دلایل قرآنی

دینامیسم آفرینش بیان شانزدهم - سیر خداشناسی در عالم

با توجه به تدبر در قرآن مجید نکات زیر را که تأیید کنندۀ مطالب پیش گفته و پشتیبان نظرات کتاب های مکانیسم آفرینش و دینامیسم آفرینش راجع به عالم لایتناهی است در می‌یابیم:
1- توضیح ـ پس از ذکر آیات قرآنی و تفسیر آنها آیاتی از تورات، انجیل و صحف انبیاء بنی‌اسرائیل و سایر کتاب های مذهبی نقل خواهیم نمود و چون مضامین آنها از لحاظ تعیین مدت تا حدودی مطابق با آیات قرآنی است لذا شرح و تفسیری که دربارۀ آیات قرآنی نوشته شده شامل آنها نیز می‌گردد و از این رو فقط به ذکر آن آیات اکتفا خواهد شد.
مراد از آیاتی که برای خلقت زمین و آسمان مدت معین می‌کند و به تفاوت دو روز و شش روز می‌فرماید همانا خلقت منظومۀ شمسی یعنی زمین و آفتاب و سیارگان اطراف آفتاب می‌باشد که این ها جزء بسیار ناچیزی از عالم لایتناهی بلکه فردی از میلیاردها ستارۀ کهکشان می‌باشند. این تحولات به خواست و نیروی یزدانی همیشه در مواد دائمی و لایزال و فناناپذیر عالم هستی انجام می‌شود. این مطلب از آیات دیگری که بعداً بیان می‌شود کاملا ثابت می‌گردد و آیۀ زیر نیز دلیل بارزی است:
(ترجمه‌هایی که ذکر شده از دانشمند محترم آقای الهی قمشه‌ای است)
الله الذی رفع السموات بغیر عمد ترونها ثم استوی علی العرش و سخر الشمس و القمر کل یجری لاجل مسمی یدبر الامر … هوالذی مد الارض و جعل فیها رواسی و انهاراً الخ (سوره رعد آیات 2 و3) خدا است آن ذات پاکی که آسمان ها را چنان که می‌نگرید بی‌ستون برافراشت آنگاه به قدرت عرش را در خلقت ‌بیآراست و خورشید و ماه را مسخر اراده خود ساخت که هر کدام در وقت خاص (مدار معین) به گردش آیند. امر عالم را با نظامی محکم منظم ساخت. و او است خدائی که بساط زمین را بگسترد و در آن کوه‌ها برافراشت و نهرها جاری ساخت الخ.
با تدبر در این آیات به‌خوبی معلوم می‌شود که: الف ـ عرشی قبلاً بوده است که می‌فرماید خداوند به آن پرداخت. ب ـ پس از پرداختن و آراستن عرش آفتاب و ماه را تسخیر کرد و ساخت یعنی مادۀ ابدی را به این‌ صورت درآورد و سپس زمین را وسعت بخشید و در آن تشکیلات برقرار فرمود. ج ـ به طور واضح بیان می‌فرماید که آفتاب و ماه هرکدام برای مدت معین در گردش و زندگی است. یعنی این صورت و تحول از (ماده لایزال) برای مدت معلومی است نه برای ابد ـ می‌فرماید خداوند امر را تدبیر می‌کند یعنی تحولات این ماده در دست او است و به هرترتیب بخواهد امر خود را مجری می‌سازد.
