن چنین باشند محیط سعادت درخشندۀ وحدت خواهد بود. در اینجا ناگفته نماند که مغایرت در رأی و بحث مولود تفاوتی است که در مکانیسم مغزی افراد بشر بنا به امر و مشیت الهی وجود دارد که همین امر نیز باعث ایجاد نظم و تعیین شغلها و وظایف در جامعه است و چون در مکانیسم افراد بشر تفاوت است آراء و عقاید با هم متفاوت میشود و آنهایی که دستگاه مغزیشان به هم نزدیکتر است بهتر سخن یکدیگر را میفهمند و در آن توافق میکنند و هر چه مکانیسم مغزی نسبت به یکدیگر بیشتر متفاوت و دور باشد مغایرت در رأی بیشتر است و همۀ نزاعهای عقیدتی از اینجا سرچشمه میگیرد. وحدت میگوید: وقتی تذکرات بیان گردید و تا حدودی همگان متوجه حقایق شدند که عیب از کجا ناشی میگردد تفاوت سلیقهها کمتر شده اشخاص به یکدیگر نزدیکتر میشوند و وحدت ایجاد میگردد. حال میپرسیم آیا دانستن این مطالب و حقایق اصلح است یا ندانستن آن؟ آیا اختلاف داشتن بهتر است یا نداشتن؟ کدام خوب است؟ مثل آن چون کسی است که به او تذکر داده نشود که در مسیر راهش چاهی وجود دارد و بیچاره در چاه خواهد افتاد ولی آن کس که او را هوشیار و متوجه ساختهاند همیشه مترصد است که مبادا در سر راه خود به چاهی برخورد نماید و تا حدودی که با سرنوشت او مطابق باشد از خطر مصون خواهد ماند. وحدت میگوید که بایستی این امور را قبل از وقوع حادثه تذکر داد تا اشخاص هوشیار بوده و از لطمات و خسارات تا حدودی که مقدر است محفوظ بمانند.
سؤال: اتحاد و یگانگی و برادری آرزوی هر انسان شرافتمند است. صلح را همه خواهان هستند اما حرف در این است که اگر جنگی نباشد صلح مفهومی ندارد و اگر اختلاف نباشد اتحاد و یگانگی چه مفهوم خواهد داشت. پس ما که خواهان صلحیم و طرفدار اتحادیم باید اختلاف و جنگ باشد تا طالب صلح باشیم. زارعین و فلاحین پیوسته با خاک و میکروبات زراعتی در جنگ نیستند؟ دکترها و اطبا پیوسته با میکروبها و با بدنهای انسانی در جنگ نیستند؟ صلح زاییدۀ جنگ نیست و دانشمندان و فیلسوفان دائماً پیکار با جهل نمینمایند؟
جواب: اصولاً در امور عالم همیشه اصل بر سلامت است نه ناخوشی و مرض. هرگاه سیم مثبت و منفی را که مردمان مخالف یکدیگر میدانند و اختلاف آنها را به مثابه جنگ میشمارند به هم نزدیک کنیم نتیجۀ آن تولید نور است یعنی وقتی مثبت و منفی به یکدیگر نزدیک گردند نور ایجاد میشود و تاریکی خود به خود مضمحل میگردد. اینجاست که معنی آیۀ شریفه: «قل جاءالحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا» بگو که حق آمد و باطل را نابود ساخت همانا که باطل محو و نابود طبیعی است (الاسراء، 81) جلوه میکند. در این مثال که زده شد این طور میفهمیم که عمل حق که نزدیک کردن دو سیم مثبت و منفی است اجرا شد و فکر باطلی که میکردیم (که خلاف مشیت الهی است) از بین رفت. چرا؟ برای این که این فکر به قدری بیپایه است که خود به خود از بین میرود. در عالم چیزهایی به صورتهای ظاهراً مختلف و در باطن یکی وجود دارد و وقتی اینها با هم توأم شدند مغایرت ظاهری از بین میرود و نور و حرارت و کار از آنها جلوه میکند مثل آب و آتش که قبلاً گفته شد یا ترکیب کردن عناصر و عوامل مختلفه برای ایجاد غذاهایی که موجب قوام و سلامت جسم میباشد. همین مثبت و منفی که آنها را ظاهراً مخالف با یکدیگر میدانند اگر دست اتحاد و دوستی به یکدیگر ندهند نمیتوانند نورپخشی و ایجاد نیرو کنند و هر فایدهای که در اثر نیروی برق در دنیا ایجاد میشود مسلماً نتیجۀ محبت و صلح دو قطب مثبت و منفی است نه اختلاف و جنگ آنها. بنابراین ملاحظه فرمودید که هر مزیتی در عالم مولود اتحاد و صلح است نه نزاع و مبارزه. وقتی عوامل ظاهراً مغایر به هم ترکیب شد و نور تولید گردید همگان نور را میبینند و میفهمند که تاریکی برطرف و فضا نورانی گردید. وظیفۀ صلح در قبال جنگ هم همین طور است یعنی وقتی عوامل ظاهراً متخالف با نزدیکی به هم تماس یافتند حال همان مثبت و منفی را دارد و از برخورد آنها نور ایجاد میشود. نظر وحدت و عقیدۀ آن به صلح بر همین اساس مبتنی است. وحدت میخواهد با نزدیک کردن افرادی که در ظاهر با هم مخالف به نظر میرسند و با تماس دادن این سیمهای ظاهراً مخالف برق درخشانی به وجود آورد تا یک محیط سعادت درخشندۀ نورانی که باعث رفاه بشر و ترقی دنیا و پیشرفت علم و ایمان است ایجاد گردد. آیا این هدفی پسندیده و عالی و بزرگ نیست که در راه آن باید فداکاری بسیار کنند؟ زارعین و دکترها چون با هم متحد شدند و راه صلح در پیش گرفتند نتیجۀ آن ترقی عالم و سلامت خواهد بود. دکترها چون با فلاحان متحد شدند و به آنها کمک کردند از آن خاکی که دارای میکروبهای ظاهراً مضر بود مصونیت پیدا میکنند و دیگر احتیاج به جنگ با آن ندارند. همین طور پزشکان وقتی از طریق اتحاد دانش را توسعه دادند طوری بدن انسان را مجهز میکنند که در عالم صلح و آرامش میکروبها دیگر به این بدن تأثیر ندارند و جنگی بین بدن و میکروبها باقی نمیماند. چنانکه امروزه بیماری وبا و مالاریا و آبله و برخی دیگر از امراض تقریباً ریشهکن شده است و به وسیلۀ واکسن و پیشگیری از برزو و ظهور آنها جلوگیری میشود. این فواید از تراوشات عظیم وحدت است خدای را شکر میگوییم و خوشحالیم که این مطالب را دانستیم و در معرض اطلاع همگان قرار دادیم. اما اگر همین افراد از صلح اجتناب کرده و در عمل اختلاف دست و پا زده و وقت را به بطالت گذراندند میکروب به آنها اثر میکند و به آنها لطمهها خواهد رسید در حالی که در اثر اتحاد و یگانگی وحدت و سلامت و پاکیزگی و مصونیت حاصل میگردد. هرگاه کسی مقداری سم را یک جا بخورد به علت این که قوای دفاعی بدنش مساعد و رفیق و متحد با سم نشده و با آن سم در جنگ است سم بر او غلبه میکند و شخص میمیرد. اما هرگاه آن سم را قطرهقطره به تدریج استعمال کند خواهد دید که گلبولها با سم رفیق میشوند و درهای صلح به روی آنها بازمیگردد و دیگر او را از بین نمیبرند. چنان که اگر کسی چند نخود تریاک یک جا بخورد میمیرد ولی کسی که متدرجاً و رفتهرفته معتاد شد با خوردن یکی دو مثقال هم نمیمیرد زیرا گلبولهای بدن وی درهای صلح و اتحاد را با سم باز کردهاند و زهر دیگر قدرت اضمحلال آنها را ندارد. اکنون چشم روشنبین میخواهد که تراوشات وحدت را ببیند. آیا این واضح و روشن نیست؟ البته این مثل که گفته شد فقط به عنوان شاهد بود و در مثل مناقشه نیست و مقصود ما این نیست که باید سم را کمکم خورد. وحدت مخالف با هرگونه سمیات از قبیل تریاک و حتی دخانیات است چون به بدن لطمه میرسانند. منظور این است که در عالم عواملی که ظاهراً با هم مخالف به نظر میرسند چون با مرام نیکو و پاک وحدت عالم به هم نزدیک شدند اثر متخالفی نخواهند داشت و کار آنها جز صلح و همکاری و موافقت و آشتی نخواهد بود. اگر عوارض جنگ و اختلاف نبود لزومی به تمسک به وحدت پیدا نمیشد. پس این وحدت هم که گفته میشود در اثر پیدا شدن عارضههای اختلافی تجلی میکند. ما نمیگوییم جنگ نیست. جنگ بوده و در عالم هست و این جنگ عارضه و بیماری است که باید درصدد علاج آن برآییم همان طور که بیماری عارضه است و باید آن را معالجه نمود تا اصل صحت دوباره مستقر گردد. کجا گفتیم جنگ نیست؟ جنگ هست ولی وحدت لازم است تا علاج شود. میگوییم عارضۀ سل هست ولی باید درصدد معالجۀ آن برآمد. میشود سل در بین نباشد و در فکر چارهجویی و ساختن داروی آن برآیند؟ وحدت درصدد برقرار کردن صلح است. آیا این عمل خوبی نیست؟ آیا بهتر نیست واکسن بزنند که اشخاص مبتلا به بیماری نشوند تا این که صبر کنند بیماری وجود آنها را ضعیف و بیچاره کرده آنگاه درصدد علاجشان برآیند؟ باید کاری کرد که میکروب قوی نشود که ناچار به مبارزه با آن شوند. وحدت همین اصل را در عالم خواهان است. در اینجا دو نکتۀ مهم و دقیق را که واقعاً هر کدام شایستۀ نوشتن کتابی مفصل است با ایجاز کامل بیان میکنیم. اولاً: کثرت و وحدت که این همه علما و فلاسفۀ شرق و غرب دربارۀ آن کتابها نوشته و کاغذها سیاه کرده و هنوز هم به توافق نرسیدهاند یک مسئلۀ بسیار ساده است و میتوان آن را با این عبارت کوتاه مختصر بیان نمود: وحدت عالم تشکیلاتی دارد که نام آن تشکیلات کثرت است. یعنی کثرت سازمان و وسیله تظاهر و تجلی زندگی عالمی است ولی باطن عالم همانا وحدت است. دوم: هرگاه همین کثرت که گفتیم سازمان عالم وجود است جزئی کسری از کثرت واقعی داشته باشد به هیچ وجه فایده کامل ایجاد نمی کند بلکه موجد نقص و کاهش و برهم خوردن نظم است، درحالی که اگر کثرت کامل و صحیح و تمام باشد خود ایجاد یک وحدت می نماید. برای روشن شدن ذهن مثالی میزنیم: یک ساعت که خود آن را «یک» میگویید و درواقع یک وحدت است از مقداری کثرات یعنی آلات و ابزار مختلفه تشکیل شده است که دست به هم داده کار میکنند و یک ساعت کامل را به وجود میآورند. این آلات از فلزات و مواد و عناصر مختلفه و گوناگون به اشکال و ابعاد و رنگها و اوزان مختلف هستند ولی نتیجۀ کار مجموعۀ آنها هدفی واحد یعنی نشان دادن وقت است. اگر یکی از این آلات کسر باشد یا ضد یکدیگر باشند و با هم مخالفت کنند اطلاق ساعت به آن نمیشود و واحد ساعت را به وجود نمیآورند اما اگر در آن کثرات منظم و صحیح و درست باشند و همه با صلح و صفا و دوستی کار کنند ساعت هم منظم کار میکند و به آن میتوان گفت «یک ساعت» یعنی از این کثرت یک وحدت منظم نتیجه میشود. به همین ترتیب اگر هر یک از کثرات ظاهری در عالم نباشند وحدت از آن به وجود نمیآید یعنی نظم به هم میخورد و ترتیب از بین میرود و دیگر عالم به آن صورت وحدت که باید باشد نیست. همین کثرات که در ساعت میبینیم اگر با هم سازش و صلح و همکاری و صفا داشتند ساعت یک واحد خوب و بینقص خواهد بود و خوب کار خواهد کرد و اگر سازش نداشتند کار منظم نخواهد کرد و به آن اطلاق واحد ساعت نمیشود. برادر عزیز، جهان هم همین حکم را دارد و بایستی همه با هم متحد و یگانه باشیم تا کار عالم درست گردش کند و عالم منظم و صحیح باشد.
سؤال: پس بیایید دست اتحاد به یکدیگر دهیم. جنگ کنیم با ناپاکیهای مخربین دین و بدعتهایی که به اسم دین وارد ادیان نموده و با اهریمنان دینی که باعث بیچارگی مردم گردیدهاند. بیایید جنگ کنیم باز جنگ کنیم و نهراسیم. سنگرهای دوستان حق و حقیقت را بگیریم. پیشروی کنیم. بیایید جهاد کنیم فیسبیلالله، جهاد در راه خوشبختی مردم. جهاد کنیم و صلح را برقرار نماییم. جنگ کنیم تا بمیریم.
جواب: مبارزه با فساد اخلاق و برقراری تطهیر و پاکیزگی اخلاقی که اساس ادیان است روش وحدت نوین جهانی است که درهای صلح و برادری را باز میکند. هرگاه مردمان ایمان کامل به وحدت پیدا کردند مرتکب کارهای بد (بد نسبی و قراردادی) که شما اشاره فرمودهاید نخواهند شد. پس راه مبارزه با اینگونه نقائص محبت است نه جنگ و سلامت و مسالمت و مدارا و نصیحت و هدایت و ارشاد است نه خشونت و سختگیری. بدانید که دینامیت و بمب و اشعه ایکس وحدت مهر و محبت است که میتواند با این اموری که فساد مینمایند مبارزه کند. اما مرگی که بدان اشاره فرمودید وجود ندارد و ظاهری بیش نیست زیرا پس از خراب شدن دستگاه جسم عناصر آن به صورتهای دیگر در عالم انجام وظیفه میکند و پریسپری یا قالب مثالی به همراه روح زندگی عالیتری را که همدوش با ارتقاء و تعالی است ادامه میدهند. هر چند که تفصیل این مطالب در کتابهای مکانیسم و دینامیسم آفرینش و گلهای راهنمایی نوشته شده است لیکن به طور اختصار بیان گردیده تا ابهامی باقی نماند. از این رو است که میگوییم هرگاه پیروان همۀ ادیان در کلمه مشترک خداپرستی و اخلاق و انسانیت بشردوستی و اعمال نیکو دست اتحاد به یکدیگر دهند و در این طریق پاکیزه و در راه رفاه و سعادت همنوعان با فداکاری همراهی و همکاری نمایند نتیجۀ آن به طور مسلم عاید عالم بشریت خواهد گردید.