اول خلقت

دینامیسم آفرینش بیان شانزدهم - سیر خداشناسی در عالم

اینک برای روشن شدن ذهن آقایان و موشکافی و حل مسئله به طرزی واقع‌بین‌تر مطلب را به‌تفصیل بیشتر بیان می‌کنم: از آن آقایان عزیزی که این ایراد را کرده اند باید پرسید: این اولی که شما می‌گوئید آغاز و شروع آفرینش بود. آیا خدا قبل از آن هم بوده است یا خیر؟
اگر جواب می‌دهند: بلی البته بوده است زیرا خدا ازلی است.
می‌پرسم: آیا خدائی که قبلا بوده آیا قبلا قادر و توانا بوده یا نبوده؟
اگر پاسخ می‌دهند: بلی قادر و توانا بوده است.

می‌گویم: لازمه قدرت و توانایی این است که خلق بکند. اصولا تراوش قدرت و توانایی خلق کردن است. لفظ خالق که نام می‌گذارند یعنی چه؟ یعنی خلق کننده. پس خلق کردن بستگی به وجود او دارد.
اما اگر ابتدا برای خدا قائل شوند و بگویند نبوده و بعد هست شده امری است علیحده. معلوم می‌شود که زمانی بوده که (نعوذبالله) خدا در عالم نبوده. اگر بگوئیم نبود و بعد شد معلوم می‌شود خالق دیگری او را درست کرده و آن خالق را هم خالق دیگر و همین طور ادامه دارد. پس می‌گوئیم خالق بی‌همتا است و دو نیست و خالق هم همیشه بوده و خالق خلق کننده بوده نه این که بعد خالق شده. در این‌ صورت مخلوق می‌شود نه خالق چون باید صفت خالق بودن را از دیگری کسب کند. هرگاه قبول کردیم که خالق بی‌همتا است و دو نیست و همیشه بوده پس همیشه هم خالق بوده چون وظیفه او همیشه خلق کردن است. عالم هم که مخلوق او است همیشه بوده است. همان لحظه که او بوده عالم را هم خلق کرده. البته لحظه هم نمی‌توانیم بگوئیم چون لحظه هم در کار نیست و امر او از او جدا نیست. او بوده و امر او هم در آفرینش بوده است.

اگر بگویند عالم که مخلوق او است محدود است مانند این است که بگویند خدا بیشتر از این نمی‌توانسته درست کند. تا این حدود توانایی داشته. پس قدرت کامل در حق او نمی‌توانیم قائل شویم. چرا می‌گوئیم قدرت کامله الهی. باید بگوئیم (استغفرالله) قدرت محدوده و ناقصه. بگوئیم خداوند در این حدود قدرت دارد. برای عالم لایتناهی هم حدود و ثغور قائل گردیم. و اگر معتقد شویم که قدرت کامله است و حدود و ثغور ندارد و تا هر کجا که بشر فکر کند قدرت دارد و محدودیتی برای قدرت او نیست در این‌ صورت عالم هم که آفرینش او است بدون حدود و ثغور خواهد بود و حق این است.
باز روی خود را به سوی آن کسان که برای خلقت ابتدا قائلند نموده می‌پرسم: آیا خداوند قبل از آغاز خلقت بیکار بوده یا مشغول کار؟ اگر پاسخ دهند مشغول کار بوده گویم مشغول چه کار بوده؟ مگر کاری جز آفرینش دارد؟ یا در عالم لایتناهی جز این کار هست؟ و اگر گویند نمی‌دانم گویم بخوانید تا بدانید و اگر می‌گویند می‌دانم می‌گویم پس بگوئید معطلی ندارد.

اما هرگاه بگوئیم بیکار بوده معلوم می‌شود (نستجیر بالله) به‌خدای بیکاره بیچاره ای معتقد هستند، خدائی که دست روی دست نشسته و نمی‌دانسته چه بکند و به چه کاری بپردازد، از شدت بیکاری و کسالت و تنبلی به جان آمده یک مرتبه تصمیم گرفت که خلقت را آغاز نماید. یا این که در اثر بیکاری و از شدت خستگی و فشار کسالت شدید در فکر انتحار افتاده لیکن دیده که انتحار عمل ناصوابی است پس آنگاه کم کم فکر کرده که راهی برای رفع بیکاری بیندیشد و دست ها را بالا زده و شروع به آفرینش نموده است. و اشهدوا انی بری مما تشرکون ـ گواه باشید که از آن چه شرک می ورزید بیزارم (سوره هود آیه 54) وای از این نادانی، العیاذ بالله. حال از شما می‌پرسم چنین خدای موهومی آیا قابل پرستش است؟
هرگاه بگوئید مثلا در چند میلیون سال پیش تصمیم به خلقت زمین و آسمان گرفت می‌گویم اولا تمام آفرینش خدائی را در عالم‌های بی‌پایان منحصر به زمین ناچیز و آسمان اطراف آن کردن خلاف عقل و دانش است و ثانیاً می‌دانید تکلیف این خدا قبل از آن چند میلیون سال چه بوده؟
این خدائی که خلقت را از چند میلیون سال قبل آغاز کرده و می‌گوئید خود او قبل از خلقت وجود داشته می‌پرسم چند سال از خلقت بوده است؟ اگر می‌گویند همیشه بوده می‌پرسم این مدت همیشه که بوده و هنوز به خلقت شروع نکرده بود مشغول به چه کاری بوده است؟

