غم و شادی

زنجیر سرنوشت اصل زیبایی است
هنگام بامداد شخص تنبلی که غرق در خواب لذت‌بخش است ترجیح می‌دهد به جای رفتن به سوی کار به خفتن ادامه دهد اما همین لذت خیالی او را از کسب منافع و تهیه معاش باز می‌دارد و به ضرر اوست.

هجوم وقایع مطلوب و موافق طبع بشر را شادی می‌نامند و برخورد با امور نامطلوب و ظاهراً ناموافق با طبع را غم می‌دانند در حالیکه این امور نه نامطلوب است و نه ناموافق با طبع.

اگر نامطلوب به نظر می‌رسد به علت اشتغال فکری و توجهی است که انسان به چیز دیگری دارد که این حالت ثانوی را نمی‌خواهد. مثلاً طفلی علاقه‌مند به بازی است ولی وقتی ساعت مدرسه فرا می‌رسد او را به اجبار به مدرسه می‌برند یا اجباراً باید سر کلاس حاضر شود. طفل آن بازی را شادی می‌نامد و این اجبار را غم می‌داند در حالیکه این غم سرنوشت او و برای ساختن شخصیت او در راه انجام وظایف دنیوی است. پس غمی را که مردم بد می‌دانند به نفع است نه ضرر.

هنگام بامداد شخص تنبلی که غرق در خواب لذت‌بخش است ترجیح می‌دهد به جای رفتن به سوی کار به خفتن ادامه دهد اما همین لذت خیالی او را از کسب منافع و تهیه معاش باز می‌دارد و به ضرر اوست در حالیکه اجبار به رفتن با اینکه ظاهراً مطابق با میل او نیست ولی مآلاً به نفع وی می‌باشد.

خواب نوشین بامداد رحیل باز دارد پیاده را ز سبیل