همکاری همگانی
هرگاه لطمهای به یک قسمت بدن برسد فوراً همۀ اجزاء بدن درصدد چارهجویی برمیآیند. چشم همکاری میکند، گوش کمک میدهد، دست و پا درصدد خدمت برمیآیند، خلاصه همه بدن تا آنجا که کار با آنها ارتباط پیدا میکند با کمال میل، بدون سرکشی، بدون خودخواهی، بدون سرباز زدن و فرار کردن از انجام وظیفه، بدون معامله پایاپای در انجام خدمت و خلاصه بدون هیچ چشمداشتی با آن عضو متألم همکاری نموده سعی در رفع الم آن مینمایند.
خلاصه هروقت لطمهای به بدن وارد شود سراسر بدن مثل اینکه با شنیدن سوت آژیر متوجه خطر شده باشند به جنبش درآمده آنقدر میکوشند تا رفع الم بنمایند و حتی بیش از حد خستگی خود کار میکنند، یعنی خستگی نمیشناسند، تا وقتی که خیالشان از بابت آن کار آسوده شود. به همین لحاظ است که اشخاصی که دچار سانحه یا خطری میشوند چنان فعالیتی در آنها پیدا میشود و چنان قدرتی در دست و پا و اندامشان برای گریز از خطر میآید که بعداً خودشان شگفتزده میشوند.