در پیرامون اتحاد نوع بشر

دینامیسم آفرینش

به قلم: جناب آقای دکتر عطاءالله شهاب پور مدیر مجله و سالنامه نوردانش

آنگاه که گفتار دانشمندانۀ جناب آقای حشمت‌السلطان دولتشاهی رسید جمعی بودیم که دربارۀ مقالات سالنامه و راه و روش تبلیغ سخن می‌گفتیم. وقتی نوشتۀ پرارزش مزبور خوانده شد همگان از آن تحسین و تمجید کردند و این سخنان استوار را بسی ستودند. سپس از میان آن جمع به من پیشنهاد شد که دربارۀ این مقالۀ پرمغز شرحی بیان دارم. از این رو سخنان زیر را در پیرامون سخنان ایشان به رشتۀ نگارش درآوردم امید آن که خوانندگان را سودمند افتد.

همانا که روش فاضلانه‌ای که نویسندۀ مکرم در گفتار خویش برگزیده بسی شایان تحسین و تمجید است چه، با یک نقشۀ روشن و شیوۀ پسندیده مقاصد نیکوی خود را با کلماتی شیرین و ساده به رشتۀ نگارش درآورده‌اند.
نخست دربارۀ چهار موسم طبیعت یزدانی سخن رانده و بهار را به تفصیل سپس سایر فصول را به اختصار ذکر نموده آنگاه رشتۀ گفتار را به عید نوروز کشانیده و آن‌ را با عیدهای دیگر مقایسه کرده و دانشمندان را به تفکر دعوت نموده‌اند تا خودشان برتری نوروز را بر سایر اعیاد ملل و مذاهب جهان به تعقل دریابند.
بعداً با نظری وسیع و جهانگیر به تمام افراد گیتی بلکه همه موجودات این عید طبیعی را تبریک گفته‌اند.

پس از فراغت از آن، وضع کنونی جامعۀ بشر را به طرزی مؤثر و حقیقی بیان داشته، علت درد را چون طبیب حاذقی تشخیص داده و درمان را نیز نشان داده و دربارۀ اتحاد و یگانگی که چاره‌ساز بیچارگی‌های امروزی است سخن گفته و راه علاج را با موشکافی نمایانده و علت شکست و ناکامی در چاره‌جویی را شرح داده و بعد از آن با خامه‌ای شیوا مفهوم اتحاد و تغییر معنای آن را طی ادوار بشریت بیان داشته و ثابت کرده است که امروزه جز اتحاد جهانی یگانگی حقیقی تصور نتوان کرد.

بعداً رشتۀ سخن را به اتحاد دینی کشانده و گفتار خود را دربارۀ ادیان خداپرستی ادامه داده و پس از تشریح این مطلب علت به وجود آمدن اتحاد دینی را نگاشته است. سپس از اتحاد خداپرستان دم‌زده و با یک رشته اندرز به جهانیان همۀ موحدین عالم را به پیروی از دستورات پیامبران به اتحاد و یکتاپرستی و یگانگی فراخوانده و از دشمنی نهی کرده و ثابت نموده که تقصیر دورافتادگان از نور حقیقت متوجه کسانی است که مانع تماس خداپرستان عالم با یکدیگر شده‌اند.

پس از پایان دادن به ذکر این نکات پرمعنی دانشمند محترم خلاصۀ پیشنهادات خود را که پدیدآورندۀ صلح و صفا در گیتی است بیان نموده و سخنان نیکوی خود را با تمنای توفیق جهانیان خاتمه داده است.
بر ذمۀ تمام خوانندگان است که در این باره درست تفکر کنند و چندین بار نوشته را بخوانند تا دریابند این مطالب چقدر برای دنیا مفید و اندرزهای آن قابل اجرا و داروی آن شفادهندۀ دردها است. هر کسی باید به سهم خود کمک کند تا این پیشنهاد به موقع اجرا گذارده شود.

