بیان نوردهم - سرنوشت و تقدیر - جبر و تفویض
حال که سخن بدین جا رسید و روشن گردید که شیطان به آن معنی که یک موجود قاهر قادری باشد که هر وقت بخواهد به بدن افراد وارد شود و به آن تسلط پیدا کند (نه آن تعبیری که شیطان را میکروب و موجودات انگلی دانسته است) نیست و در انجام اعمال بد بشر دخالتی ندارد حقایقی دربارۀ وضع زندگانی بشر از لحاظ سرنوشت و تقدیر بیان میدارم.
هرگاه به عالمی که در اطراف ما است تا آن اندازه که قدرت دید و مشاهدات و درک فهم ما اجازه میدهد نظر کنیم میبینیم که در آن نظم و ترتیب کاملی برقرار است. چه اگر نظم نباشد این همه اجزاء گوناگون نمیتوانند به گردش و فعالیت خود ادامه دهند. هر چه قدرت و دید ما بیشتر میگردد و آلات و وسائلی در اختیارمان قرار میگیرد که قسمت های بیشتری از عالم را با آن بنگریم شگفتی این نظم و ترتیب بیشتر نمایان خواهد شد. این نکته مسلم است که کرۀ زمین جزء بسیار کوچک و ناچیزی از عالم لایتناهی است زیرا کرۀ زمین با ستارگان منظومۀ شمسی یکی از میلیاردها ستارگان کهکشان بشمار میرود و در عالم میلیاردها کهکشان وجود دارد که هر یک دارای میلیونها کرات و منظومه هستند.
بشر خود فرد کوچکی از افراد این کرۀ زمین است و با در نظر گرفتن خردی زمین مقام بشر در عالم لایتناهی روشن و معلوم میشود. توجه و دقت در گردش عالم به ما این حقیقت را ثابت میکند که وحدت و همآهنگی در سراسر کرات عالم و سایر پدیدههای خلقت حکمفرما است. در حقیقت این دستگاه عظیم لایتناهی در حکم یک کارخانۀ واحد است که آن چه هست اجزاء این کارخانه بشمار میروند و منظور از وحدت نیز این است که همۀ این پدیدهها بهصورت واحد موزونی بهکار مشغولند. در حالی که همه این دستگاه با نقشۀ واحدی کار و فعالیت میکند پرواضح است که اجزاء و اعضاء آن هر حرکت و فعالیتی در حوزه و محیط خود داشته باشند حرکات مزبور تابع نقشۀ کل عالم میباشد و نمیتواند مستقل بماند. چنان که در یک کارخانۀ بزرگ واحدهای فرعی و کوچک هر حرکت و فعالیتی داشته باشند موزون و موافق و همآهنگ با گردش کارخانه است.
فرضاً هم که بعضی از این حرکات مخالف به نظر رسد این ظاهر امر است و در باطن تمام موافق با نقشۀ اصلی است. مثل چرخ های ساعت که برخی به طرف راست و برخی بر خلاف آن حرکت میکنند ولی مجموع این حرکات موافق و مخالف تمام به نفع گردش ساعت انجام میشود و پس از صورت گرفتن بر همه روشن و آشکار است که هیچ مخالفتی در بین نیست بلکه همۀ حرکات در یک مقصد و یک هدف متمرکز میباشد هر چند در ظاهر جهت آن مخالف به نظر رسد. بنابراین آن چه از کوچک و بزرگ در عالم لایتناهی انجام میشود موزون و موافق و مطابق با نقشۀ کل عالم است.
از این رو است که تقدیر و سرنوشت افراد بشر مطابق خواست الهی است برای این که نمیتوان گفت خالق یا خدا یا آن چه به او نام میدهید بینقشه و بیبرنامه باشد. و اگر بنا باشد که اختیار کار و مسیر زندگی افراد را به دست خودشان قرار دهند هرج و مرج در کارها پدید میآید زیرا هرکسی مسیر کار را به منافع خود تغییر میدهد و هر کسی مایل است آن چه میخواهد انجام شود و به واسطه همین اختلاف عقاید تصادم و مبارزه شروع میشود و در نتیجه هرج و مرج عظیمی در امور عالم پدید میآید که قابل ادامه نیست. فیالمثل یکی از مراتبی که وابسته به تقدیر میباشد سرنوشت افراد است که بیان خواهم داشت.
مغز و دستگاه مغزی و مکانیسم حواس هر فردی از بشر از حین انعقاد نطفه تعئین میشود و همین مکانیسم موجب تعیین خط مشی آن فرد و اشتغال و حرفۀ او در جامعه میگردد و به این ترتیب تقسیم کارهای جامعه به وجود میآید.
اگر بنا بود انتخاب شغل به دست خود افراد می بود هر کسی سعی میکرد بهترین و عالی ترین و راحتترین و پردرآمدترین و لذتبخشترین شغل ها و زندگی را داشته باشد در این صورت شغلهای کوچک و ضعیف که از لوازم حتمی هر جامعه است بلامتصدی میماند و جامعه نمیتوانست به زندگی خود ادامه دهد.
پس حالا روشن شد به طور مسلم بایستی در هر کارخانه مشی و روش اجزاء و واحدهای تابعه موزون و مطابق با نقشه اصلی کارخانه باشد و در دنیا هم بایستی تقدیر و سرنوشت و روش همۀ افراد و پدیدههای عالم موزون با نقشۀ اصل گردد و لازم است که این نقشه توسط نیروی مافوق تحمیل شود یعنی به دست خود افراد نیست. همین امر است که تقدیر یا سرنوشت مینامیم.