خوردن هم رنج است
هرگاه دقیقتر شویم روشنیهایی دیگر در فهم این حقیقت درمییابیم. هر لقمهای که به دهان میگذاریم مدتی آرواره فعالیت میکند و باز و بسته میشود، دندانها روی هم میآیند، زبان به کار و کوشش میافتد تا غذا را نرم و آماده سازد و سپس وقتی وارد معده شد همان کوشش از طرف معده و سپس رودهها صورت میپذیرد تا شیرۀ غذا وارد بدن انسان شود. همۀ این امور صرف انرژی و کوشش است و هر عملی که صرف انرژی باشد مستلزم زحمت و رنج است.
پس در خوردن هم که انسان آن را عین لذت و خود لذت میشمارد تازه رنج هست و تا رنج جویدن و خرد کردن و آمیخته نمودن با بزاق و سایر اعمال به ضغ و مضغ و غیره نباشد لذت غذا درک نمیگردد.
رنج و زحمت منحصر به این مقدمات نیست. زحمتهای دیگری هم هست که مقدمۀ لذت را فراهم مینماید. مثلاً گرسنگی خود رنج است. تا سلولهای انسان احساس کمبود و نیاز به غذا نکنند و حس گرسنگی را در بدن اشاعه ندهند و انسان گرسنه نشود و زحمت و رنج گرسنگی را نکشد از خوردن غذا احساس لذت نخواهد کرد.