پاسخ به سوالات جناب آقای مجتبی طاهری

مکانیسم آفرینش چند پرسش از برادران و پاسخ آنها
چنانکه معروف است نژاد هائی که فرم چشمشان بادامی و کج است خیال می کنند چشم سایر نژادها کج است و چشم آنها درست همانطوری است که باید باشد.

برادر گرامی- نامه شما واصل گردید و از محبت شما کمال تشکر را داریم. هر چند سخن گفتن درباره موضوع رنگ که شما پرسیده اید بسیار مفصل و محتاج کتاب جداگانه ای است لیکن برای این که هیچ نامه ای بی جواب نماند به پاسخ سوأل سرکار مبادرت می شود:

رنگ سیاه اصولا وجود ندارد و این اسم گذاری است که بشر می کند زیرا به چشم او اینطور می آید. علت این است که عالم سراسر نور است و تاریکی نیست. برای مقررات و قاعده روحی رنگ های سیاه و سفید و زرد و آبی به این صورت که در دنیای ما هست وجود ندارد زیرا در عالم لایتناهی همه چیز روشنی است و این فضا با این نور آفتاب و اشعه رنگارنگی که ما می بینیم از صفات مختصه این کالبد و این جسم و این کره است.

دید بشر بر حسب مکانیسم بدنی او فرق می کند و هر فردی رنگ سیاه یا آبی یا قرمز را طوری مشاهده می نماید. برخی افراد که دچار بیماری به نام « دالتونیسم Daltonisme» هستند رنگ ها را طور دیگری می بینند مثلا آنچه را مردم قرمز به نظرشان می آید به نظر آنها سبز است و قس علیهذا.

اما این نکته را فراموش نکنید که آن کس که به دالتونیسم مبتلا است در عالم خود رنگ را درست می بیند و اگر دیگران خلاف آن را بگویند برای وی قابل قبول نیست وعلت اینکه مردم اشخاص مبتلا به این حالت را منحرف از طبیعی می دانند آن است که اکثریت مردمان رنگ ها را به شکلی غیر از او می بینند و خیال می کنند او در عالم خود غلط می بیند و او هم خیال می کند دیگران غلط می بینند و هرکدام خود را در این عقیده ذیحق می شمارند چنانکه معروف است نژاد هائی که فرم چشمشان بادامی و کج است خیال می کنند چشم سایر نژادها کج است و چشم آنها درست همانطوری است که باید باشد.

مردمان عادی هم رنگ را به یک نحوه شدت مشاهده نمی کنند. مثلا رنگ آبی را آنطور که شما می بینید با آن که من می بینم یکسان نیست و هرکسی آن را طوری مشاهده می نماید و با اختلاف جزیی می بیند. رنگ سیاه نیز همینطور است و مشمول همین قاعده است. مثلا اگر یک پارچه فروش یک پارچه سیاه رنگ را روی دست بگیرد یکی می گوید سیاه کامل است و دیگری آن را سیاه قهوه ای رنگ می داند و دیگری سیاه متمایل به خاکستری می شمارد و کمتر اتفاق می افتد دو نفر آن را درست به یک نحوه ببینند. هیچ کدام از اینها دورغ نگفته اند زیرا به چشمشان اینطور می رسد. اگر سیاه یک رنگ مطلق است پس چرا آن را متفاوت می بینند؟

اینکه اشخاص در دیدن رنگ با هم اختلاف دارند به خاطر اختلاف و کم و زیادی عناصر و ترکیبات شیمیایی عناصر بدن آنها است که در اشخاص متفاوت است و کم و زیاد و نقصان دارد. به وسیله خوردن ادویه خاص و اضافه شدن عناصرقوه دید انسان فرق می کند. مثلاً شما امروز یک ورق کاغذ را سفید و شفاف می بینید و شخص دیگر آن را سفید روشن می بیند ولی کسی دیگر آن را سفید زرد رنگ مشاهده می کند. همان شخص در اثر خوردن ویتامین آ (A) همان کاغذ را که دیروز زرد رنگ دید امروز شفاف می بیند. اینها همه در اثر اختلاف ترکیب عناصر است.

برای اینکه ثابت شود رنگ حقیقی نیست و به نظر انسان می آید مطلبی می گویم. در موقع برخی تب ها و کسالت ها رنگ هایی به نظر می رسد یا رنگ های معمولی را کم رنگ تر و پر رنگ تر می بیند. در موقع خوردن دوای ضد انگل روده که آن را «جوهر کرم» می نامند و دارای ماده سنتونین است تا مدتی که اثر دارو در بدن باقی است روشنایی را سبز رنگ می بیند. آیا این رنگ که دیده می شود چیست؟ چشم همان چشم است و آدم همان آدم است پس این رنگ کدام است؟ آیا یک حقیقت خارجی است؟ خیر بلکه در اثر کم و زیاد شدن عناصر بدن است که به علت وارد شدن دارو به بدن چنین اضافه و نقصانی پدید می آید و این تأثیر شیمیایی را می بخشد و رنگ های اضافی در نظر انسان جلوه گر می شود.