2- درباره کن فیکون درکتاب مکانیسم آفرینش و این کتاب به اشاره مطالبی بیان گردید و اینک دلائلی از قرآن مجید ذکر می‌شود. مقصود این است که ثابت کنیم «کن فیکون» (بشو پس شد) برخلاف آن چه تصور می‌کنند مرادش به وجود آوردن عالم از نیستی به هستی نیست زیرا اصلا نیستی وجود ندارد و آن چه همیشه بوده و هست و خواهد بود هستی است لاغیر. مقصود از کن فیکون تغییر شکل و تحول مادۀ موجود است که به امر و مشیت الهی هر وقت خدا بخواهد به هر صورت که بخواهد مادۀ مزبور را در می‌آورد نه این که از هیچ آن‌ را هست کرده باشد. این که به آن خطاب می‌کند دلیل براین است که سابقه‌ای و چیزی بوده که به او امر شده: بشو پس شد. هیچ که مورد خطاب نمی‌تواند قرار گیرد. درآیات ذیل تفکر و تدبر کنید:
هوالذی خلق السموات و الارض بالحق و یوم یقول له کن فیکون. قوله الحق و له الملک (انعام 72 و 73) او است خدائی که آسمان ها و زمین را به حق آفرید و روزی که گوید موجود باش بی‌درنگ موجود خواهد شد سخن او حق است و پادشاهی او راست.
با کمال روشنی مطالب زیر را از آیات بالا می‌فهمیم: الف ـ خداوند آسمان ها و زمین را به حق آفرید و گفتار او راست و ملک عالم لایتناهی از آن او است. مراد از ذکر خلقت در اینجا گوشزد کردن این صفات الهی است و مسلم است که عالم لایتناهی را یزدان خلق فرموده و از خود و امر او و جزء او است و همان طور که خودش آغاز ندارد خلقتش نیز که از صفات او و جزء او و جدانشدنی است مثل خود او بدون آغاز است. ب ـ پس از این که خلقت آسمان‌ها و زمین را بیان فرمود می‌گوید روزی که بگوید به این خلقت بشو پس می‌شود. خلقتی که موجود است و موجودیت آن قبلا بیان شده چه بشود؟ مقصود واقعی این است که تحولات گوناگون و اشکال مختلفی را که برای عالم لازم است و لاینقطع در عالم در جریان است بپذیرد نه این که از نیستی هست شود. برخلاف نظر آنها که می‌گویند مراد از کن فیکون آوردن از نیستی به هستی است. خوب دقت کنید: خلقت موجود را که وجود آن‌ را قبلا بیان می‌کند می‌گوید بشو پس می‌شود یعنی تحول های گوناگون بپذیرد. به چه دلیل کن فیکون را از نیستی به هستی آمدن می‌دانند؟
آیه دیگر: هوالذی یحیی و یمیت فاذا قضی امراً فانما یقول له کن فیکون (مؤمن 70) اوست خدائی که (خلایق را) زنده می‌کند و می‌میراند و چون به خلقت چیزی حکم نافذ و مشیت کاملش تعلق گیرد به محض این که گوید موجود باش بی‌درنگ موجود می‌شود.
این آیه به طور روشن نشان می‌دهد که کن فیکون تحولات مادۀ ابدی است چرا که اولا می‌فرماید: خدا کسی است که زنده می‌کند و می‌میراند، و به این طریق در ابتدای آیه تحولات زندگی و مرگ را خداوند دائماً در ماده موجود عالم می‌دهد و ما بالعیان به چشم می‌بینیم و زنده شدن و مردن خاک و گیاه و حیوان و انسان را مشاهده می‌کنیم بیان می‌دارد. در دنبال آن مسئله کن فیکون یعنی تحولات ماده را که در ردیف همان زنده کردن و میراندن است گوشزد می‌فرماید. ثانیاً این که فرموده فاذا قضی امراً یعنی (پس وقتی امری را مقرر می‌دارد می‌گوید بشو پس شد) به‌خوبی می‌رساند که در عالم موجود و هستی موجود وقتی امری را مقرر داشت می‌گوید بشو پس می‌شود نه این که در عالمی که اصلا نباشد. چطور می‌شود هیچ نباشد و امری از نیستی به هستی بیاید. نیستی یعنی چه؟ اصلا به چه چیز می‌گوید بشو؟
باز آیۀ دیگر: بدیع السموات و الارض اذا قضی امراً فانما یقول له کن فیکون (بقره ـ116) او آفرینندۀ آسمان ها و زمین است. و چون ارادۀ آفرینش چیزی کند به محض آن که گوید موجود باش فوراً موجود می‌شود. (لفظ له یا امر: «به او می‌گوید بشو» او چیست و به چه چیزی خطاب می‌شود؟ آیا به هیچ می‌گوید؟ ـ پس چیزی وجود داشته که به او خطاب می‌کند.
