نظری به آراء دانشمندان و فلاسفه

دینامیسم آفرینش بیان یازدهم - روح و جسم و قالب مثالی(پریسپری) روح و جسم و قالب مثالی در انسان

امروز معتقدند که بین موجودات جاندار و بی‌جان و گیاه ها و جانوران حدود فاصل قطعی نمی‌توان یافت و می‌دانیم که قوه الکتریک و نور و حرارت همه یک منشأ دارند در صورتی که اگوست کنت در نظرات خود این مطلب را رعایت نکرده است.
محمد علی فروغی در سیر حکمت از قول مخالفان اگوست کنت
رأی داروین چگونگی تبدل و تحول موجودات جاندار را به‌خوبی می‌نماید اما معلوم نمی‌کند که جسم بی‌جان چرا جاندار شده است.
پس علاوه براین که خود جسم بی‌جان که دائماً در حال تغییر است در نظر محقق محتاج به‌موجد است ظهور جان و قوه حیات هم در جسم بی‌جان مبدأ لازم دارد و آن مبدأ هنوز بر علم مکشوف نشده است.
محمد علی فروغی در سیر حکمت در اروپا
جان و روان یعنی قوه حیاتی حیوانی و قوه عقلی انسانی از یک سرچشمه‌اند که برحسب قانون تحول و تکامل سیر می‌نمایند.
هربرت اسپنسر
همه موجودات دارای روح هستند و ارواح جزئی، اجزاء یک روح کلی می‌باشند. کره زمین و سایر کرات دارای روح هستند و از کجا که فرشتگان آسمان همین کرات نباشند.
فخنر آلمانی
اشیاء عالم در ظاهر متکثرند ولی همه بر هم تأثیر دارند و تأثیر دو فرد مستقل در هم معنی ندارد. پس مستقل نیستند و باهم رابطه معنوی دارند. عالم حقیقی موارد معنوی و معقول است که همه برای او است و از پی آن حقیقت باید رفت اما باطن را در امور ظاهر باید جستجو کرد.
هرمان لتسه
کلیه عالم را جاندار می‌بینم و وجود بی‌جان معنی ندارد منتها جانداری موجودات در مراتب و درجات مختلف است و یک حقیقت و وجود اصلی بر همه موجودات احاطه دارد که مبدأ فعل و انفعال اجزاء بر یکدیگر است و به‌وسیله او کثرت به وحدت منتهی می‌شود.
هرمان لتسه
در جهان اصل و حقیقت همان زندگی و حیات است و حیات در همه جهان پراکنده است و حتی جمادات جان دارند ولی جانشان بسیار ضعیف است یعنی جانی است رشد نکرده یا جانی است که پیر و ناتوان و فرتوت شده است.
ژان ماری گویو
همه موجودات دارای حیات هستند.
جیوردانو برونو ایتالیایی
همه موجودات جان دارند و چون مخلوق خدای توانا هستند هرکدام به‌فراخور حال خود از توانایی و دانش و اراده بهره‌مندند.
کامپانلا ایتالیایی
نه جسم در جسم تأثیر دارد نه روح در تن مؤثر است و هر عملی واقع شود از خداوند است و جز خدا هیچ چیز علت حقیقی معلومات نیست.
رنه دکارت
آن چه درباره روح و تن و جسم صدق می‌کند مخصوص به انسان نیست و همه موجودات این دو جنبه را دارند منتها مراتب نفوس آنها مختلف و پست و بلند است.
اسپینوزا
روح جوهری است مخصوص انسان و حس و شعور و اراده که خاصیت روح است منحصر به انسان است و باقی موجودات از جماد و حیوان و نبات همه مثل ماشین هستند.
رنه دکارت
چون درست بنگریم روح و جسم در حقیقت نیست یک حقیقت است زیرا حقیقت چیزی است که فعل و اثر داشته باشد و آن چه فعل و اثر دارد نیرو و کوشش است.
لایب نیتس
ادراک و شعور درجات بیشمار دارد هریک از جوهرها آئینه تمام نمای کلیه جهان است اما هر جوهری یک اندازه از خود حقیقت بالقوه در بردارد و یک اندازه بالفعل در واقع همه دارای شعور و ادراکند منتها شعور مراتب دارد.
لایب نیتس

