بعد جدید - بعد روحی یا بعد پنجم
علاوه بر ابعاد معموله عرض و طول و ارتفاع و بعد زمان که در مکانیسم آفرینش بیان گردید و روشن شد که این ابعاد حقیقی نیستند اینک بعد دیگری را ارائه میدهم که میتوان آن را بعد پنجم یا بعد فکری یا بعد روحی نامید. این بعد را به این طریق برای فهم مطلب عرضه میدارم:
شما میخواهید چیزی را اندازه بگیرید و آلتی در دسترس شما نیست، وقت هم به قدر کافی ندارید که دنبال اندازه گیری بروید و زحمت رفتن به محل را نیز به خود نمیدهید. در این صورت چه خواهید کرد؟ از فکر استمداد می جویید و قدرت فکری شما کار هر سه عامل (وسیله ـ زمان ـ مکان) را به سرعتی بیشتر از برق انجام میدهد. مثلا میخواهید ارتفاع ساختمانی را اندازه بگیرید. نظراً میگوئید بلندی این دیوار چهار متر است. در این عمل از متر استفاده نکردهاید بلکه از چشم خود به ضمیمه فکر استفاده نمودهاید. چشم و تفکر شما بعد را به سرعت معین کردند. (فراموش نشود صحبت در صحت کامل و دقت بعد نیست بلکه اصل عمل مورد نظر است).
گاهی با همان فکر سریع محاسبات دیگر میکنید. مثلا ساختمان ده طبقهای را با ضرب کردن طول تقریبی هر طبقه در تعداد طبقات معین مینمایید. برخی اوقات نیز برای تعیین بعد احتیاج به چشم هم نیست. مثلا در فکر خود این طور میسنجید که از اینجا تا کرج فلان قدر کیلومتر است. کلیه این مسافت طولانی به اضافه خود شهر کرج که قبلا دیدهاید به سرعت فوق العاده در نظر شما مجسم میگردد.
موضوع تعیین بعد به وسیله فکر و تجسم نقاطی که در مقابل چشم شما نیست و دسترسی به بررسی آن توسط آلات و ادوات ندارید شاید در نظر شما مسئلهای عادی جلوه کند اما تا کنون درباره آن تفکر نکرده و موشکافی ننمودهاید که چه قوه عجیبی است. عادی بودن آن اهمیتش را از نظر شما دور داشته است. چه عاملی این تفکر را در شما به وجود میآورد که به سرعت برق بعد را میسنجید و یک محل دور دست بدون این که عامل مکان و زمان و سنجش در آن دخالت داشته باشد در نظرتان مجسم میگردد؟
بلی بهوسیله فکر میتوان بعد را سنجید و بعد به معنی دوری و اندازه است و شما بهوسیله همین نیرو هر دو قسمت را در مغز خود بررسی میکنید. مثلا مسافت از تهران تا تجریش را با فکر اندازه گرفته میگوئید فاصله آنها دو فرسنگ است بعداً دربند را در نظر مجسم کرده میگوئید به نظرم فاصله آن یک برابر و نیم است. این اعمال بهمنظور تعیین اندازه انجام میشود.
برای این که ثابت شود چطور در فکر انسان بعد به سرعت مجسم میشود میگویم: هرگاه اندازهای را که در فکر خود راجع به مساحت خانه یا محل یا شهری مجسم کردهاید روی کاغذ منتقل نمایید و همان طور که مهندسین نقشه را روی زمین پیاده میکنند شما نقشه فکر خود را روی کاغذ پیاده کنید خواهید دید که آن فکر بسیط و سریع شما تبدیل به بعد مفصلی گردید که تمام ابعاد و وسائل و زمان و مکان در آن گنجیده است. عجب در همین است که در یک امر بسیط آنی، این همه تفصیل نهفته است.
مثلا رفتن از تهران تا شیراز را در یک لحظه در مغز خود مجسم میکنید ولی وقتی آن را روی کاغذ میآورید یا میخواهید در عمل آزمایش نمایید تجزیه میشود. عین همان فکر ساده در عمل محتاج محاسبه و تعیین متراژ منازل راه و فواصل و شهرهای بین راه و یا وسائل نقلیه و سایر نیازمندیهای مربوطه میگردد.
مثال دیگر: موضوعی به طور بسیط و مجمل در مغز شما پدید میآید که بعداً تصمیم میگیرید در آن باره کتابی تألیف کنید. برای این کار ناچارید آن موضوع مجمل را روی کاغذ پیاده کرده و برنامه و فصول کتاب و نظم مطالب آن را تعیین نمایید. بعداً نیز هر یک از فصول یا قسمت ها را به تقسیم بندیهای فرعی دیگر قسمت میکنید و در آخر آن قسمت ها را با شرح و تفصیل لازم می نویسید. نکته مهمی که بایستی در نظر گرفت این است که کتاب شما پس از نوشتن فرضاً هم که یک هزار صفحه باشد، مجموع آن خارج از همان فکر بسیط اولیه نیست و کلیه این شرح و تفصیل در داخل همان فکر مجمل مضمر است، همین امر دلیل بر آن است که فکر بسیط در عالم بسیطی و بیبعدی خود بعدی تشکیل داده که آن را بعد فکری یا بعد پنجم مینامیم.
اگر این بعد فکری نبود کار بشر بسیار مشکل میشد زیرا برای کوچکترین کارها محتاج استفاده از متر و اندازه و امثال آن می بود. هرگاه بهزندگی خود دقیق شوید خواهید دید که این گونه اندازهگیری فکری در زندگی شما زیاد اتفاق میافتد و با آن سر و کار بسیار دارید. حدس و پیش بینی هم که قسمتی از امور زندگی ما را تشکیل میدهد از این سرچشمه آب میخورد. نتیجه سخنانی که در بالا گفته شد چیست؟ نتیجه آن است که بعد به آن صورت که بشر میپندارد حقیقی نیست. بعد حقیقی (اگر بتوان آن را بعد نامید) بعدی است که لفظ «بعد بیبعدی» برای آن رساتر تواند بود. همان طور که ابعاد نسبی را با چشم میتوان تمیز داد (بعد بیبعدی) را با حس روشن بینی میتوان درک کرد و شناخت. در مقابل حس روشن بینی نه دیوار و نه سقف و نه هیچ سرحد و حدودی وجود ندارد چرا که این حسی است که در بشر قرار داده شده تا بتواند با نیروی آن عالم لایتناهی را تا حدودی بشناسد و تمیز دهد. خلاصه آن که عقل حکم میکند که عالم لایتناهی حدود ندارد و نمیتواند داشته باشد. پس حدودی که در دنیا وجود دارد قراردادی و نسبی برای پیشرفت زندگی بشر است. نه عالم را حدودی است و نه حدود مشهود بشر ثابت است.1
پانویس ها
- قدما و عرفا نیز تا حدودی پی به این مطلب برده و عقیده داشتند که بشر به وسلیه مجاهدت روحی و ریاضت میتواند به مقاماتی نائل شود که نیازمندی او از بعد ظاهری قطع گردد یعنی مثلا بهوسیله طی الارض روحی مسافات بعیده را در مدتی کوتاه بپیماید، حوادث دور از خود را برأی العین مشاهده نماید و شاید هم هنوز عدهای معتقد به این امر هستند.