سخنانی از فلاسفه و دانشمندان
در عین این که وجود و هستی است عدم و نیستی است زیرا نه این چیز است و نه آن چیز پس هیچ چیز نیست. چنان که اگر روشنایی مطلق باشد چیزی دیده نمیشود و در حکم تاریکی مطلق است و بینایی وقتی دست میدهد که روشنایی با تاریکی توأم گردد تا صاحب رنگ شود پس باید هر مفهومی با نقیض و ضد خود جمع شود تا معنی تام حاصل گردد و هر چیزی دو رو دارد مثل پارچه که دارای رویه و آستر است و از جمع آنها حقیقت پارچه حاصل میگردد.
گئورک ویلهلم فردریش هگل آلمانی
تمام مقولاتی که به ذهن میرسد جفت جفت است. خود است و غیر، درون و بیرون، باطن و ظاهر، کنه و رویه، ماده و صورت، مؤثر و اثر، ذات و عوارض، ماهیت و نمایشهای او و عجب در این است که این مقولات دوگانه را چون نیک بنگریم یکی هستند. در عین حال که دو تا است یکی است. ماهیت همان نمایش است و نمایش همان ماهیت، ذات همان عوارض است و عوارض همان ذات مثل چراغ است و پرتو روشنایی او.
هگل
هر چیز ظاهر و باطن صورت و معنایی دارد چنان که صورت انسان حیوان دو پا است اما معنیش حقیقت و روح است.
تماس کارلایل
بدی و شر حقیقی وجود ندارد و آن چه دیده شود در اثر محدودیت عالم خلقت و نتیجه کشمکش میان دو اصل است که یکی اصل اتحاد و عشقی که او بهخدا دارد و دیگر اصل اختلاف و تفاوتی که به سوی خود دارد پس هر فردی باید خود را تسلیم اتحاد کند که اصل خیر و عشق است و خودخواهی اصل شر است.
لامنه
اصل عدم تناقض را نمیتوانیم از دست بدهیم و ناچار باید یکی از دو امر متناقض را بپذیریم پس باید فلسفه مبتنی بر وحدت وجود و عدم تناهی آن و اعتقاد به ذات و جوهر و وجوب و موجب بودن امور یا بر تعدد وجود و تناهی آن و حادث بودن امور و اشیاء باشد و شماره و دوران آنها را معدود و محدود بداند.
شارل رنوویه
عدد حقیقت اشیاء و واحد حقیقت عدد است ـ تضاد واحد و کثیر و زوج و فرد منشاء همه اختلافات است اما واحد مطلق از زوجیت و فردیت بری است.
فیثاغورث
در نظر من یقین است که نفس و بدن دو چیز است ولی این دو با هم مرتبط هستند و نوعی یگانگی بین آنها موجود است.
رنه دکارت
برای این که خیر شر را دریابیم و نفسانیات را به درستی بشناسیم و موارد ظهور و بروز آنها را دریابیم باید بدانیم که چگونه باید آنها را خنثی و بی اثر کرد یا از آن استفاده نمود.
رنه دکارت
هر چه جسم دیدم همه نیک و بدها به نسبت هستند و بد مطلق نیست و هر چیزی به جای خود نیکو است.
اسپینوزا
جسم و روح با هم متلازمند و یک وجود تشکیل میدهند که دارای دو جنبه است.
اسپینوزا
نیک و بد امور اعتباری هستند و حقیقت ندارند و تابع عادات و اصطلاحات مردم است بدی امر عدمی است و برای آن است که نیکی را با آن بسنجند.
اسپینوزا
اراده تام و تمام الهی متوجه خیر مطلق است. اراده الهی جزافیه است یعنی خودش خیر را ساخته و خود آن را اختیار میکند.
لایب نیتس
وجود شر ناگزیر است ولی روی هم وجود خیر بیش از شر است و برخلاف آن که اشخاص شکایت میکنند که بدی غلبه دارد چنین نیست، خیر غلبه دارد. از کجا که شر سودمند نیست و علم ما به حکیم و مهربان بودن خدا مقتضی آن است که حکم کنیم سودمند است و موافق مصلحت و حکمت میباشد. به علاوه عالم خلقت را باید روی هم رفته نگریست و نباید موارد خاص را میزان گرفت. در این صورت معلوم میشود که خیر در جهان غلبه دارد و آن چه در دنیا انجام میشود به بهترین وجه ممکن است.
