آزادی روحی
برای اینکه آزادی ما مخصوصاً آزادی معنوی حفظ گردد، نخستین شرط این است که قید را از خود دور کنیم و یکی از راههای رفع قید این است که باج به کسی ندهیم.
آزادی روحی بشرتا حدودی که سرنوشت اقتضا دارد، در دست خود اوست و این بشر است که با مقید بودن در دست دیگران، بند بر روح خویش مینهد. دلبستگی خرافی و خارج از حد عقل و دانش در حق اشخاص و تعصّب در تبعیّت از آراء دیگران بدون سنجش آن با عقل و خرد، جزء قیودی است که انسان بر روح خود قرار میدهد و این در حکم باجی است که به دیگران میدهد و خود را غلام و زرخرید آن ها میسازد و این یادگاری از عهد جاهلیت است. باج دادن که یک امر مادی است عادت دادن دیگران به استثمار از انسان و بهرهبرداری و سوار شدن بر اوست. این خود آدمی است که با عمل بیفکرانه خویش، دیگران را بر دوش خود سوار میکند و این عمل در اثر باج دادن او انجام میشود. باج دادن معنوی هم همین حال را دارد و تسلیم بلاقید و شرط عقل، در مقابل رأی دیگران شدن آن ها را جری میسازد که بر انسان مسلّط شوند. این طبیعت بشر است. پس این وظیفه خود ما است که کسی را این طور مسلّط بر خود نسازیم. اگر بتوانیم این عمل را انجام ندهیم تا حدود زیادی نشاط و مسرّت ما تأمین است و برعکس اگر نتوانیم و خود را تحت فرمان قید دیگران قرار دهیم، مانند یک زندانی که از مسرّت روحی بیخبر است، دچار زندان حزن معنوی خواهیم بود.