* * *

هر چه در مقالۀ نویسندۀ محترم موشکافی می‌کنم عظمت و اهمیت سخنان ارجمندش بیشتر آشکار می‌شود.
نخست گفتار خود را با عباراتی شیوا و دعایی وسیع و جهانگیر شروع می‌کند و از یزدان خواستار است که خامه‌اش بسود عالم انسانیت بگردد و بشر را برای برقراری وحدت و یگانگی و اصلاح تقویت سازد.
بعداً فصل بهار را با بسی لطف و زیبایی و بیانی ابتکاری و گفتاری نمکین نگاشته که روح از خواندن آن در وجد و طرب موج می‌زند. راستی خوانندۀ دقیق از مطالعه این سطور بهار را با همه لطف و زیبایی پیش خود مجسم می‌یابد و از این وصف بهرۀ از عیش آن‌ را درک می‌کند.

این کلک نقاش چون استاد ماهری تجلیات بهار را به صفحۀ کاغذ رسم کرده، آنجا از لطافت هوا و زیبایی ابر و روح‌انگیزی آسمان گفته و اینجا از سبزی‌ها و گل های عبیرانگیز نوشته و جای دیگر از نشاط جنبندگان و طراوت بوستان و آهنگ موزون آسمان و چهچهۀ مرغان داد سخن داده است.

نویسندۀ خداپرست پس از تشریح زیبایی‌های بهار روح خوانندۀ کنجکاو و فکور را به سوی پدیدآورنده این آثار متوجه کرده می‌گوید:
«این آثار از کیست و از کجا آمده؟ این همه لطف و ملاحت را چه کسی در صحنه طبیعت آفریده است؟ آیا فکر نمی‌کنید؟»
پس از فراغت از بیان بهار به خصوصیات سایر موسم‌ها اشاره کرده و ضمن شرحی که از هر فصل بیان می‌دارد فایدۀ آن موسم را برای عالم طبیعت و بشر عرضه داشته و همه جا از الطاف الهی که به وجود آورندۀ غلغلۀ حیات عالم است خاطر خوانندگان را زنده کرده و مخاطبین خداپرست را با کلماتی حکمت‌بار چنان دچار شعف می‌سازد که گویی بهترین درسی از توحید در معرض استفادۀ جویندگان حقیقت قرار داده است.
پس از شرح فصول یک مبحث ابتکاری پیش کشیده دانشمندان و روشفنکران عالم بشریت را دعوت می‌کند که با نیروی خرد و دانش و انصاف بیایند و عید ایرانی و اسلامی نوروز را با اعیاد سایر ملل مقایسه کنند و اگر آن را بهتر یافتند برای همۀ عالم برگزینند.

نویسندۀ باذوق طی دلائلی طبیعی، شیرین، پسندیده و جامع برهمگان آشکار می‌کند که نوروز بهین عید و برترین جشن عالم است و سال ملی و اسلامی برگزیدۀ سالهای جهانیان، چرا که نوروز عید طبیعت و سراسر موجودات گیتی و موقع نشو و نما و ترقی و تعالی حیوانات و نباتات بلکه همه چیز، و زمان نکهت بوستان و صفا و سرور آسمان و بهجت زمین و طراوت گل و ریحان است. همان طور که نویسنده می‌گوید این عید طبیعی ملی ایرانی به طوری که از اخبار و احادیث و اطلاعات بر می آید عید اسلامی نیز هست و باید همۀ مسمانان آن‌ را جشن بگیرند و بزرگ بشمارند و جهانیان نیز باید این نظریه را تأیید کنند تا رفته‌رفته نوروز جشن عالمیان قرار گیرد چنان که به طور طبیعی نیز چنین است و تمام جنبندگان و موجودات زمین در این عید سهیم و شریکند.

نویسنده در اینجا با لحنی برادرانه و پاک که حاکی از ایمان باطنی است عید را به همۀ مسلمانان و جملۀ خداپرستان بلکه تمام موجودات زمین و آسمان تبریک گفته و پیشنهاد می‌کند که نوروز را جشن سراسری عالم اختیار کنند و تمام مردمان خود را در آن شریک بدانند هر چند که در واقع همۀ جنبندگان کرۀ زمین در آن ذی سهمند.
از اینرو است که نویسندۀ نکته‌سنج می‌گوید:
«پس مرا عقیده بر این استوار است که این عید جشن شما نیز هست از این‌ روی با لحنی برادرانه و آهنگی رسا به همۀ شما تبریک گفته دست همگان را صمیمانه می‌فشارم و برای همه خیر و سعادت و آسایش خواستارم و آرزویم آن است که همه جهان قانون یزدانی را پیروی کنند.»