لایب نیتس
حقایق در نزد همه یکسان نیست پس فطری نیست. اغلب اعتقادات در اثر تلقین کودکی است.
جان لاک
این که اجسام در تاریکی رنگ ندارند از آن است که نور بر آنها نتابیده تا رنگ به خود بگیرند. سیاهی بیرنگی است.
اسحق نیوتن
در حکمت بالغه یزدانی میتوان تشکیک کرد که آیا خداوند عاجز بود عالمی بیافریند که در آن شر و بدی نباشد اما نکته لطیف این است که همین وجود شر و بدی که ممکن است مایه تشکیک حکمت بالغه باشد در نزد عامه موجب اعتقاد بهخدا است برای این که مردم پناهگاهی میخواهند که آنها را از شر و بدی محفوظ بدارد.
دیوید هیوم
میزان پسندیده و ناپسند بودن کارها در نزد مردم همان تصدیق و تکذیب عموم میباشد و این که می گویند نیک و بد در نزد مردم مختلف است در اصول عقاید و حقایق نیست چه راستگویی و دلاوری و جوانمردی و آزادگی نزد همه اقوام پسندیده است. آن چه نزد برخی اقوام پسندیده و برخی دیگر ناپسند است اوضاع و امور قراردادی است که حسن و قبح و صلاح و صفای آنها بستگی به کیفیات و مقتضیات زمان و مکان دارد.
دیوید هیوم
بعضی تصور کردهاند که نیک و بد و داد و بیداد تابع وضع اجتماعی است و هر چه را هیئت اجتماع منع کنند زشت میشود و هر چه را جایز بدانند زیبا خواهد بود ولی چنین نیست. نیک و بد قواعد و اصولی دارد و هم کارهای خدا و هم امور مردم در تحت ضابطه و اصولی است.
منتسکیو
شر و بدی در دنیا هست و تصدیق حکمت بالغه یزدانی مستلزم انکار شر و بدی نیست و شر و بدی در دنیا بسیار است و این به خاطر آن میباشد که جهان مادی است و حل این مشکل از عهده ما ساخته نیست ولی وجود شر و بدی مستلزم انکار خدا نیست.
ولتر
خداوند به هر کس بینایی داده که حق را از باطل تمیز دهد. تمیز نیک و بد بسته به تشخیص عقل و دانش است.
رنه دکارت
انسان دستخوش هواهای نفسانی خود میباشد و همین هواهای نفسانی است که مایه اختلاف و نزاع و دشمنی مردمان با یکدیگر است. عقل و دانش موجب اتحاد است بر خلاف نفسانیت که موجب اختلاف است.
اسپینوزا
عقل مطلق عملی جنبهای از عقل است که اراده انسان را بر عمل نیک برمیانگیزد و از عمل بد باز میدارد. خیر و نیک مطلق چیست؟ حسن نیت و اراده خیر است.
امانوئل کانت
وظیفه را باید به خاطر وظیفه به جای آورد نه پاداش و نه بیم.
امانوئل کانت
زندگی بر محبت به بقا و هستی بنا شده و هر کس میخواهد بماند. پس کوشش همه خود پرستی است و جهان کشمکش و تنازع است و همه موجودات آکل و ماکول یکدیگرند. پس آن چه او را اصل و حقیقت جهان یافتیم مایه شر و فساد است و خواهش زاینده رنج و الم است.
شوپنهاور
منشاء اخلاق چیست. چرا باید نیکوکار بود؟ ارباب دیانت این کار را بر رضای خدا استوار میکنند و ترس از دوزخ و امید به بهشت، و بسیاری از حکما و متألهین این را کافی نمیدانند و مجمل میشمارند که باید تفصیل داده شود. بعضی منشاء اخلاق را قرب به حق، دیگری کمال نفس، دیگری امر باطنی و دینی و عدهای وجدان درونی میدانند. اما حس اخلاقی تجربه است و کسبی است و زندگی اجتماعی و ضرورت تماس با دیگران و مشترک بودن منافع ایجاب میکند که خودخواهی را کنار گذراند و غیرخواهی را برگزینند.