هریک از موجودات مرکب یک هسته و تخمه اصلی دارند که می‌تواند به‌نهایت خردی برسد و با این که تمام اعضاء پراکنده می‌شوند و از میان می‌روند او بحال خود باقی است و روح آن بدن را در بردارد.
لایب نیتس
دستگاه بدن انسان (صرف نظر از نفس ناطقه) مثل دستگاه ساعت است به همین جهت حیوانات که دارای نفس ناطقه نیستند حساس نیستند و در حکم ماشین می‌باشند. حیوانات ماشین‌هایی هستند بسیار کامل. حیوانات اصلا عقل ندارند و روح انسان با روح حیوان به کلی فرق دارد.
رنه دکارت
بعد هندسی حقیقت جسم است و جسم همان بعد و بعد همان جسم است و احوال جسم تنها حرکات آنها است. اجسام مختلف اجزاء یک کل هستند و هر جسمی قسمتی است محدود از فضای نامحدود وامتیاز اجسام از یکدیگر تنها به شکل و وضع آنها است.
رنه دکارت
«محدود» یعنی چیزی‌که چیز دیگر از جنس خودش بتواند او را محصور کند و محصور شدن باید حتماً از ناحیه همجنس باشد چنان که نمی‌توان فرض کرد که عقل جسم را یا جسم عقل را محصور کنند.
اسپینوزا
حقیقت جسم بعد نمی‌تواند باشد چه اگر بعد باشد جوهر نخواهد بود چون جوهر باید بسیط باشد و بعد بسیط نیست زیرا قابل قسمت است.
لایب نیتس
وجود عبارت است از ماده یا هیولا و صورت. ماده همان وجود بالقوه است و چون صورت گرفت فعلیت پیدا می‌کند. مثلاً گل و خاک ماده است و کوزه صورت او است و تخم ماده است و گیاه صورت او است. ماده یا قوه نقص است و صورت یا فعل کمال است. در انسان جسم ماده و روح صورت او است. ماده و صورت جوهرند.
ارسطو در فلسفه اولی
قوه و ماده یا روح و بدن یا خدا و ماسوی حقیقتشان واحد است و با یکدیگر فرق کلی دارند. آتش بدوی به هوا و آب و خاک تبدیل شده و دمی الهی در آن دمیده پس هر فردی از موجودات از دم الهی بهره‌ای دارد.
رواقیان
ماده وجود بالقوه است و صورت وجود بالفعل است و جمع و تفریق صورت و ماده عالم کون و فساد را تشکیل می‌دهد و جمع شدن صورت با ماده انواع افراد و اجناس را به وجود می‌آورد.
سن تماس
مواد عالم جسمانی در ابتدا همه متشابه وبرابر بوده ولی بر اثر حرکاتی که بر آنها عارض شده و به سبب تصادم باهم، تشابه و برابری مقدار به هم خورده و اختلافات امروزی در آنها پیدا شده است.
رنه دکارت
از طبع و فطرت یعنی از آن امر بی خود آثاری بروز می‌کند که عقل و ادراک از آوردن مثل آن عاجز است مانند برخی صنایع و هنرهای شگفت‌آور انسان و حیوانات که منشاء آنها عقل و شعور نیست.
ادوارد فن‌هارتمان آلمانی
اجزاء عالم از جوهر و وجود بسیط که باید آن‌ را (موناد) یعنی واحد نامید تشکیل شده است.
حرکت مانند زمان و مکان بی‌حقیقت و مخلوق ذهن انسان است. حقیقت همان نیرو است که دوام و مظهرش حرکت است و سکون مطلق هم درکار نیست و محال است. سکون امری ظاهری یعنی حرکتی بینهایت خرد و نامحسوس است.
لایب نیتس
دین که متکی بر فلسفه ربانی و مابعدالطبیعه باشد امروز دیگر پیشرفت ندارد و برای جامعه در هر حال دیانت لازم است و از آن گریز نیست ولی امروز باید دیانت بر فلسفه تحقیقی متینی باشد زیرا هیچ دینی مقبول و متبع نمی‌شود مگر این که دانشمندان زمان آن‌ را پذیرفته‌اند و عامه بر حسن ظنی که به دانشمندان داشته‌اند به آنان تأسی کرده‌اند. امروز باید دیانت با علم تحققی سازگار باشد.
اگوست کنت
یونانیان روح را قاضی خود می‌دانستند. اعتقاد به بهشت و دوزخ نداشتند و وصول روح را به مبداء منوط به نیکوکاری و اعمال خیر او تصور می‌کردند.