در اینجا توجه خوانندگان را به این نکته معطوف می‌دارد که آن چه آسمان ها و زمین‌ها بشر می‌تواند ‌ببیند و بفهمد یا بیان دارد همگی تحولات و حالات و حوادث مادۀ ابدی و همیشگی است که خداوند آفریننده و بدیع و پدیدآورندۀ این قبیل تحولات ماده خواهد بود. مراد از ابدیت خلقت همان مادۀ ابدی است که همه چیز از تحولات آن به وجود می‌آید. این است که قرآن خداوند را پدید آورندۀ آسمان ها و زمین یعنی صورت ها و اشکال و تحولات فرموده است.
3- مطلب دیگری که ممکن است فکر آقایان را به اشتباه اندازد ترکیبات کلمۀ (بداء) است که به معنی شروع و ابتدا است و در بعضی از آیات قرآن استعمال شده و شاید بپندارند که مراد از آن این است که خلقت از نیستی به هستی آمده و آغاز گردیده. خیر ـ مقصود از این (بداء) یا شروع نیز شروع تحولات مختلف ماده اصلی خلقت است از شکلی به شکل دیگر نه اصل حقیقت عالم لایتناهی. اینک دلائلی از قرآن:
اولم یروا کیف یبدی الله الخلق ثم یعیده ان ذلک علی الله یسیر. قل سیروا فی الارض فانظروا کیف بدء الخلق ثم الیه ینشیی النشأه الاخره ان الله علی کل شیی قدیر (عنکبوت 18 و 19) آیا مردم (بارها به چشم خود) ندیدند که خدا چگونه ابتداء خلقی را ایجاد می‌کند و باز باصل خود برمی‌گرداند (خلق می‌کند و نابود می‌سازد و حیات می‌دهد و می‌میراند، روز می‌آورد و شب می‌گرداند) این کار بر خدا بسیار آسان است.
منظور با کمال وضوح و روشنی از آیه مفهوم می‌شود معذلک برای این که خوب واضح گردد توضیح می‌دهم: الف ـ مقصود از پدید آوردن و آغاز کردن خلق مسلماً تحولات مختلف ماده است مثلا خاکی به‌صورت گیاه و سپس جسم انسان می‌شود و دوباره به‌حالت خاکی برمی‌گردد. برای این که دلیل بیاورد و به اشخاص بفهماند می‌فرماید که در زمین سیر کنید و ببینید چطور خداوند خلق را شروع کرده و پس از آن آن‌ را به صورت‌های دیگر درمی‌آورد. توضیحی که آیه 19 نسبت به آیه 18 می‌دهد کاملا روشن کنندۀ موضوع (بدأ) و آغاز است که مراد از آن نشاء‌ها و تحولات می‌باشد. ب ـ ثم یعیده پس آن‌ را بر می‌گرداند. این فعل با این زمان که مورد استعمال است نشان می‌دهد که آغاز و برگشت عملی دائمی است و یک امر عادی است نه این که عالم لایتناهی فرجامی داشته باشد.
برای این که مطالب بالا خوب واضح شود آیۀ دیگر دلیل می‌آورم: کما بدأکم تعودون (اعراف 28) چنان که شما را در اول بیافرید بار دیگر به سویش باز آیید. اینجا کلمۀ «بدا» مقصودش آغاز خلقت هر انسان است و مسلم است که این خلقت ربطی به خلقت عالم لایتناهی ندارد و معنی کلمه بدأ را روشن کرده است.