چه سخنان پرمغزی و چه دعای جامعی است. خوانندگان گرامی پس از تعقل مطلب را درخواهند یافت.
و اما نگارندۀ دانشمند با توصیف آثار طبیعت یزدانی در این موقع بهار که عالم را وجد و سرور فرا گرفته نیکو درسی از توحید آموخته است. این روش آموزش بهترین روش‌ها است چرا که با خمیره و فطرت انسانی دمساز است. این همان شیوه‌ای است که قرآن مجید به موحدین عالم آموخت و نشان داد که برای پی‌بردن به مؤثر به از آن راهی نیست که نخست آثار را بشناسیم زیرا ما بشر بسی کوچکتر از آنیم که یزدان بزرگ آفرینندۀ جهانیان را ببینیم و با چشم و گوش دریابیم لیکن حواس ما و علم و دانش ما که روز به روز در ترقی و پیشرفت است گوشه‌ای از صحنۀ پهناور حیات عالم را بما نشان می‌دهد و ما را از غوغای زندگی پرجوش و خروش جهان هستی آگاه می‌سازد همین اطلاع از آثار در نظر مردمان هوشمند و منصف با صدای رسا آفریننده را می‌شناساند.

این قرآن است که فرماید: بر زمین و کوه‌ها نظر کن، به حیوانات بنگر، شتر را ببین که چگونه آفریده شد و جبال را تماشا کن که چه سان استوار گردیده، زمین را، آسمان را، درختان را و همه چیز را مورد مطالعه قرار ده، چشم دقیق و تیزبین خود را که به کمک دانش بیناتر کرده‌ای به سوی آسمان بدوز و ببین که در آن چیست پس‌ بار دیگر با دقت بنگر و بررسی کن که آیا در آن هیچ سستی خواهی دید، خلاصه بر آثار رحمت الهی نظر بدوز و تماشا کن که چطور زمین را پس از آن که مرده بود زنده می‌سازد، این است زنده کردن مرده و این است تغییر و تبدیل عالم و نشانه‌های رحمت یزدانی.

آری این قرآن است که عالم را در نظر موحد با این لطافت و زیبایی رژه داده است.
سپس می‌فرماید: نگریستن و فهمیدن و پی‌بردن به آثار طبیعت و دانش آموختن از آن روش بندگان نیکوی خدا است برعکس بندگان پست و دور از خدا کسانیند که بر آیات و نشانه‌های قدرت الهی می‌گذرند و از آن روی گردانند و دربارۀ آنها تفکر نمی‌کنند.
و کائن من آیه فی السماوات والارض یمرون علیها و هم عنها معرضون (12-106)
چه بسیاری نشانه‌ها در آسمان و زمین است که بر آنها می‌گذرند و از آنها روی گردانند.

این بود قرآن و روش او که باید پیروان و شاگردان مکتب الهی از آن تقلید کنند تا این بشر سنگین گوش کند فهم ناسپاس را از خواب گرانی که در آن غرقه است بیدار سازند.
کدام خواب؟یک دوران آشفتگی شگفت‌انگیز که هر چیز خوب بشر را دگرگون ساخته و در این عالم مصفا و پر از لطف به دست خویش این همه بلا و ناراحتی بر خود خریده و با پیروی از حس شهوت چنان دایره را بر خویش تنگ و زندگی را دشوار ساخته که راه فرار از آن در پندارش نقش نبندد، هم خود را دچار کابوس وحشت و بیچارگی کرده و هم برادران نوعی خویشتن را در آتش بدبختی سوزانده، خرمنی افروخته که نه تنها بشر بلکه موجودات را هم در تف آن گداخته، افتخارش آن است که آلاتی پیدا کند که بهتر جهان را آشفته سازد و علمش در این متمرکز شده که چگونه نیروی طبیعت را برای اضمحلال عالم که خود او نیز فرد ناچیزی از آن است به‌کار اندازد؛ نه رحمی، نه شفقتی، نه مهری، نه انصافی و نه مروتی.