شعاعی که ازآفتاب به سوی این کره می آید دارای انواع و اقسام ترکیبات رنگ های مختلف است که با نگاه کردن در منشور بلوری با چشم عادی هم می توان دید. این اشعه ها وقتی به سوی زمین می آیند اگر تصادفاتی در ضمن راه نداشته باشند نور سفید که ترکیب همه رنگ ها است دیده می شود اما اگر تصادفاتی داشته باشند مانند ابرها و قطرات باران و غیره هر شیئی که با آن اشعه تصادف کند خاصیت عکس العمل در آن پیدا می شود. قوس قزح که هنگام تابش اشعه خورشید بر قطرات آب جو به نظر می رسد عکس العمل اشعه خورشید است و خود آن اشعه نیست.

قوس قزح که هنگام تابش اشعه خورشید بر قطرات آب جو به نظر می رسد عکس العمل اشعه خورشید است و خود آن اشعه نیست.

شب که قرص خورشید پشت کره زمین مخفی است همان قوس قزح و تمام رنگ ها وجود دارد منتها ما آنها را سیاه می بینیم. علت این است که در شب نورخورشید مستقیم نمی تابد که آن را ببینیم. لذا به علت فقدان نورسیاهی که در واقع سایه است نه رنگ، به نظر ما می رسد.

علت دیدن رنگ ها این است که وقتی نور خورشید که مجموع رنگ ها است بر شیئی می تابد آن شیئی به جز رنگ خودش همه رنگ ها را از خود عبور می دهد لذا ما آن را فقط به آن یک رنگ مشاهده می کنیم. پس در واقع دیدن رنگ به علت فقدان آن رنگ است که نمی تواند رنگ مزبور را عبور دهد و ما یک عمل منفی را به عنوان رنگ مثبت تصور می کنیم. در شب که نور نیست اشیاء هیچ رنگی را نمی توانند عبور دهند لذا همه را سیاه می بینیم در حالیکه این هم سیاه واقعی نیست بلکه سایه است. به این دلیل باید گفت در واقع دیدن رنگ قرمز به معنی « نه قرمز» یعنی عکس العمل آن است و دیدن رنگ سیاه به معنی« نبودن رنگ یا نه رنگ» است که به چشم ما رنگی می آید که آن هم در نظر هر فرد طوری جلوه گر می شود.

شعاع چشم اشخاص هم با هم فرق می کند. ازهر طرفی که شعاع چشم بر شیئی متوجه شود آن را پر رنگ تر یا کم رنگ تر می یابد. حال می پرسم اینکه یک رنگ بود چطور شد در اثر تفاوت زاویه دید (مثل عبور از تراش های بلور) قدرت دید فرق کرد؟

برای روشن شدن موضوع یک لیوان بلورسفید را بگیرید و آن را وارونه روی میز بگذارید.

وقتی اشعه نور به روی لیوان می تابد رنگ سفید یعنی مجموعه رنگ ها را نشان می دهد. حالا یک شیئی قرمز بر روی آن بگذارید. رنگ تصویر آن شیئی در داخل لیوان منعکس می شود ودر میان لیوان یک تصویر قرمز از آن شیئی می بینیم که حقیقت ندارد و اگر لیوان را هم خرد کنیم نمی توانیم ‌آن قرمز را به دست آوریم زیرا فقط انعکاس است ولی چشم ما که آن را می بیند در واقع حقیقتی برای آن قائل است و آن را مانند یک شیئی واقعی می نگرد و الا اصلاً آن را نمی دید.

وقتی شیئی قرمز را روی لیوان گذاردیم ما نور قرمزی در داخل لیوان می بینیم که در واقع جلو نور قرمز را که اشعه سفید بر آن تافته بود گرفته و فقدان نور قرمز آن شیئی را به نظر ما قرمز جلوه می دهد نه اینکه ماهیت خودش قرمز باشد. ما از دیدها و زوایای مختلف این رنگ ها را به اشکال مختلفه می بینیم. علت این است که عایق نور به مقدار کم و زیاد جلو نور را می گیرد و رنگ کم و زیاد می شود. هر چقدر شعاع را کم کنید و سایه اندازید رنگ کمتر می شود تا وقتی که شب شود که دیگر هیچ رنگی پیدا نیست. شبها هم که نور ماهتاب یا نور ضعیف بتابد رنگ ضعیفی از اشیاء به نظر می رسد.