استوارت میل
کمال مطلق اخلاقی موکول به کمال مطلق مدنیت است ولی نباید از کمال نسبی اخلاقی صرف نظر کنیم و در اخلاق هم مثل همه امور جهان باید معتقد به تکامل باشیم.
اسپنسر
نیکی و درستی نسبی است و اصل و بنای آن توانایی و اغراض است. چون خواص مهمند اکثریت وسیله خوشی آنها هستند لذا هر چه خودخواهتر باشند بهتر است.
نیچه
اصل در فداکاری و غیرخواهی و کسب اخلاق اجتماعی است.
فویه
انجام وظیفه بهترین وظیفه انسان است.
ارسطو
اگر همه کارها از خدا است آیا گناه انسان نیز از خدا است؟ نه بد کردن و گناه فعل است. فعل آن است که از عقل سرمیزند و عقل در عالم ادراک نظام میکند و باید از آن پیروی کند.
مالبرانش
نیک و بد چیزی است که نفس به آن مایل یا از آن متنفر است. صفات بد نسبی و متغیر و تابع زمان و مکان است.
اسپینوزا
حالا که نیک و بد چنین است و جبر کامل است پس مسئولیت چه معنی دارد؟ کیفر یعنی چه؟ علم اخلاق یعنی چه؟ جواب سؤال این است که پاداش و کیفر داشتن اعمال مستلزم آزادی و اختیار نیست بلکه هر تخمی کاشته شود خواه از روی اختیار باشد یا نباشد میروید چنان که سگی که هار میشود تقصیر ندارد اما این بی تقصیری مانع از این نیست که او را بکشند.
اسپینوزا
انسان فاعل انتخاب اعمال خیر است. خوشی و سعادت که مطلوب انسان است در این است که نیکوکار باشد و ستم روا ندارد. همین قدر اخلاق بس است.
روسو
علمای اخلاقی که اعتقاد بهخدا ندارند مانند کاخ بلندی هستند که پایه آن بر آب باشد.
رنه دکارت
گئورک ویلهلم فردریش هگل آلمانی
تمام مقولاتی که به ذهن میرسد جفت جفت است. خود است و غیر، درون و بیرون، باطن و ظاهر، کنه و رویه، ماده و صورت، مؤثر و اثر، ذات و عوارض، ماهیت و نمایشهای او و عجب در این است که این مقولات دوگانه را چون نیک بنگریم یکی هستند. در عین حال که دو تا است یکی است. ماهیت همان نمایش است و نمایش همان ماهیت، ذات همان عوارض است و عوارض همان ذات مثل چراغ است و پرتو روشنایی او.
هگل
هر چیز ظاهر و باطن صورت و معنایی دارد چنان که صورت انسان حیوان دو پا است اما معنیش حقیقت و روح است.
تماس کارلایل
بدی و شر حقیقی وجود ندارد و آن چه دیده شود در اثر محدودیت عالم خلقت و نتیجه کشمکش میان دو اصل است که یکی اصل اتحاد و عشقی که او بهخدا دارد و دیگر اصل اختلاف و تفاوتی که به سوی خود دارد پس هر فردی باید خود را تسلیم اتحاد کند که اصل خیر و عشق است و خودخواهی اصل شر است.
لامنه
اصل عدم تناقض را نمیتوانیم از دست بدهیم و ناچار باید یکی از دو امر متناقض را بپذیریم پس باید فلسفه مبتنی بر وحدت وجود و عدم تناهی آن و اعتقاد به ذات و جوهر و وجوب و موجب بودن امور یا بر تعدد وجود و تناهی آن و حادث بودن امور و اشیاء باشد و شماره و دوران آنها را معدود و محدود بداند.