دستور پیامبران را به پشت سر انداخته و این همه که او را به مهر فرا خوانده‌اند اکنون جز قهر و دشمنی شعاری ندارد، گفتار پیامبر حق مسیح را که از شدت رأفت به پیروانش فرمود: «هرگاه مردی بر گونه‌ات لطمه زند گونۀ دیگر را هم به سوی وی به چرخان». اینک خوب به جای آورند که وقتی با چند طیاره بر شهرشان از طرف هم کیشان آنها حمله می‌شد سه برابر آن می فرستادند و شهرها را به آتش و خاک و خون
می‌کشیدند و پیران و زنان و اطفال و بیماران را در التهاب و درماندگی و عجز به دیار مرگ می‌فرستادند. آری این است بشری که خود را امت پیغمبران الهی می‌شمرد.
دین اسلام دین محبت است، دینی است که پیامبر آن فرمود: هل الدین الا الحب (آیا دین جز مهربانی چیزی هست) اینک به روزی رسیده که پیروان آن به جان یکدیگر افتاده و نظرشان نسبت به هم جز بغض و کینه و نفع شخصی و… نیست، مگر اندکی، که با آن اندک نیز جهان آباد نخواهد شد.

آقای دولتشاهی نویسندۀ محترم پس از شرح بهار و زیبایی‌های عالم هستی به بیان آشوبی که امروز بشر در جهان به وجود آورده می‌پردازد و مانند نقاش ماهری که زمینۀ دل‌انگیزی برای تابلوی خود بکشد و سپس در آن لکه‌های سیاه هولناکی نشان دهد بعد از توصیف طبیعت پر از لطف و نشاط که بی‌سر و صدا با نهایت انقیاد و آرامش بدون سرکشی و نادانی وظایف خود را هر ساله منظماً به جا می آورد آنگاه به شیطنت بشر و روزگار تیره‌ای که اکنون برای خود و ابناء نوعش فراهم ساخته می‌پردازد و چه نیکو آن‌ را بیان می‌سازد.

در ابتدا به بیماری گران و روح‌فرسای امروز بشر اشاره می‌کند و چون می‌داند که همه را از آن آگاهی هست شرح آن‌ را گذارده به ذکر درمان مشغول می‌شود. و اما درمان را چنان خوب بیان کرده که گویی طبیب حاذقی است که مریض را درست معاینه نموده و داروی مؤثر تجویز و نسخه را در اختیار بیمار گذارده… تا او چه اندازه از نسخه استفاده کند.
سپس جامعه را به بدنی شبیه ساخته و انحرافات او را مثل افراط یک انسان در پیروی از شهوت قلمداد کرده و راه چاره را جلوگیری از زیاده روی و انجام اعمالی که فروگذار شده دانسته است.
آنگاه به توصیف درد بشریت پرداخته و این درد را چنان که باید یافته است.

قرآن راهنمای ما درد جامعه را نفاق معرفی کرده می‌فرماید: ولاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم1 (8-48).
قرآن بشر را زیر لوای اتحاد دعوت می‌کند و یگانگی را وظیفۀ همگان دانسته با لفظ «جمیع» کلیه بشر را در زیر آن فرا می‌خواند و می‌گوید: واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفرقوا (3-98) یعنی همگان به ریسمان الهی چنگ زنید و پراکنده مشوید.

چه تشبیه خوبی و چه لسان جامعی و چه بیان نیکویی. ریسمان که در اینجا به‌کار رفته شاید منظور همان ارتباطی است که بشر با آفریننده دارد و وسیله‌ایست که دستورات یزدان را از آن‌ راه می‌فهمد. اما چون خدای همه یکی است تمام ریسمان‌ها به یک جا منتهی می‌شود و با وجود این همه تعدد که در بشر و موجودات هست چون خدایشان یکتا است همه وجه مشترکی دارند که قرآن آنها را به همان وجه مشترک فرا می‌خواند و می‌گوید جمیع شما به این ریسمان الهی چنگ زنید و پراکنده نشوید.

نویسندۀ هوشمند نیز به پیروی از قرآن یگانگی را درمان درد جامعۀ بشریت شمرده و ناراحتی امروز بشر را از یک جنگ جهانی دیگر مولود نفاق می‌داند:
«چرا نباید افراد بشر چونان خانواده‌ای یگانه و صمیمی که هر یک از افراد آن گوشه‌ای از بار آسایش زندگی را به دوش می‌گیرند به جای بهره‌برداری و برخورداری همگانی از میوه کوشش‌های خود در فکر جنگ و ستیز و ستمکاری و ضرر رساندن و آزار کردن و فریب دادن یکدیگر و انجام اعمال زشت و ناصواب بسر برند؟»