و اما در آیۀ دیگر بیان می‌فرماید که آفرینش مردم (نه عالم لایتناهی) را آغاز می‌نماید سپس آنها را بازگشت می‌دهد تا پاداش بدهد کسانی را که عمل نیکو و درست انجام دادند: انه یبدؤ الخلق ثم یعیده لیجزی الذین آمنوا و عملوالصالحات بالقسط (یونس 4) او در ازل خلق را بیآفرید و آنگاه به سوی خود بر می‌گرداند تا آنان که ایمان آورده و عمل صالح کردند به عدل و صواب جزای خیر دهد.
در اینجا که بیان علت ابتدا و بازگشت خلق را می‌فرماید روشن ساخته که مراد از ابتدا و انتها نسبت به یک قسمت از موجودات عالم بی‌پایان یعنی تحولی از حالات مادۀ لایتناهی و ابدی است.
4- برای این که تحولات گوناگون عالم خلقت که در سخنان بالا محور استدلال ما بوده بهتر روشن شود آیاتی نقل می‌کنم: در آیۀ 10 و 11 سورۀ فصلت یا سجده می‌فرماید: ثم استوی الی السماء و هی دخان فقال لها و الارض ائتیا طوعاً او کرهاً قالتا اتینا طائعین ـ فقضیهن سبع سموات فی یومین و اوحی فی کل سماء امرها. الخ ـ و آنگاه به خلقت آسمان ها توجه کامل فرمود که آسمان ها دودی بود او (به امر نافذ تکوینی فرمود) که ای آسمان و زمین (و ای قوای عالم عهد و شهود) همه به سوی خدا و (اطاعت فرمان حق) به شوق و رغبت یا به جبر و کراهت بشتابید. آنها عرضه داشتند با کمال شوق و میل به سوی تو می‌شتابیم. آنگاه نظم هفت آسمان را در دو روز استوار فرمود و در هر آسمانی به نظم امرش وحی فرمود. الخ.
از تدبر در این آیه نکات زیر روشن می‌گردد: الف ـ این که می‌فرماید پس پرداخت به آسمان در حالی که دود بود نشان می‌دهد که آسمانی وجود داشت که خدا به آن پرداخت تا از آن زمین و آسمان هفت‌گانه منظومۀ شمسی را بسازد. دیگر این که، می‌فرماید آسمان دود بود و مراد مواد رقیق گاز مانندی است که مادۀ اصلی کرات پراکنده در فضا است. پس از ساختن زمین‌های منظومۀ شمسی و جو آنها (آسمان هاشان) به آنها گفت: خواه ناخواه بیائید گفتند از روی اطاعت آمدیم. مسلم است که چنین صحبتی با زبان و گوش گفته و شنیده نشده بلکه مراد این است که نظام نیکویی را که برای آن مقرر فرموده قبول کرده و با اطاعت انجام دادند. ج ـ این که می‌فرماید پس قرار دادیم یا مقرر داشتیم یا این طور مقدر کردیم (فقضیهن) که هفت آسمان باشد، یعنی از آن مادۀ اصلی دود مانند که قبلاً بیان شد هفت کرۀ منظومۀ شمسی را ساختیم. د ـ این که می‌فرماید به هر آسمان امرش را وحی کردیم یعنی در هرکجا قواعد و مقررات آن‌ را برقرار نمودیم.
ملاحظه می‌کنید که همین یک آیه به‌قدری واضح کننده است که اگر شبهه‌ای از لفظ خلقت نسبت به آسمان و زمین و لغات مشابه آن در فکر کسی ایجاد شود به طور قطعی آن را رد می‌نماید.
در سورۀ حجر آیه 21 می‌فرماید: و ان من شیئی الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا به قدر معلوم ـ و هیچ چیز در عالم نیست جز آن که منبع و خزینۀ آن نزد ما موجود است ولی ما از آن بر خلق عالم به قدر معین که مصلحت و حکمت است می‌فرستیم.