شارل رنوویه
عدد حقیقت اشیاء و واحد حقیقت عدد است ـ تضاد واحد و کثیر و زوج و فرد منشاء همه اختلافات است اما واحد مطلق از زوجیت و فردیت بری است.
فیثاغورث
در نظر من یقین است که نفس و بدن دو چیز است ولی این دو با هم مرتبط هستند و نوعی یگانگی بین آنها موجود است.
رنه دکارت
برای این که خیر شر را دریابیم و نفسانیات را به درستی بشناسیم و موارد ظهور و بروز آنها را دریابیم باید بدانیم که چگونه باید آنها را خنثی و بی اثر کرد یا از آن استفاده نمود.
رنه دکارت
هر چه جسم دیدم همه نیک و بدها به نسبت هستند و بد مطلق نیست و هر چیزی به جای خود نیکو است.
اسپینوزا
جسم و روح با هم متلازمند و یک وجود تشکیل میدهند که دارای دو جنبه است.
اسپینوزا
نیک و بد امور اعتباری هستند و حقیقت ندارند و تابع عادات و اصطلاحات مردم است بدی امر عدمی است و برای آن است که نیکی را با آن بسنجند.
اسپینوزا
اراده تام و تمام الهی متوجه خیر مطلق است. اراده الهی جزافیه است یعنی خودش خیر را ساخته و خود آن را اختیار میکند.
لایب نیتس
وجود شر ناگزیر است ولی روی هم وجود خیر بیش از شر است و برخلاف آن که اشخاص شکایت میکنند که بدی غلبه دارد چنین نیست، خیر غلبه دارد. از کجا که شر سودمند نیست و علم ما به حکیم و مهربان بودن خدا مقتضی آن است که حکم کنیم سودمند است و موافق مصلحت و حکمت میباشد. به علاوه عالم خلقت را باید روی هم رفته نگریست و نباید موارد خاص را میزان گرفت. در این صورت معلوم میشود که خیر در جهان غلبه دارد و آن چه در دنیا انجام میشود به بهترین وجه ممکن است.
لایب نیتس
حقایق در نزد همه یکسان نیست پس فطری نیست. اغلب اعتقادات در اثر تلقین کودکی است.
جان لاک
این که اجسام در تاریکی رنگ ندارند از آن است که نور بر آنها نتابیده تا رنگ به خود بگیرند. سیاهی بیرنگی است.
اسحق نیوتن
در حکمت بالغه یزدانی میتوان تشکیک کرد که آیا خداوند عاجز بود عالمی بیافریند که در آن شر و بدی نباشد اما نکته لطیف این است که همین وجود شر و بدی که ممکن است مایه تشکیک حکمت بالغه باشد در نزد عامه موجب اعتقاد بهخدا است برای این که مردم پناهگاهی میخواهند که آنها را از شر و بدی محفوظ بدارد.
دیوید هیوم
میزان پسندیده و ناپسند بودن کارها در نزد مردم همان تصدیق و تکذیب عموم میباشد و این که می گویند نیک و بد در نزد مردم مختلف است در اصول عقاید و حقایق نیست چه راستگویی و دلاوری و جوانمردی و آزادگی نزد همه اقوام پسندیده است. آن چه نزد برخی اقوام پسندیده و برخی دیگر ناپسند است اوضاع و امور قراردادی است که حسن و قبح و صلاح و صفای آنها بستگی به کیفیات و مقتضیات زمان و مکان دارد.
دیوید هیوم
بعضی تصور کردهاند که نیک و بد و داد و بیداد تابع وضع اجتماعی است و هر چه را هیئت اجتماع منع کنند زشت میشود و هر چه را جایز بدانند زیبا خواهد بود ولی چنین نیست. نیک و بد قواعد و اصولی دارد و هم کارهای خدا و هم امور مردم در تحت ضابطه و اصولی است.
منتسکیو
شر و بدی در دنیا هست و تصدیق حکمت بالغه یزدانی مستلزم انکار شر و بدی نیست و شر و بدی در دنیا بسیار است و این به خاطر آن میباشد که جهان مادی است و حل این مشکل از عهده ما ساخته نیست ولی وجود شر و بدی مستلزم انکار خدا نیست.
