ندای نیرومند درونی

گلهای راهنمایی جلد دوم
وین در عجبم کعبۀ آمال جهانم آزرده تو کردی که پریشانتر از آنم
مرغ دلم از محفظه جسم نمایان بشکسته یکی راز و برآمد ز دهانم
دل در جهش سیر تکامل همه ادیان چون دوست به وحدت بکشد سخت عنانم
گویم که به عالم همه یک گوهر یکتاست وز کثرت آفاق گریزد تن و جانم
با صبر و تحمل همه شب نالۀ زارم بر درگه او زار چنان اشک فشانم
شاید که بیاید ببرم باز نمودار من چشم به راهم که کند شاد روانم
از کعبه و آتشکده و دیر و کلیسا با حسن خرد سوی همه خانه روانم
اینک ز سخن گفتن من سیر تکامل عالم به عجب آمده از قدر بیانم
بر من بنگر حال که من عاشق زارم هر شب به خدا دست به فریاد و فغانم
ای مرد چه کوشی به پریشانی وحدت بر حالت من بنگر و اسرار نهانم
حشمت که غریب است در این شهر به ظاهر آوازۀ مهرش به جهان پرشده دانم