کالای عشق وحدت
عامل عشقم و بازار بتان مأوایم | هر دلی پیش من و مهر و وفا کالایم | |
وحدت و صلح متاع است و چنین آمالم | سخن ازکان زر و علم و هنر آرایم | |
شده سودم به عیان وصف صفاتش به صفا | در جهان تاجر و ارزنده بود دیبایم | |
همه او را نگران رونق بازار منم | روشنیبخش و درخشنده و بیپروایم | |
جلوه یار بود رهبرم از روی کمال | بهرهمند از می محبوب بهین والایم | |
لاجرم محرم رازم بنگر سوی خدا | گرچه بیپرده در انظار بسی گویایم | |
بود این نقش و نگارم به نظر فیضاله | موقع رحمت و لطف و کرمش حالایم | |
هر سعادت بنوازی به از اینم نبود | حشمتا طالع نیک است و رهی پیمایم |