سخن عشق
این سخن عشق است، راز و نیاز با معشوق آن هم چنین معشوق بیهمتایی که همۀ عالم وجود خواه ناخواه و دانسته یا ندانسته در طلب اویند و به سویش روانند و در پهنۀ گیتی ذرهای نیست که برخلاف جهت رهنوردی به سوی این محبوب قدمی بردارد. لیکن ممکن است پردۀ غفلت که بر چشمها در اثر توجه به امور زندگی و مادیات کشیده میشود این حقیقت رهروی را از نظرها مستور دارد. چنان که انسان نداند به کجا میرود و به کدام سوی روان است. از کدام چشمه جوشان است و به کدام دریا میریزد. اما خواه ناخواه سیر زندگی و تکامل حیات که به تحول (مرگ) میانجامد این نکته را روشن میکند که ما از کجا آمدهایم و به کدام سوی روانیم و آن نغمۀ آسمانی که رجعت به سوی حق است جز بیان دل سوخته نیست.