چوپان و گوسفند

زنجیر سرنوشت جبر و تقدیر (قسمت اول)
 با چه اختیاری علف می‌خورد!  می‌گویم مگر می‌تواند نخورد؟ کدامیک از اعمال برشمرده را به اختیار و با ابتکار و سعی خود می‌تواند بکند و کدام را می‌تواند نکند؟

یا مانند چوپانی است که گله‌اش را به هرسوی که می‌خواهد می‌راند و گله از خود اختیاری ندارد که به کجا برود، کجا اطراق کند و کجا به راهش ادامه دهد. چوپان گله را به چراگاهی که خود می‌داند می‌برد و بر سر علف می‌گذارد و حالا که گوسفند به جبر در یک محل پرعلف قرار گرفت، با چشمی که به جبر به او داده شده علف را می‌بیند، با ذائقه و شامه‌ای که به جبر به او داده شده صلاحیت آن را برای خوردن می‌سنجد، با اشتهایی که به جبر به او داده شده به آن میل می‌کند، با دهان و دندانی که به جبر به او اعطاء گردیده از آن استفاده می‌نماید و با معده و دستگاه گوارشی که به اجبار در دسترسش قرار گرفته آن را هضم می‌کند و سلول‌های بدنش از آن بهره می‌برند.

آنگاه به این گوسفند که در حال چراست می‌نگرند و می‌گویند: «با چه اختیاری علف می‌خورد! » می‌گویم مگر می‌تواند نخورد؟ کدامیک از اعمال برشمرده را به اختیار و با ابتکار و سعی خود می‌تواند بکند و کدام را می‌تواند نکند؟

اگر شکم نمی‌داشت و به اجبار معده به او داده نمی‌شد آیا معقول بود کوچکترین التفاتی به سوی علف کند؟