ندای نیرومند درونی
وین در عجبم کعبۀ آمال جهانم | آزرده تو کردی که پریشانتر از آنم | |
مرغ دلم از محفظه جسم نمایان | بشکسته یکی راز و برآمد ز دهانم | |
دل در جهش سیر تکامل همه ادیان | چون دوست به وحدت بکشد سخت عنانم | |
گویم که به عالم همه یک گوهر یکتاست | وز کثرت آفاق گریزد تن و جانم | |
با صبر و تحمل همه شب نالۀ زارم | بر درگه او زار چنان اشک فشانم | |
شاید که بیاید ببرم باز نمودار | من چشم به راهم که کند شاد روانم | |
از کعبه و آتشکده و دیر و کلیسا | با حسن خرد سوی همه خانه روانم | |
اینک ز سخن گفتن من سیر تکامل | عالم به عجب آمده از قدر بیانم | |
بر من بنگر حال که من عاشق زارم | هر شب به خدا دست به فریاد و فغانم | |
ای مرد چه کوشی به پریشانی وحدت | بر حالت من بنگر و اسرار نهانم | |
حشمت که غریب است در این شهر به ظاهر | آوازۀ مهرش به جهان پرشده دانم |