داستانی از قدرت زن

گلهای راهنمایی جلد اول بانوان پی‌گزار بنای محبت و نکوکاری در خانواده‌اند

داستانی نیز در افواه جاری است که یکی از سلاطین (گویا نادرشاه باشد)، در هنگام بازدید از شهری در محلی که مشغول ساختن بنای تازه‌ای بودند توقّف کرد و کارگری را دید که با زور و قدرت و نیروی عجیبی مشغول بالا انداختن آجر است و چنان قدرتی در این کار به خرج می‌دهد که از یک بشر عجیب به نظر می‌رسد. او مثل زنبور دائماً فعالیت می‌کرد و گویی خستگی و ناراحتی در وجود او راه نداشت و در عین حال از شدت خوشحالی و نشاط زیر لب زمزمه می‌نمود. شاه از دیدن این همه سرور و دینامیسم تعجب کرد و از او خوشش آمد و فردا هم به دیدن او رفت. بعداً از وزیر خود خواست سرّ این سرور و خوشحالی و فعالیت را دریابد. وزیر در موضوع تحقیق کرد و دانست که این کارگر زن محبوبی دارد که دوستی و محبت و حقیقت و یگانگی کامل بین آن ها به حد اعلا رسیده است و این همه نشاط و فعالیت کارگر به خاطر همین است. شب‌ها که کار خود را تمام می‌کند با نهایت خوشی و شادمانی به سرای خود می‌شتابد و گویی دنیایی را در اختیار دارد. وقتی نتیجه تحقیق خود را به شاه گفت او در قبول آن تردید داشت. وزیر تصمیم گرفت موضوع را بر شاه ثابت کند، لذا وسایلی برانگیخت که جدایی بین آن مرد و زن مورد علاقه‌اش ایجاد شد. درست در همان روزی که این واقعه مؤلمه اتفاق افتاد آن کارگر فعال خوشحال از شور و نشاط افتاده و ده‌یک آن قدرتی را که داشت دیگر نمی‌توانست نشان دهد و حزن و تیره‌روزی و خمودگی از سراسر اندام او با وجود بازوان ستبر و ورزیده‌اش پیدا بود.

شاعر بزرگ و عارف گرانمایه ایران شیخ سعدی علیه‌الرحمه فرموده است:

زن خوب فرمانبر پارسا کند مرد درویش را پادشا