در فضا انواع و اقسام رنگ وجود دارد که کثرت است و در عین حال مجموع آنها وحدت رنگ ها یا نور را تشکیل می دهد. در مورد مثل آن لیوان که در بالا گفته شد هر شیئی را به هر رنگ بالای آن گذارید انعکاس آن در لیوان می افتد در حالیکه واقعاً رنگی درآن لیوان ساده و بلوری نیست و علت این دیدن رنگ و انعکاس آن این است که وقتی نور سفید بر آن می تابد همه رنگ ها از آن عبور می کند جز آن رنگی که بالای لیوان قرار گرفته و فقدان آن رنگ به نظر رنگ می آید. به عبارت دیگر دیدن رنگ به خاطر آن است که مانعی جلو دید آن رنگ را گرفته که همان شیئی است. اگر آن شیئی نباشد و لیوان تنها باشد تمام رنگ ها هست ولی لیوان آنها را نشان نمی دهد چون مانعی جلو آن نیست. اگر شیئی سبزی روی لیوان گذارید انعکاس سبز در لیوان می بینید و اگر چندین رنگ مختلف قرار دهید انعکاس همه آنها را خواهید دید زیرا جلو همه آن رنگ ها را گرفته اند. به این دلایل باید گفت اگر رنگی می بینیم به علت آن است که آن رنگ در واقع وجود ندارد. اگر رنگ سیاهی را جلو نور قرار دهیم آن را سیاه می بینیم به علت اینکه جلو رنگ ها را گرفته است.

رنگ سیاه انعکاسی ندارد وخود انعکاس رنگ ها را گرفته است. لذا سیاه به نظر ما می آید و این به خاطر فقدان رنگ ها است که سیاه جلوه می کند. گفته اند بالای سیاهی رنگی نیست.

نور که آمد انسان جز روشنایی که مجموع رنگ ها است چیزی نمی بینید و مجموع رنگ ها به معنی« وحدت» است و هر کجا رنگی به چشم رسید همان رنگ جلو رنگ را گرفته به شرحی که قبلاً گفته شد.

اگر رنگ های مختلفه را به نسبت معینی با هم مخلوط سازیم و چیزی از آن فراموش نکنیم و قاعده شیمیایی ترکیب را هم رعایت نمائیم نتیجه آن رنگ سیاه خواهد بود که درمقابل نور جلو همه رنگ ها را می گیرد. مرکب تریکولور (Tricolore) یا سه رنگ چاپخانه که از سه رنگ اصلی قرمز و زرد و آبی بوجود آمده وقتی روی هم چاپ شود رنگ سیاه را تشکیل می دهد.

درباره سه رنگ تریکولور در این جا اضافه می کنم که هرگاه در روی آن لیوان بلوری که مثل زدیم یک شیئی قرمز بگذاریم و انعکاس قرمز در لیوان پدید آید آنگاه یک شیئی زرد اضافه کنیم که انعکاسش بر روی آن منطبق شود یک انعکاس نارنجی رنگ خواهیم دید و هرگاه آبی را هم به آنها اضافه کنیم خواهیم دید که انعکاسی به رنگ سیاه در لیوان به جای آن انعکاس قرمز اولی مشاهده خواهد شد.

پس مطالب را خلاصه می کنم. یک شیئی قرمز چون جلو نور قرمز را می گیرد ما آن را قرمز می بینیم (یعنی یک عمل منفی را که جلوگیری از نور است ما یک عمل مثبت یعنی وجود رنگ تصور می کنیم) رنگ سیاه چون جلو همه رنگ ها را گرفت آن را سیاه به مثابه مخلوط رنگ ها مشاهده می نمائیم. اصل رنگ نور است و در مقابل نور اصولا سیاهی وجود ندارد.

جواب سوأل دوم شما - برادر عزیز. هرچند با این گونه الفاظ و لغات و نوشتن که جز عده معدوی از آنها چیزی نمی فهمند مخالفم و عقیده دارم که باید مطالب را طوری نوشت که برای فهم همگان ساده و آسان باشد نه عباراتی که از آن مقصود را درک نکنند و هرچند در کتاب مکانیسم آفرینش در صفحات 162 تا 196 در پاسخ سوألات جناب ملکی معیری شیمیست کارخانه پارچه بافی آذربایجان هم جواب مطلب را گفته ام در اینجا به طور اختصار می گویم.

می توان مقصود از وجود را اصل خمیره عالم دانست که موجودات از آن ترکیب شده اند و مقصود از ماهیت را تحولات و اشکالی شمرد که بر خمیره وارد می شود چنانکه با یک قطعه موم می توان اشکال مختلفه ساخت. خود موم را می توان خمیره یا وجود اصیل دانست و شکل هایی که ساخته می شود ماهیت و امور اعتباری آن است. این الفاظ که به تبعیت از فلاسفه قدیم خود را با آن سرگرم می کنند جز لفظ نیست و حقیقت همان است که در صفحه 182 این کتاب بیان شده و با مراجعه به آن بر شما کاملاً روشن خواهد شد به شرط اینکه تفکر و تعمق کافی مبذول دارید. روح همچنانکه در کتاب گفته شده مجزا و تکه تکه نیست بلکه یک روح کلی عالمی است که با تمام اجسام عالم خلقت کار می کند و هرکس به قدر مکانیسم و ظرف خود از آن استفاده می نماید.

در خاتمه از این که سوألاتی کرده اید خیلی متشکریم و همیشه خود را آماده برای پاسخ دوستان و خواهران و برادران می دانیم و شما و برادران عزیز را در قلب خود حاضر می بینیم و از خداوند متعال توفیق و سعادت شما را خواستاریم و امید است همه برادران در هدف وحدت کوشا و مجاهد باشند.