داستان یک نیاز
اینک مثالی روشن را دنبال کنیم: بدن کسی احتیاج به ماده پروتئینی دارد و سلولهای او بایستی از آن مصرف کنند. در اثر این احتیاج به جبر وادار میشود دنبال مادهای رود که دارای پروتئین است و به اجبار به دنبال گوشت میرود. همین جبر او را برای انجام این کار به تحرک درمیآورد.
جبر او را به دکان قصابی میبرد اما قصاب گوشت ندارد. ناراحت میشود. او را به دنبال قصابی دیگری میبرد اما آنجا هم گوشت نیست، خلاصه به هر دری که میزند گوشت پیدا نمیشود.