کوشش در دوستی و پرهیز از خدعه و جدایی
| به آیین وحدت ریا میکنی | که غفلت ز مهر و وفا میکنی | |
| تو دانی دلم پیش توست ای عزیز | که آزار خلق خدا میکنی | |
| برای چه زیبا شدی این چنین | که یغما دل و جان ما میکنی | |
| چرا آفت عقل و دین گشتهای | که آهنگ دوری ز ما میکنی | |
| برای چه بربودهای قلب من | تو جان را ز جانان جدا میکنی | |
| محبت ز نیکو رخان خوش بود | تو دل را ز دلبر سوا میکنی | |
| الهی به قربان آوای تو | چو بلبل به بستان صلا میکنی | |
| ز آغوش گرمت وصالم بده | تو با پیر عاشق جفا میکنی | |
| بیا لب بنه روی لبهای من | بهین عشق را پربها میکنی | |
| وداد و محبت رضای خداست | گره بر دو ابرو چرا میکنی | |
| کرشمه کنی ناز و غمزه دمی | تو با مهرورزان خطا میکنی | |
| اگر عاقلی پیش پایت ببین | چو موری مرا زیر پا میکنی | |
| به اخلاق و الفاظ و آداب خوش | به دل رخنه در قلب جا میکنی | |
| مقدر بود حشمت آخر به کام | رسد بر مراد، ار صفا میکنی |