  عکس هایی از سحابی‌های بزرگ که توسط دوربین‌ فضایی هابل گرفته شده است. از چپ به راست و بالا به پائین: 
1- سحابی کلاه مکزیکی ـ 2- سحابی قنطروس ای ـ 3- سحابی سیگار 4- سحابی فرفره  
5- سحابی اسکالپتور ـ 6- سحابی آندرومدا

این آیه به‌خوبی می‌رساند که مادۀ اصلی که عالم از آن خلق می‌شود همه موجود است و نزد خدا هست و هر وقت بخواهد چیزی از این ماده به وجود آورد و تحولی پدید نماید به قدر لازم و معین از آن به‌کار می‌برد.
در سوره الرحمن آیه 29 می‌فرماید: یسئله من فی السموات و الارض کل یوم هو فی شان ـ هر که در آسمان ها و زمین است، همه از او حوائج خود را می طلبند و هر روز بدان کار پردازد.
از این آیه روشن می‌شود که مائدۀ خلقت و کار خدائی که آفرینش باشد همیشه بوده و هست و خواهد بود و خداوند هر روزی در امر و انجام یکی از تحولات ابدی و پایان‌ناپذیر خلقت لایزال است. بدیهی است که برای خدا اصلاً شب و روزی وجود ندارد و مقصود فهم بشر است.
در سورۀ روم آیه 24 می‌فرماید: و من آیاته ان تقوم السماء و الارض بامره الخ ـ از آیات یزدانی این است که آسمان و زمین به امر او برپا می‌باشد ـ آری آسمان ها و زمین ها و هر چیزی که در عالم هست و تمام تحولاتی که ماده لایزال طی می‌کند به امر او قائم و برپای است.
روم آیۀ 25): و له من فی السموات و الارض کل له قانتون ـ و هر کس در آسمان ها و زمین است همه بندۀ او با کمال خضوع و خشوع مطیع فرمان او است.
سبح اسم ربک الاعلی ـ الذی خلق فسوی و الذی قدر فهدی (اعلی1 تا 3) ـ برای خدای خود که برتر و بالاتر از همه موجودات است به تسبیح و ستایش مشغول باش، آن خدائی که هر چیز را قدر و اندازه داد و به راه کمالش هدایت نمود.
5- دربارۀ وجود هفت آسمان و هفت زمین که در قرآن از آن نام می‌برد مفسرین روشن فکر جدید از قبیل مرحوم علامه شهیر سیدهبه الدین شهرستانی در کتاب الهیئۀ والاسلام اظهار عقیده می‌کنند که این کرات همان منظومه شمسی است که در آن‌ زمان هفت ستارۀ آن شناخته شده بوده و مقصود از هفت آسمان جو مربوط به آنها است بنابراین واضح است که وقتی در قرآن صحبت از خلقت این زمین ها و آسمان ها می‌شود منظور تحول و تغییر شکل جزئی ناچیز از عالم لایتناهی است نه خود خلقت.
برخی از علمای دیگر اسلامی نظیر این بیان را که مراد از زمین ها و آسمان های هفتگانه منظومه شمسی است بیان داشته‌اند. چون کرات این منظومه نیز مانند بشر موجودی هستند که حول و تحویل می‌شوند، متولد شده و می‌میرند و اول و آخر نسبی دارند هیچ مانعی ندارد که آغاز و انجام نسبت به آنها جاری شود و لفظ کن فیکون و امثال آن دربارۀ آنها بیان گردد. مقصود قرآن عالم لایتناهی نیست بلکه دنیاهایی است که بشر با آن سر و کار دارد.
الله الذی خلق سبع سموات و الارض مثلهن یتنزل الامر بینهن لتعلموا ان الله علی کل شیئی قدیر و ان الله قد احاط به کل شیئی علما (طلاق12) خدا آن کسی است که هفت آسمان را آفرید و مانند آن آسمان ها از (هفت طبقه) زمین خلق فرمود و امر نافذ خود را در بین آسمان و زمین نازل کند تا بدانید خدا بر هر چیز توانا و به احاطه علمی بر همه امور عالم آگاه است. توجه شما را به لفظ بینهن که حاکی از وجود چیزی در بین این کرات است جلب می‌کنم و همچنین «احاطه یزدانی» که در عین حال که خلقت موجود و برقرار است یزدان بر همه احاطه دارد. همان طور که امروز بر همه چیز احاطه دارد برای همیشه و ابد همین احاطه را داشته است و خواهد داشت. برای اثبات قدر احاطۀ یزدانی محتاج این نیستیم که برای عالم خلقت ابتدا قائل شویم.