این عبارت که آرزو و تمنای نویسندۀ محترم را می‌رساند در صورتی که با تفکر دقیق از طرف ملل مورد توجه قرار گیرد چقدر مفید و چاره‌ساز خواهد بود. سپس می‌گوید:
«ای گروه بشر. آیا می‌خواهید این همه مخلوقات و موجودات با نشاط و زیبا را که هر کدام انباشته از امید و آرزوی فراوان با کمال آزادی از هوای فرح‌بخش زندگی برخوردارند با تمام لطافت و قشنگی و بی‌آزاری که هستند با چند بمب اتمی و هیدروژنی یا اشعه مرگ و این قبیل چیزها از بین بردارید و نابود کنید؟ آیا می‌خواهید نوع خویش را به دست مرگ سپارید؟ آیا می‌خواهید غلغله پر نشاط طبیعت را با اعمال جنون‌آمیز خاموش سازید؟»

پس از یک رشته سؤالات از پیروان ادیان که امروزه راه و روش مهربانی را ترک کرده و چون حیوانات درنده به جان یکدیگر افتاده‌اند شرح موجز و جامعی دربارۀ سود یگانگی بیان می‌سازد سپس راه علاج و وسیلۀ اتحاد را می‌گوید و در قبال ایراد کسانی که ممکن است بپندارند اتحاد برای اصلاح عالم کافی نیست جواب منطقی داده آنگاه تغییر مفهوم اتحاد را شرح می‌دهد و بیان می‌دارد که اتحاد امروزه با جلو رفتن مدنیت بشر پیشرفت نموده و از اتحاد خانواده‌ای به اتحاد قبیله و از آن به اتحاد قصبات و شهرها و سپس به اتحاد کشوری ترقی نموده ولی این همه دلیل بر نادانی و کوتاهی دانش بشر در دوران های گذشته بود و امروز اتحاد مفهوم دیگری دارد که هم آهنگ بالا رفتن سطح افکار است. امروز که جهان در اثر این همه اختراعات و وسائل به این اندازه به هم نزدیک شده که هر فردی ناگزیر از ارتباط با عالم است و هر کشوری باید با تمام دنیا مربوط باشد اتحاد امروزی جز اتحاد جهانی نوع بشر نخواهد بود. ملاحظه فرمائید که این گفتار تا چه حد برای دنیای کنونی سودمند است.

پس از ذکر این مطلب شرحی در موضوع اتحاد دینی بیان می‌دارد که چگونه پیروان ادیان آسمانی بر خلاف دستور پیشوایان خویش مفهوم اتحاد را کوچکتر از آن چه منظور الهی است دانسته و به جای این که خداپرستان با هم یگانه باشند و بر ضد بی دینی در جهان قیام کنند بر سر مسائل فرعی با یکدیگر به نزاع پرداخته و نیروی هم را از بین می‌برند.
در اینجا واقعه‌ای به خاطرم آمد که برای شما نقل می‌کنم: چند سال قبل عده‌ای برای تبلیغ اسلام قیام نموده با فداکاری و کوشش قابل تحسینی در راه پیشرفت دین کار می‌کردند. اتفاقاً چند نفر از کسانی که خود مسلمان و دارای همان معتقدات و همان افکار بودند از روی حسادت و نظرات شخصی با موشکافی و ذره‌بین انداختن به خیال خود ایرادهایی در نوشته‌ها یا گفته‌های آنان پیدا کردند که آن‌ را پیراهن عثمان نموده علم بدگویی برافراشته و اکتفا به سعایت نکرده می‌خواستند اصولاً چراغ فروزانی را که آن مجاهدین راه خدا بر افراشته بودند خاموش سازند.

آن چند تن حسود به جای این که خودشان نیز در همان راه قدمی بردارند و سعی و جدیت خود را در این طریق مبذول نمایند، زحمت می‌کشیدند، مجامع تشکیل می‌دادند، می‌نوشتند، تبلیغ می‌کردند ولی هدف تمام کوشش‌هایشان جز از بین بردن نیروی آن هم‌کیشان و هم مذهبان خود نبود در حالی که آنها گناهی جز پیش‌قدمی در راهی که وظیفۀ هر مسلمانی می‌باشد نداشتند.
روزی که آن چند تن حسود به همین منظور مجمعی تشکیل داده بودند مرد وارسته و منصفی که بی‌طرف بود بر آنها وارد شد و پس از شنیدن سخنانی آنها و دریافتن منظورشان دست در بغل برده کتابی بیرون آورد و به آنها ارائه داد. نام کتاب «کمدی خلقت» بود. این کتاب را بی‌دینان نوشته و در آن آیات قرآن را که راجع به آفرینش آدم و شیطان بود به شکل یک کمدی نقل کرده و مورد تمسخر قرار داده بودند.

