کوشش در دوستی و پرهیز از خدعه و جدایی

گلهای راهنمایی جلد دوم
به آیین وحدت ریا می‌کنی که غفلت ز مهر و وفا می‌کنی
تو دانی دلم پیش توست ای عزیز که آزار خلق خدا می‌کنی
برای چه زیبا شدی این چنین که یغما دل و جان ما می‌کنی
چرا آفت عقل و دین گشته‌ای که آهنگ دوری ز ما می‌کنی
برای چه بربوده‌ای قلب من تو جان را ز جانان جدا می‌کنی
محبت ز نیکو رخان خوش بود تو دل را ز دلبر سوا می‌کنی
الهی به قربان آوای تو چو بلبل به بستان صلا می‌کنی
ز آغوش گرمت وصالم بده تو با پیر عاشق جفا می‌کنی
بیا لب بنه روی لب‌های من بهین عشق را پربها می‌کنی
وداد و محبت رضای خداست گره بر دو ابرو چرا می‌کنی
کرشمه کنی ناز و غمزه دمی تو با مهرورزان خطا می‌کنی
اگر عاقلی پیش پایت ببین چو موری مرا زیر پا می‌کنی
به اخلاق و الفاظ و آداب خوش به دل رخنه در قلب جا می‌کنی
مقدر بود حشمت آخر به کام رسد بر مراد، ار صفا می‌کنی