207- موج و بحر و ظل و ذی ظل
می گویند موج و بحر یا ظل و ذی ظل یا عکس و عاکس. وجود کجا و عکس کی؟ سایه کی؟ کدام وجود؟ کدام سایه؟ کدام بحر؟ هرگز نخواهید توانست بگوئید. اگر پاسخ دهید که سایه خدا. مگر برای خدا جسمیت قائل شده اید که اورا دارای سایه می دانید؟
وجود همانا واحد یگانه است و اگر تعدد و تغییری به نظر میرسد جز ظاهر فریبنده نیست. پامنید
چگونه میشود هستی نابود گردد و چگونه هستی خود را از دست بدهد. پامنید
خداوند مثل عسلی که در خانه های زنبور همه جا نفوذ دارد در تمام عالم نفوذ دارد و داخل آن است. زنون
خدا روحی است که در تمام اجزاء عالم وجود سریان دارد و روح آدمی جرقه ای از آن است. گلینتس Gleanthes
خداوند صورت عالم و موجد وجود او و مدد رساننده به او است. ابن میمون فیلسوف یهودی
کائنی است نه از روی حدوث و موجودی است که مسبوق به عدم نیست، با هر چیز هست نه به طور مقارنه و غیر از هر چیز است نه از راه جدائی. نهج البلاغه
خداوند، عالم وجود و طبیعت جوهر واحدی است و تعدد پذیر نیست. اسپینوزا
در عالم چیزی جز عقل نیست و خدا عقل مطلق است که در مخلوقات تجلی میکند. هیکل
در عقل اصولی لازم و ابدی وجود دارد که حقیقت آن از ما جدا است و نمی توان آن را جز وجود مطلق تعبیر کرد. بوسوئه -فنلن
هر چند که کامل در ما جز با لزومی که به ما تحمیل می کند که همیشه جلوتر برویم ظاهر نشود، همین لزوم از ناحیه ما نیامده چرا که از ما بالاتر است. مالبرانش
ارسطو عقیده دارد که عالم قدیم است به قدمت خدای تعالی و مانند این دوگانگی و قائل شدن به دو هیئت و جنبش به جانب توحید سوق نمی دهد.
ابن سینا عالم را قدیمی می داند اما قدیمی که به محض اراده خدا افاضه شده و ابتدا عقل اول و بعد عقل دوم و ... صادر گریده است.
فارابی می گوید موجود مطلق عالم به ذاته است و به این علم عقل اول می باشد و از این نظر عقول دو اثر یا کرات ثابته بین متحرک اول و عالم وجود یافته.
عالم از ازل اینطور نبوده و آفریده شده است. بین قدیم بودن اراده خدا و حدوث عالم تناقض نیست. اوگوستن فیلسوف عیسوی
اشیاء برای این به وجود آمد که خداوند عالم به آنها بود. ابن سینا
آفرینش به معنی انشاء از قدیم نیست بلکه مثل اعراض یا مظاهر جوهر الهی بی آغاز و ضروری و لازم است. اسپینوزا
عقل به عقیده ابن سینا تقسیم می شود به عقل هیولائی و عقل بالملکه و عقل بالفعل که درجه به درجه در اثر ترقی پیدا می شود.
فارابی به مبدأ اول و عقل اول و عقل ثانی و فلک اول و سایر افلاک معتقد است.
دو طبقه در دنیا هست یکی طبقه عقل مطلق و دیگری ماده اولی یا هیولی. افلاطون
محرک اول خدا است وموجد عالم او است. ارسطو واغلب فلاسفه قدیم
کلمه الهی مصدر هر چیزی است. فلاسفه مسیحی
اتصال بین آفریدگار و ماده توسط عقل یا کلمه انجام می شود. فیلون
جایز است که خدا شیئی را از لاشیئی به وجود آورد. افلاک فقط نه عدد است نه کم و نه زیاد. ابن میمون
خدا اول روح را خلق کرد و بعد سایر موجودات را به درجات تا رسید به ماده و فساد. فلوطین
فارابی گوید: وجود واجب الوجود سبب تمام اشیاء است و باید اکمل از همه باشد.
ابن سینا می گوید اربعه یا چهار تا واجب الوجود است اما نه به ذات بلکه وقتی دو دو تا آمد چهار تا واجب می شود.
احتراق واجب است پس از تلاقی آتش و هیزم.
حکمای قدیم وجود را به واجب الوجود و ممکن الوجود و مستحیل الوجود تقسیم کرده اند.
ابن رشد به دلیل مشاهده حرکات آسمان ها که مسخر زمین هستند می گوید که تمام موجودات مخترعند یعنی نبوده و پیدا شده اند وکسی آنها را به وجود آورده.
ذات خدائی در اشیاء تغییر می دهد ولی خودش تغییرپذیر نیست. برگسون
میان علت و معلول در طبیعت وحدتی موجود است و اگر نباشد نمی توان تأثیر عقل در جسد و روح در ماده را قبول نمود. سیلمان بن ژبیرول
درعالم هستی مطلقاً ممکن وجود ندارد. وجود اشیاء و عملشان به طوری که ضرورت طبیعت الهی ایجاب می کند حتمی است. اسپینوزا
اگر عالم را محکم و متقن بدانیم مثل این است که اقرار توجه خداوندی را به عالم انکار کرده ایم. نیوتن
در این کادر نظرات و عقاید ادیان و فلاسفه و دانشمندان دیگر را مشاهده فرمایید.