مرد نامبرده پس از آن که موضوع کتاب را برایشان شرح داد گفت: «بلی آقایان محترم. این کتاب در کشور شما و در شهر شما که از مراکز اسلامی است منتشر شده و یکی از شما پیدا نشد که بر علیه آن ایرادی کند یا مقاله‌ای نویسد یا گفته‌های آن‌ را رد نماید. نه تنها این کتاب بلکه صدها نوع از این قبیل در کشور شما شایع شده است در صورتی که تمام نیروی شما صرف اضمحلال و زمین زدن هم دین و هم کیش و هم عقیدۀ خودتان می‌شود. این قدرتی را که باید صرف مبارزه با دشمن حق کنید در راه خنثی کردن کوشش هم مذهب خود به کار می برید.حقیقت آن که وظیفه‌ای که او انجام می‌دهد وظیفۀ شما هم هست. آیا عبرت نمی‌گیرید و از این رویه دست برنمی‌دارید؟ اگر تنی چند در راه انجام وظیفه‌ای که بر دوش شما همه نهاده شده اقدام کنند آیا به جای کمک دادن به آنها باید آن‌ را از بین بردارید؟ آیا جز کسب منافع شخصی و حسادت و کوتاه ‌نظری علتی برای این کار توان جست؟»

نمی‌دانم که گفتار آن راد مرد چه تأثیری در آن جمع بخشید ولی منظور از ذکر این واقعه تأیید سخن نویسندۀ محترم است که عقیده دارد باید تمام کسانی که خدای یگانه را می‌پرستند یعنی همۀ گروه خداپرستان از هر ملت و کیش و هر دین به جای این که با هم مبارزه نمایند دست اتحاد به یکدیگر دهند و با یک نیروی واحد کسانی را که مخالف یزدان هستند به راه راست هدایت کنند و پس از فراغت از این کار وقتی‌ که جهانیان همگی خداپرست شدند آن وقت بنشینند و اختلاف شخصی را حل نمایند.

در اینجا به خاطرم آمد حکایتی بیان کنم. گویند در شهرستانی که اهالی آن با هم اتحاد نداشته به بلای نفاق دچار بودند و خانواده‌هایشان با یکدیگر برای منافع شخصی از در مبارزه و ستیزه در می‌آمدند و پیوسته بینشان زد و خورد حکمفرما بود در اثر برف و باران زیادی که در زمستان یکی از سال ها بارید در موسم بهار سیل عظیمی شهر را تهدید نمود. همان مردمی که عدوی یکدیگر بودند و هرگز حاضر به همکاری و همراهی با هم نمی‌شدند چون خطر مشترک که زندگی همۀ آنها را در معرض انهدام قرار می‌داد حس کردند دست اتحاد بهم دادند و با یک کوشش خارق‌العاده و همکاری صمیمانه و عمل یک آهنگ و موزونی توانستند سده‌هایی در نقاط سیل‌گیر شهر ببندند و مسیر سیل را تغییر دهند. چون سیل آمد نه تنها به شهر آنها آسیب نزد بلکه زمین‌های اطراف شهر را کاملا مشروب ساخت و همگی از مزایای کشاورزی آن برخوردار شدند.
پس از این که خطر از آنها رفع گردید روشنفکران و سالخوردگان و دانشمندان آن شهر دور یکدیگر نشسته و جلساتی تشکیل دادند و مذاکراتی با خود کردند که خلاصه‌اش این بود: «حالا که ما طعم شیرینی اتحاد و همکاری را چشیده و از منافع آن به‌خوبی برخوردار شده‌ایم چرا همیشه از آن بهره‌برداری نکنیم. آیا این عین جنون نیست؟» طبق همین دستور رفتار کردند.
در واقع بیانی که نویسندۀ محترم آقای دولتشاهی می‌کند مفهومش همان است که در حکایت بالا شرح داده شد.