شاید این طور پندارند که طفل بوده و قبل از بلوغ نمی‌توانسته کاری کند و چون صغیر بوده نمی‌توانسته خلق کند. بعداً کم‌کم بزرگ شده، کبیر گردیده، به حد بلوغ رسیده و به او اجازه داده شده که پس از بلوغ خلقت را آغاز نماید. استغفرالله ربی و اتوب الیه. البته از خواندن این ها برخود می‌لرزی و نمی‌توانی این مطالب غلط را فرض کنی ولی فکر کن که وقتی برای خلقت آغاز تصور شود آیا نتیجه جز این است که من می‌گویم؟
لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد (نه زائیده و نه زاده شد و نه او را شریکی هست) شاید می‌پندارند قدرت نداشته و قدرت را بعداً به او داده اند که از آن تاریخ شروع به خلقت کرده. گویم چه کسی به او قدرت بخشیده. خدائی که دیگری قدرت به او بدهد خدای بیچاره است. خدای توانا نیست.

هرگاه بگویند خیر قدرت داشته، همیشه قدرت داشته می‌پرسم این قدرت به چه درد می‌خورده؟ آیا هیچ بهره ای از وجود آن ساخته می‌شده؟ یا در طی عمر ابدیت قبل از خلقت طبق اعتقاد آنها همچنان عاطل و بیکار بوده؟ مگر لازمه قدرت تراوش و انجام عمل نیست؟ اگر عمل نمی‌کرد مگر ممکن است قدرت بدون عمل باشد و اگر عمل می‌کرد عمل او چه بود؟ کارش چه بود؟ آیا کاری جز خلق کردن داشته؟ پس بدان که قبل از آن آغاز که به غلط می‌پندارند بازهم خلقت بوده است.

خوب فکر کنید: اگر خلقت آغاز داشته باشد دلیل بر این است که قبل از آن قادر و به فکر خلقت نبوده اگر به فکر بود دلیلی نیست که زودتر از آن خلق نکند یعنی اگر زودتر به فکر خلقت می‌افتاد همان زودتر می‌کرد. هرگاه بگویند فکر خلقت بعداً پیدا شده می‌گویم پیدایش و به وجود آمدن فکر دلیل عجز و ناتوانی و نقص است. زیرا خدائی که عین علم، عین قدرت و عین توانایی، عین فکر و عین خرد است نمی‌توان قبول کرد که بعداً فکر در او ایجاد شده و این بشر ناقص است که با مرتب کردن عوامل و اسباب و عللی که از وجود او مستقل و جداست فکرهای جدید می‌کند ولی خدا چنین نیست. وای از این گمراهی فسبحان الله رب العرش عما یصفون پس بدانید که پادشاه ملک وجود یعنی خدای یکتا از اوصاف و اوهام مشرکان جاهل پاک و منزه است. (سوره انبیا آیه 22)
پس این سخن بسیار سبک و کودکانه بود معقول نیست یزدان قبل از آغاز خلقت بی‌کار و بی‌فکر باشد.

و اما اگر عقیدۀ آنان این باشد که مثلا قبل از یک میلیون سال آغاز این خلقت آفرینش دیگری هم داشته می‌گویم قبول، فرض کنیم آفرینش دیگری هم قبلاً داشته پیش از آن چه بوده؟ آیا قبل از آن بیکار و بی‌قدرت بوده؟ اگر می‌گویند باز هم مشغول آفرینش بوده پس قائل شده‌اند که رشتۀ آفرینش پایان نداشته و در زمانی که آغاز برای آن نبوده همیشه دستگاه عالم برقرار بوده است و خواهد بود. و چون آفرینش بی‌پایان بوده است عالم لایتناهی هم بی‌پایان است و اول و آخری ندارد و ما هم همین را می‌گوئیم.