ولتر
خداوند به هر کس بینایی داده که حق را از باطل تمیز دهد. تمیز نیک و بد بسته به تشخیص عقل و دانش است.
رنه دکارت
انسان دستخوش هواهای نفسانی خود میباشد و همین هواهای نفسانی است که مایه اختلاف و نزاع و دشمنی مردمان با یکدیگر است. عقل و دانش موجب اتحاد است بر خلاف نفسانیت که موجب اختلاف است.
اسپینوزا
عقل مطلق عملی جنبهای از عقل است که اراده انسان را بر عمل نیک برمیانگیزد و از عمل بد باز میدارد. خیر و نیک مطلق چیست؟ حسن نیت و اراده خیر است.
امانوئل کانت
وظیفه را باید به خاطر وظیفه به جای آورد نه پاداش و نه بیم.
امانوئل کانت
زندگی بر محبت به بقا و هستی بنا شده و هر کس میخواهد بماند. پس کوشش همه خود پرستی است و جهان کشمکش و تنازع است و همه موجودات آکل و ماکول یکدیگرند. پس آن چه او را اصل و حقیقت جهان یافتیم مایه شر و فساد است و خواهش زاینده رنج و الم است.
شوپنهاور
منشاء اخلاق چیست. چرا باید نیکوکار بود؟ ارباب دیانت این کار را بر رضای خدا استوار میکنند و ترس از دوزخ و امید به بهشت، و بسیاری از حکما و متألهین این را کافی نمیدانند و مجمل میشمارند که باید تفصیل داده شود. بعضی منشاء اخلاق را قرب به حق، دیگری کمال نفس، دیگری امر باطنی و دینی و عدهای وجدان درونی میدانند. اما حس اخلاقی تجربه است و کسبی است و زندگی اجتماعی و ضرورت تماس با دیگران و مشترک بودن منافع ایجاب میکند که خودخواهی را کنار گذراند و غیرخواهی را برگزینند.
استوارت میل
کمال مطلق اخلاقی موکول به کمال مطلق مدنیت است ولی نباید از کمال نسبی اخلاقی صرف نظر کنیم و در اخلاق هم مثل همه امور جهان باید معتقد به تکامل باشیم.
اسپنسر
نیکی و درستی نسبی است و اصل و بنای آن توانایی و اغراض است. چون خواص مهمند اکثریت وسیله خوشی آنها هستند لذا هر چه خودخواهتر باشند بهتر است.
نیچه
اصل در فداکاری و غیرخواهی و کسب اخلاق اجتماعی است.
فویه
انجام وظیفه بهترین وظیفه انسان است.
ارسطو
اگر همه کارها از خدا است آیا گناه انسان نیز از خدا است؟ نه بد کردن و گناه فعل است. فعل آن است که از عقل سرمیزند و عقل در عالم ادراک نظام میکند و باید از آن پیروی کند.
مالبرانش
نیک و بد چیزی است که نفس به آن مایل یا از آن متنفر است. صفات بد نسبی و متغیر و تابع زمان و مکان است.
اسپینوزا
حالا که نیک و بد چنین است و جبر کامل است پس مسئولیت چه معنی دارد؟ کیفر یعنی چه؟ علم اخلاق یعنی چه؟ جواب سؤال این است که پاداش و کیفر داشتن اعمال مستلزم آزادی و اختیار نیست بلکه هر تخمی کاشته شود خواه از روی اختیار باشد یا نباشد میروید چنان که سگی که هار میشود تقصیر ندارد اما این بی تقصیری مانع از این نیست که او را بکشند.
اسپینوزا
انسان فاعل انتخاب اعمال خیر است. خوشی و سعادت که مطلوب انسان است در این است که نیکوکار باشد و ستم روا ندارد. همین قدر اخلاق بس است.
روسو
علمای اخلاقی که اعتقاد بهخدا ندارند مانند کاخ بلندی هستند که پایه آن بر آب باشد.
رنه دکارت