 یک تصویر مجسم کننده از آفتاب و ستارگان منظومۀ شمسی

هو الذی خلق السموات و الارض فی ستۀ ایام ثم استوای علی العرش (حدید4) او است خدائی که آسمان ها و زمین را در شش روز بیافرید آنگاه به تدبیر عرش پرداخت.
این آیه نشان می‌دهد که عرشی بوده که بعد از خلقت زمین و آسمان خداوند به آن پرداخته تا از آن چیزهای دیگر بسازد نه این که همه چیز مبدأش خلقت زمین و آسمان باشد.
الذی خلق سبع سموات طباقا ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل تری من فطورـ ثم ارجع البصر کرتین ینقلب الیک البصر خاسئاً و هو حسبر (ملک 3 و 4) ـ آن خدائی که هفت آسمان بلند را به طبقاتی منظم بیافرید و در نظم مستحکم آفرینش بنگر هیچ سستی و خلل در آن توانی یافت؟ ـ باز دوباره به چشم بصیرت دقت کن تا دیده خرد زبون و خسته و حیران به سوی تو بازگردد.
مقصود آن که در این آفرینش عظیم که طبقه طبقه یا زمین و آسمان های بیشماری به شکل یکدیگر ساخته شده هیچ نقص و سستی نخواهی دید و هر چند بیشتر بنگری و مشاهده کنی و دانشت افزوده و قوۀ دیدت به‌وسیله دوربین های نجومی و امثال آن تقویت گردد باز نمی‌توانی در آنها سستی و نقصی پیدا کنی.
تدبر در این آیه می‌فهماند که مقصود گوشه‌ای از خلقت است که هفت آسمان را که شبیه آسمان های دیگر است و با آنها تفاوتی ندارد بیان می‌دارد نه تنها عالم لایتناهی و حالا که گوشه‌ای از خلقت را بیان می‌فرماید مانعی ندارد که خلقت آنها یعنی تحول و تغییر شکلشان به‌صورت کرات آغاز و انجامی نسبی داشته باشد.
6- اکنون که سخن بدین جا رسید چند آیه دربارۀ محیط بودن یزدان نقل می‌کنیم تا معلوم شود که قرآن یزدانی را به ما معرفی می‌کند که بر عالم لایتناهی خلقت احاطه دارد نه این که منحصر به یک گوشۀ ناچیز آن مثلا منظومه شمسی باشد.
و لله ما فی السموات و الارض و کان الله به کل شیئی محیط (نسا 125) هر چه در آسمان ها و زمین است ملک خدا است و او به همه چیز احاطه و آگاهی دارد.
رب السموات و الارض و ما بینهما فاعبده واصطبر لعبادته هل تعلم له سمیا (مریم 66) تنها او است آفرینندۀ آسمان ها و زمین و هر چه بین آنها است. پس باید همان خدای یکتا را پرستش کنی و البته در راه بندگی او صبر و تحمل کن، آیا دیگری را مانند او به نام خدا لایق پرستش خواهی یافت؟
در این آیه دو نکتۀ مهم جلب توجه می‌کند. نخست لفظ ما بینهما است که نشان می‌دهد در بین زمین و آسمان ها چیزهایی است و این مطلب در سیزده قرن پیش که وسائلی برای فهم علم نبوده گفته شده و در قرآن چند بار تکرار گردیده و نشان می‌دهد که قرآن با صدای رسا ابلاغ فرموده که خلقت منحصر به این زمین و آسمان هایی که می‌بینیم نیست. نکتۀ دیگر این است که می‌فرماید آیا برای خدائی که صاحب این عالم‌هاست می‌توانی نظیر و همتایی بیابی. نزد مرد روشندل صاحب‌نظر به‌خوبی واضح است که آفریننده و صاحب تمام عالم‌ها نمی‌شود جز یزدان بی‌همتا باشد زیرا اصولا در همه چیز آثار او و وجود او پیداست.