هرگاه خداپرستان مانند اهالی آن شهر اختلافات خود را کنار گذارده و بجای از بین بردن نیروی هم با سیل خداناشناسی که همه را تهدید می‌کند مبارزه نمایند نتایج نیکویی خواهند گرفت که نفع آن عاید همگی خواهد شد.
راستی آن که این همان دستور اسلامی است که در آیۀ مبارکه: «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم» بیان گردید. دانشمند محترم نیز بدان استناد جسته است. اگر بخواهم آیات قرآنی و احادیثی را که مؤید این نظریه است بیان سازم کلام به درازا می‌کشد و ممکن است در آتیه اگر احتیاج به تأیید مطلب بود آنرا به اطلاع خوانندگان عزیز برسانم.
نویسندۀ محترم نزدیکی خدا پرستان را به یکدیگر نه تنها مورث فایدۀ تمرکز قوا برای برقراری خداپرستی در جهان دانسته بلکه می‌گوید اگر چنین تقرب و تماسی در بین ادیان پدید آید سبب خواهد شد که سخن حق بگوش همۀ مردم جهان برسد.

آنگاه به مبلغین و کسانی که وظیفه ابلاغ سخن حق را دارند ایراد کرده و آنها را مسئول عدم اطلاع ملل دیگر دانسته و تقصیر را مستقیماً متوجه آنان نموده.
در اینجا من بعنوان یکنفر مبلغ این تقصیر را بگردن می‌گیرم و کلاه خود را قاضی کرده می‌گویم: اگر آن آفریقایی از مزایای اسلام آگاه نیست یا اهل امریکا سخن از اسلام چنانکه باید نشنیده یا آنرا بر خلاف و از روی عدم اطلاع بلکه دشمنی به او بد معرفی کرده‌اند چه تقصیری دارد؟ این وظیفۀ من است که اسلام را درست به او بشناسانم. پس از این که من بتکلیف خود عمل کردم (البته مقصود از من نوعی است که متوجه تمام مسلمین می‌شود) و آنها هدایت نشدند آنوقت توان گفت که آنها مقصرند ولی هرگز چنین چیزی نخواهد شد همانا که تجربه و عمل خلاف آنرا ثابت کرده.

بقول نویسندۀ محترم آقای دولتشاهی اگر بودائی از اسلام خبر ندارد تقصیر من است. او که در راه خدا ریاضتهای دشوار متحمل می‌شود و زندگی را بر خود تنگ می‌گیرد مگر برای آن نیست که تمایل به خدمت در راه خدا دارد؟ پس هرگاه راه راست و نزدیک و صحیح خداپرستی را چنانکه باید بر او ارائه کردند چه دلیلی هست که آنرا نپذیرد و برخلاف آن اقدام کند؟
این سخن با عقل و منطق مطابق است و عمل هم نشان داده که غیر از این نیست. در آن زمان که دروازه‌های کشور چین بر تمام جهان مسدود بود معلوم نیست که چگونه عده‌ای مسلمان که وظیفۀ تبلیغی خود را بطور طبیعی و بدون تظاهر و ریا عمل میکردند و شاید تعداد آنها بسیار قلیل بود در اثر نشان دادن و معرفی صحیح تعلیمات اسلامی چنان استقبالی از طرف اهالی بودائی و کنفوسیوسی و شینتویی چین از آنها بعمل آمد که گروه گروه بدین اسلام گرویدند و تا امروز بین 50 تا 80 میلیون مسلمین در چین زندگی می‌کنند.

رئیس مسلمین فعلی ژاپن به نام کنتاروامورا که خود ژاپنی جدیدالاسلام است طی نامۀ پر از صداقتی به اینجانب نوشته که پیروان مذاهب مختلف ژاپن اصولا خالی از تعصب یعنی آماده برای دریافت حقایقی هستند که بر آنها عرضه شود، حقایقی که از دین خود آن‌ را بالاتر و بهتر بیابند.
به همین ترتیب است که اسلام در برمه، هندوستان، پاکستان اندونزی که صدها میلیون مسلمان در آنجا زندگی می‌کنند نفوذ کرد و به همین ترتیب است که امروزه جهان غرب به سوی اسلام متوجه می‌شود و افرادی دانشمند، پاکدل و روشن ضمیر دین حق را با نهایت انقیاد و تمایل اختیار می‌نمایند.

