به قلم وحدتی: سرهنگ نورالدین مدرس چهاردهی

گلهای راهنمایی جلد دوم نظراتی از برادران وحدت نوین جهانی
تاریخی از وحدت ادیان دوست فرزانه‌ام جناب آقای ریاضی، بالغ بر سی و پنج سال است که در ادیان و مذاهب، علمی و عملی تحقیق و بررسی می‌نمایم. چهار سال انجیل و فلسفۀ ادیان را نزد کشیشان تلمذ کرده و غسل تعمید یافتم و عشای ربانی به جا آوردم. به پاکدینی گرایش پیدا کردم و در اثر محرمیت با کسروی تبریزی متوجه شدم که مطالب را دیگران به وی می‌دهند و کسروی با قلم خود به رشتۀ تحریر می‌آورد. مذهب شیخیه و ازلی و بهائیت را نزد مبلغان این مذاهب فرا گرفتم. گرایش خاصی به تصوف پیدا نمودم و درصدد عزیمت به هند بودم که به آستان کیوان قزوینی بار یافتم و چون یکی از خواص شاگردان او محسوب شدم یکی از سلاسل تصوف با نفوذ اجتماعی خود دشمنی‌های ناجوانمردانه با من نمودند که به آستان حضرت رضا (ع) رو آوردم و از معدن کرامت آن حضرت رفع ظلم از من گردید. در چهار سلسله از سلاسل نعمت‌اللهی و سلسلۀ سهروردیه و چشتی و قادری و خاکسار عملاً وارد سلوک شدم و سال‌ها رنج بردم. دو سال تمام به طریق سلوک زرتشتیان گام برداشتم که همان طریق شیخ اشراق است. ضمن تتبع در سلسله خاکسار به دروایش نقطوی برخورد کردم و به مقام بابا رسیدم و از چند سلسله اجازۀ ارشاد گرفتم. دو سال و اندی مذاهب هند را نزد پروفسور شوشتری درس خواندم و از این سبب به کتب عرفای اسلامی هند و فلسفۀ جوک آشنا شدم و در فلسفۀ جوک علماً و عملاً زحمت‌های طاقت‌فرسا را بر خود هموار ساختم و ریاضات دور از باور همگان را اجرا کردم و به مذهب سیک‌ها و صبی‌ها و اهل حق و شیطان‌پرست و نقشبندی پی بردم. فقط اساس تصوف و مکتب روحی مورد اعتنای من قرار گرفت و برای تکمیل تحقیقاتم خود را نیازمند آن دیدم که به بلاد مختلف ایران مسافرت کنم و با صاحبان مسالک مشافهتاً برخورد کنم. در کرمانشاه به آن دوست روشندل برخورد نموده و از بخت خود شادمان شدم و در نتیجه دریافتم: که مرد خردمندی با تمکن مادی رنج تحقیق دور از باور عموم طی چهل سال بر خود هموار ساخته، لب فرو بسته، خودی و بیگانه را به خود راه نداده و جوهر نهایی وجود خود را به فعلیت درآورده است و با نوای رسا اعلام وحدت نوین جهانی را به گوش پرهوش خردمندان جهان رسانیده است. این عجیب مرد: حشمت‌الله دولتشاهی بود که به یمن همت‌دوستی آن رادمرد به نام او آشنا شدم و آثار ارزندۀ او را به دقت مطالعه کردم تو گویی از زبان این ناچیز سخن می‌گوید. آفرین‌ها بر او گفتم و سپاس فراوان به ساحت ایزد منان عرضه داشتم که خدا توفیقم داد مرد وارستۀ راه‌رفته‌ای را ببینم و سر تعظیم به آستانش سایم. دوست خردمند من، اکبرشاه هندی که معاصر شاه‌عباس صفوی و از پادشاهان بنام هند بود درصدد این عنوان برآمد و با کمک شاگردان آذرکیوان پیشوای مذهب بهدینان وحدت ادیان را پیشنهاد ساخت ولی متأسفانه خود دینی به نام دین الهی بنیاد نهاد و دردی جانگداز بر دیگر غم‌های بشریت افزوده گشت. دارا شکوه شاهزادۀ هندی که به کمک پنجاه دانشمند هندواوپانیشاد را از سانسکریت به فارسی ترجمه نموده خود این نیت را داشت و در کتاب مجمع‌البحرین سعی نمود که میان مکتب هند و اسلام را سازش دهد. نادر نیز درصدد برآمد که اختلافات شیعه و سنی را از بین ببرد و دینی از فصل مشترک ادیان به وجود آورد و در این راه کوشید ولی کاری از پیش نبرد. سیدجمال‌الدین افغانی نیز لوای اتحاد اسلام برافراشت ولی آلودۀ سیاست گشت. اگر خردمندی به تحقیق ادیان بپردازد متوجه می‌شود که برای پذیرش هر دین اعتقاد به توحید و روح و بقاء روح ضرورت دارد و این اصل مسلمی است تخلف‌ناپذیر و دین اسلام میان مدارک موجود از طرف پیشوایان که عرضه می‌شود بهتر از همه توانسته یک نیرو را که بر جهان هستی پرتو افکنده معرفی کند که همۀ جهان خلقت از پرتو او به وجود آمده است. نژاد و زبان و مذهب ملاک نیست. مرد موحد به خلقت بایستی عشق بورزد و خود را خدمتگزار خلقت شمارد. نیروی لایزالی را خالق جهان شناسد نه رب مسلمین، نه رب یهود و نه رب مسیحیت. شرح حال خود را با جزئیات که مسلماً برای افراد محقق جالب نظر خواهد بود در کتاب (من و دین) به رشتۀ تحریر درآورده‌ام و نارسایی اغلب مکتب‌ها را با زبانی ساده بیان کرده‌ام تا یار که را خواهد و میلش به چه باشد. اکنون که فاضل پرمایه آقای دولتشاهی دامن همت بر کمر زده و از قیل و قال این و آن نهراسیده و قد مردی برافراشته و سخنان خود را به طور موجز و روشن بیان داشته است درخور تحسین است. بایستی به یاری او بکوشیم تا مورد توجه انوار لایزال گردیم. درود بر تو. نورالدین مدرسی چهاردهی 22 / 3 / 1349 اهواز