فریاد عشق

گلهای راهنمایی جلد دوم
اگر که چشم گشایی صلای عشق برآری بهل مرا که بگویم نخست یارم و یاری
چه گویمت که رهیدن ز دام و از همه قیدی دری گشایم و بنشین کنارم و به کناری
بگو به پیک خرد، هان که عشق برد و ربودت تو غافل از دو جهانی که عشق دارم و داری
عنان عقل ستاند نه صبر ماند و نه طاقت عجب ز آتش عشقم نه شرمسارم و ساری
بقای عالم عشق است و هم روان شنو ای دل که تار و پود فلک وحدت است و آرم و آری
به لحن عشق بیندیش و بین سخن که چه گویم نه ملک خواهم و مکنت، خدای یارم و یاری
چنین بود چه کند عاشق وظیفه‌شناسی ز برق صاعقه بر جان چو بردبارم و باری
در آستان عطا حشمت ار زند سر دعوی در آتشی که بسوزد به گریه زارم و زاری