پس نویسندۀ گرامی در این گفتار کاملاً ذی‌حق است و بدون هیچ تردید وقتی‌که مسلمانان تماس خود را با افراد سایر ادیان با حسن سلوک و برادری و روح مسالمت برقرار نمایند آنها را به سوی دین حق خواهند آورد.
اصولاً راه تبلیغ صحیح جز راه مسالمت‌آمیز و دوستی نیست. همین روش پسندیدۀ تبلیغی را قرآن مجید با بهترین عبارات بیان ساخته. از جمله می‌فرماید: ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن2(16-126) ولاتجادلوا اهل الکتاب الا بالتی هی احسن الا الذین ظلموا منهم و قولوا آمنا بالذی انزل الینا و انزل الیکم و الهنا و الهکم واحد و نحن له مسلمون3 (29-46)
بنابراین روش تبلیغی جز این نخواهد بود که با افراد مختلف بشر تماس گیرند و برادر‌ ‌وار با نهایت محبت و رأفت سخن حق را با آنها در میان گذارند و وقتی این کلام به گوش همه رسید و عمل نیکو و مهربانی نیز از مبلغ دیدند و فهمیدند که خود نیز به آن گفتار عمل می‌نماید چه دلیلی دارد که آن‌ را نپذیرند؟

مگر روش پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله غیر از این بود؟ مگر آن حضرت با تمام طوایف اهل کتاب و حتی بت پرستان عربستان آمد و شد نمی‌کرد و رأفت و مهربانی نمی‌نمود؟ مگر از طایفۀ یهود و نصاری زن اختیار نکرد و با آنها خویشاوند سببی نشد و از این راه ارتباط خود را با آنان استوار ننمود؟
اگر غیر از این می‌کرد به چه ترتیب حضرتش می‌توانست دین حق را به گوش آنان برساند؟ مگر با تشدد و بدگویی و تخطئه و شدت عمل می‌توان تبلیغ کرد؟ مگر با بدگویی از معتقدات کسی می‌توان او را به خود نزدیک ساخت تا سخن حق را بشنود؟ هرگز هرگز!

جای آن دارد که در این باره بسیار سخن گفته شود تا حق مطلب ادا گردد ولی مقصود من فقط آن است که نوشته‌های دانشمند محترم آقای دولتشاهی را تأیید و تصدیق کنم و نشان دهم که چگونه راه حل نیکو به جامعۀ بشری نشان داده است.

در پایان گفتار، دانشمند گرامی پیشنهاد شیوا و متینی می‌کند به دین مضمون که پس از آن که خداپرستان توانستند با نیروی اتحاد جهان را خدا پرست سازند آن وقت دانشمندان و علمای بی‌نظر و بدون تعصب تمام ادیان دور یکدیگر بنشینند و تورات و انجیل و قرآن و تمام قوانین و کتب ادیان مختلف را مورد بررسی و تحقیق و تأمل قرار دهند و بسنجند و موشکافی کنند تا آن که بهتر است از میان آنها بیرون آورند.
من یقین دارم در صورتی که چنین مجمعی تشکیل شود نتیجه‌ای جز آن نخواهد داد که دین اسلام خدائی یعنی دین حق و راه راست برگزیده شده و جهانی از پرتو آن برخوردار خواهد شد.

توفیق تمام خوانندگان را از یزدان مقتدر توانا خواستارم

پانویس ها

  1. پس با یکدیگر نزاع نکنید که نتیجه آن است که بدبین و بد دل شوید و قدرت شما از کف برود.
  2. بخوان بسوی راه پروردگارت به وسیله سخنان حکمت آمیز و پندهای نیکو و در گفتگو و تبلیغ آن راهی را که نیکوتر است با آنها اختیار کن.
  3. تبلیغ و دعوت نکنید اهل کتاب را مگر با آن روشی که از همه بهتر باشد - به استثنای افرادی از آنها که ستمکاری پیشه نمایند) و به آنها بگوئید که ما بدان چه به پیامبر ما نازل شد و آن چه به پیامبر شما نازل گردید ایمان داریم و خدای ما و خدای شما یکی است و همگی بر آن سر تسلیم فرود آوریم.