نامه و اشعاری از وحدتی دانشمند مرتضی تبیان

گلهای راهنمایی جلد دوم گلچینی از نظرات همگامان وحدت نوین جهانی در ایران و در جهان

همگامان گرامی، اطال الله بقائکم و ادام ارتقائکم سلام من الرحمن نحو جنابکم فان سلامی لایلیق ببابکم پس از درود و تحیت با حسن نیت مرتضی تبیان سامانی از شما آزادگان با ایمانی که برای سعادت بشر در راه نشر علم و عمل، در راه بیداری جامعه و ملل، در راه هماهنگی اجتماع و نحل و در راه طرفداری صلح و سلم، علیه حرب و جنگ کمر همت بر میان جان سخت و تنگ بسته‌اید، تمنی دارد که: یکدل و یک جهت در خط سیر خود گام برداشته، مردم را از نفاق و شقاق، دشمنی و حقد، خشم و کین‌توزی، جنگ و خونریزی که توأم با سیه‌روزی است برحذر داریم زیرا که: بیایید راهی را که راهنمایان کلمه توحید (وحدت) نشان داده‌اند، راهی که سعادت دنیا و آخرت را در بردارد، راهی که هر مشکلی را بر انسان آسان می‌کند و او را به سرمنزل مقصود می‌رساند دنبال کنیم. راهی را که پیغمبر آخرالزمان به لسان قرآن فرمود: قل هذه سبیلی ادعو الی الله علی بصیرهًْ. (این است راه من که بشر را از روی بینایی دعوت می‌کنم). بیایید به فحوای: تعاونوا علی البر والتقوی لباس پاکی (تقوی) بپوشیم در طریق نیکی بکوشیم. بیاید هم زور و هماهنگ با جغد جنگ که آبادان را ویران و باغ جان را نیران می‌کند نبرد مردانه نموده بنیان سه رکنی و سه حرفی آن را وارون کنیم تا گنج قارون به دست آید، تا جمعی دور از رنج و ملال، تا خلقی بی‌حرب و جدال بر جمع و منال و خرج آن بر اهل و عیال بکوشند و جامۀ آسایش بپوشند. حیف است در این زمان خجسته اختران که دانشمندان نامی جهان عمر و جان گرامی و گران خود را وقف می‌کنند تا برای بهبود وضع بنی‌نوع سری از اسرار کائنات را به عرصه بروز برسانند، عده‌ای آتش‌افروزی و خانمانسوزی را پیشۀ خود سازند و از خوف اطناب محل و ایجاز مخل و فحوای خیرالکلام ما قل و دل و لم یحل به همین مختصر کفایت شد. اینک با چامه و چکامۀ زیر خبایای ضمیر را افشا نموده در اینجا می‌نگارم و همه را به وجود بحت بسیطی که حقیقت وجود، عین وجود، حب‌الوجود و واقف بر ضمائر و سرائر است می‌سپارم.

در شهر صلح و صدق و صفا رو کنکن اصل حرب و کذب و کدورت را
با دوستی و سلم و رضا خو کنبگذار بغض و خشم و خسارت را
بگشا کنون دو دیدۀ یک بین راهم در جمال و جلوۀ وحدت بین
بسپار راه و مذهب و آیین رارسم و بساط جوروستم برچین
قرآن تمام اهل کتب خواندبر وحدت و یگانگی و پاکی
قول خدا تو را ز تو بستاندگوید مطیع باش تو از خاکی
آنگه گوید که نیست کسی ارباببهر گروه دیگری از مردم
این وحی منزل آمده در هر بابزنهار جان من مکن این ره گم
غیب‌الغیوب آمده ذات هوزو شد عیان تشخیص حضرت‌ها
وحدت چو مصدر آمد و گشت از اومشتق تمام قلت و کثرت‌ها
در نور غرقه‌ایم نه در تاریکیما را ولی و یار خدا باشد
همکاری و مسالمت و نیکیکیش و طریق وحدت ما باشد
هر حرف را ز نقطه بدان جانانقطه است سر وحدت و واحد او
بی‌نقطه باء بسمله ناخواناراه علی حق است راه او پو
مفتاح مشکلات جهان علم استاز علم مه نورد بود انسان
دانش دلیل و راهبر حلم استسختی ز فیض علم شود آسان
علم است نور و جهل بود ظلمتاز جهل دشمنی و شقا خیزد
علم است منطق و ادب و حکمتاز علم دوستی و بقا خیزد
بشنو سخن ز من که نمی‌باشددانش جز نور و جهل جز تاری
علم است علم، کآب شعف پاشدبر روی تو سپس کندت یاری
با علم دین اگر نشود توامعالم به غیر رنج نمی‌بیند
از علم بهره‌ای نبرد جز غمهرگز گل مراد نمی‌چیند
دین گر ز علم و عقل جدا گرددسوزد هر آنچه هست به بحر و بر
در وحدت نوین جهانی نهپا تا شوی ز عدۀ همگامان
جمع و فزایش است ز کاهش بهخود را رسان به زمرۀ خوشنامان
خوشنام زندگی کن و یکدل باشبنما درون ز غیر خدا خالی
بیدار کار و عامل کامل باشعجز است بار سستی و بی‌حالی
در شب خوش است زمزمۀ یارببرخیر و یاد حق کن و حق‌جو شو
خوش خواب کن عزیز من اندر شبحق بین و با حقیقت و حق‌گو شو
یارب بحق پاکدلان خودرحمی به حال مردم جاهل کن
مشکل ز لطف عام تو آسان شددیوانگان می‌زده عاقل کن
تبیان شود بزرگ و سرو سرورهر کس برای خلق خدا کوشد
رسوای خاص و عام شود آخرهر کس لباس زرق و ریا پوشد