تفاوت بارز

دینامیسم آفرینش بیان ششم - فایده خداشناسی
تفاوت بارز
هر چه ساختمان پنجره‌اش به بیرون بیشتر باشد منظره‌اش بهتر است 
( نمایی از سازمان ملل متحد در نیویورک که سراسر آن شیشه و نور است)

فرق خداشناس و غیر آن را می‌توان در این مثل مجسم کرد. مثل این است که هر دو در اطاقی نشسته باشند. برای دسته اخیر اطاق مسدود است و هیچ راهی به خارج ندارد اما خداشناس پنجره‌هایی را باز می‌کند و درهایی می گشاید که منظره‌اش بهتر است و امید به نجات هم دارد. آن دیگری خود را در این اطاق خفه محبوس کرده است ولی این یکی سرپوش را باز کرده و از آن نفسی از هوای آزاد خارج میکشد.
مطلب را در نظر شما روشن تر می‌کنم: نمی‌گویم که در مشکوکین به خدا اصلا امید وجود ندارد زیرا بنای عالم بر امید و بیم ساخته شده و تا این دو انگیزه در بشر نباشد نمی‌تواند کاری انجام دهد. پس امید در همه افراد بشر اعم از خداشناس و غیر آن هست منتها دو فرق با هم دارند: اول این که مانند حال دو مسافر اصفهان شیراز که در بالا بیان شد وسعت امید این دو با یکدیگر متفاوت است. امید مشکوکین وادی خداشناسی بیشتر مصروف مادیات است و هر کوششی که می‌کنند بیشتر برای کسب لذات و انجام زندگی و اموری که شبانه روز را به هر ترتیب طی کند دور می‌زند. اما کسی که دارای ایده‌آل و آرمان بزرگتری باشد به این تکرار مکررات و لذات مکرر و متشابه قانع نیست و می‌خواهد هدف ها و آرمان های بزرگتری داشته باشد. از آنجا که بشر جزء عالم لایتناهی است و جولانگاه اندیشه او نیز حدود و ثغوری ندارد به هیچ چیز متوقف نمی‌شود و به هیچ حدی قانع نیست. امید و آرمان وی نیز عالی است. و آن کس که بیشتر همت خود را صرف در امور لذات حیوانی و زندگی خور و خواب کند با آن کسی که هدف عالی در زندگی برگزیند و خداشناسی واقعی اختیار نماید و خود را جزیی از عالم لایتناهی بداند و سعی نماید وحدت و اتصال خویشتن را با عالم محکم و استوار سازد و از اسرار کاینات آگاه شود و سهمی در این کارخانه لایتناهی داشته باشد و با دیده چرخی که مؤثر در گردش گیتی عظیم است به خود بنگرد مسلماً وسعت دید و فسحت میدان نظرش بسی عالی تر خواهد بود. آیا چنین نیست؟ و اما تفاوت دوم در این است که شخص مشکوک در وادی خداشناسی یک نقطه اتکاء و پناهگاه محکم که لااقل بتواند فکر خود را در پرداختن به آن آسوده سازد ندارد.
هر بشری به خوبی این نکته را آزموده که قدرت عمل و فکری او قادر به رفع تمام مشکلات زندگانیش نیست و انسان به اشکالات و سختی‌هایی برمی‌خورد که عرصه را بر او تنگ می سازد، به بن‌بست‌هایی می‌رسد که راه پیشروی بر او مسدود می‌شود و مسائلی در زندگی او پیش می‌آید که از حل آن عاجز است. این نکته را همه ‌مردم اعم از مادی و معنوی دریافته‌اند که قدرت و اختیار و اراده شخص انسان تنها کافی نیست که در هنگام برخورد به این گرفتاری ها او را مدد دهد. هم چنین بر آنها ثابت گردیده که هیچ خویشاوندی حتی پدر و مادر و فرزند و برادر و خواهر در همـه موارد سختی‌ها قدرت کمک به او را ندارند و یا نمی‌خواهند درست این عمل را به خرج دهند و یا خودخواهی آنها اجازه نمی‌دهد که در همه موارد و مراحل او را یاری کنند. بارها شده که انسان از شدت درماندگی مشت‌های خود را گره کرده و دندان ها را به هم فشرده و مانند غریق که در دریا در حال غرق است در جستجوی گیاهی بر می‌آید که چنگ به آن زند و خود را نجات دهد. در این حال کوچکترین ساقه لرزانی که به دست انسان افتد نعمتی عظیم بشمار می‌رود و مانند منادی بزرگ نجات به داد او می‌رسد و روح او را به قدری خوشحال می‌کند که گویی بزرگترین مزیت را در اختیار او گذارده‌اند.
بر هیچکس پوشیده نیست که هر انسانی ممکن است مکرراً در زندگی به چنین حالات سخت برخورد کند. در این حالت آن کس که به‌خدا ایمان دارد مانند کسی که چنگکی برای بیرون کشیدن او از منجلاب در دسترسش گذارده شده یا مانند روزنه‌ای که در محبس تاریک هوای پاک را به سوی او می آورد و یا مانند ریسمانی که او را از سقوط به گرداب نومیدی نجات می‌دهد به ایمان و خداشناسی خود متوسل می‌شود و این همان حالت است که آن‌ را توکل و توسل می گویند و فکر او را از سختی و نومیدی نجات می‌دهد.
اما شخص مشکوک که او هم مانند دیگران بارها دچار این گرفتاری ها می‌گردد محکوم به شکست و نومیدی است. در این حالت است که خودکشی‌ها و تسلیم به نومیدی‌ها و پریشانی‌ها و گریه‌ها و انواع این بیچارگی ها پیش می‌آید.
در این وضع او را بایستی مانند کسی دانست که از کنار پرتگاه وی را یکباره به درون وادی تاریک ظلمت و بدبختی ساقط نمایند.