الا له الخلق والامر تبارک الله رب العالمین (اعراف 54) آگاه باشید که همۀ ملک آفرینش خدا راست و فرمان نافذهم فرمان او است منزه و بلندمرتبه است پروردگار و آفرینندۀ عالمیان.
در این آیه دو نکته جلب توجه می‌کند، یکی این که خلق و امر را با هم ذکر فرموده و مقصود از امر در اینجا به وجود آوردن و تحولات بیشمار و پی در پی دنیاست که قرین خلق است. و دیگر این که کلمه رب را ذکر کرده که معنی پرورش دهنده می‌دهد (الفاظ مربی و تربیت از همین رب گرفته شده) پرورش دهنده آسمان ها و زمین کسی است که تمام تحولات عالم وجود لایتناهی و ابدی ولایزال را برقرار می‌دارد. اینجا به‌خوبی معلوم می‌شود که مراد از خلقت از نیستی به هستی نیست بلکه پرورش و تحول و تغییر است. لفظ رب یکی از اسامی بزرگی است که قرآن و اسلام برای یزدان معین کرده و در قرآن بسیار تکرار گردیده و فارسی آن پروردگار یعنی پرورش دهنده است. و این خود یکی از تأییدات بزرگ مطالب پیش گفته است.
الله خالق کل شیئی و له مقالید السموات والارض- الخ (زمر 63) خدا آفرینندۀ هر چیز است و بر هر چیز نگهبان است و کلیدهای خزاین آسمانها و زمین او را است.
خلاصه ـ از آن چه در این فصل دلائل و مدارک از قرآن برای اثبات سخنان خود بیان کردم بر می‌آید که:
الف- عالم لایتناهی همیشه بوده و هست و خواهد بود.
ب- نمی‌شود که عالم از نیستی به هستی آمده باشد زیرا نیستی معنی ندارد.
نیستی اصلا نیست و هرچه هست هستی است که همیشه بوده است و خواهد بود.
ج- مراد از آفرینش و آغاز و غیره که در قرآن بیان شده تحولات قسمت ناچیزی از مادۀ لایزال عالم آفرینش است که با بشر سر و کار دارد از قبیل پیدایش منظومۀ شمسی و کره زمین و بشر و حیوانات و نباتات و سایر قسمت های آن و این نوع چیزها.
د- کن فیکون و امر الهی مربوط بتحولات ماده و تغییر شکل هایی است که یزدان در عالم خلقت پدید می‌آورد. شکل دیگر به ماده سابق می‌دهد و این شکل را عوض می‌کند و به‌صورت نو در می‌آورد و این عمل به طور ابد ادامه دارد.
هـ- عالم لایتناهی که همیشه بوده و هست از یزدان جدا نیست بلکه تحت امر و فرمان او و جزء امر او بلکه جزء او است و نمی‌تواند از او جدا باشد همان طور که صفات الهی نمی‌تواند از یزدان جدا باشند. اگر صفات الهی از یزدان جدا باشد بنابر اعتقاد اسلامی شرک پیدا می‌شود و اگر مصنوعات او را که آثار صفات و قدرت او است بلکه تراوشی از وجودی وی می‌باشد از او جدا بدانیم نمی‌توانیم قائل به وحدت قدرت و هستی در عالم شویم چه در این‌ صورت نیز شرک به وجود می‌آید.
سبحان بل له ما فی السموات و الارض کل له قانتون ( بقره 11) پاک و منزه است یزدان بلکه مر او راست آن چه در آسمان ها و زمین است و همه او را فرمان بردارانند.