نظری به آراء بزرگان و فلاسفه
مردم دو دستهاند: عامه و دلاوران ـ بایستی دلاوران پیشوا شوند و عامه تابع آنها باشند.
تماس کارلایل
حالت جنگجویی در هیئتهای اجتماعی یا برای حفظ و دفاع از هیئت است در مقابل دشمن یا برای آن است که وسائل معاش و زندگی را از جماعت دیگر بگیرند. در این هیئتها افراد یکسره تابع قدرت جماعتند و اصالت ندارند. آلتند و باید اطاعت کنند.
هربرت اسپنسر
خاصیت جنگجویی و برده کردن سایرین در ابتدا منحصر به افراد بوده که همان آدم خواران و وحشیانند و حالا ملت ها را میخورند و برده میکنند.
اسپنسر
مردم باید دو دسته باشند زیردستان و اربابان ـ کار باید به دست اربابان باشد. زیردستان برای زبردستانند و قانون باید به نفع نجبا باشد.
نیچه
بهترین دولت ها آن است که در آن بهترین مردم حکومت کنند. حاکم حکیم باشد یا حکیم حاکم شود و سایر شغل ها بر این قیاس.
افلاطون
باید حکومت متعلق به عموم (دموکراسی) باشد و آزادی و برابری و داد میان اعضاء هیئت اجتماع حفظ شود و این وقتی صورت میگیرد که مردم از لحاظ تمول و تعقل فاصله زیاد نداشته باشند و اگر فاصله زیاد باشد باید بین طبقات شریف و حقیر یک طبقه متوسط هم باشد که اعتدال را نگاه دارد.
ارسطو
قوانین در میان مردم بیقاعده و به دلخواه مقرر نمیشود و قواعد و اصولی دارد و مانند کارهای خدا است که بیقاعده و بینظام نیست.
منتسکیو
عدم مساوات بین مردم به واسطه هیئت اجتماع بین مدنیت است که انسان را از حال طبیعی خارج نموده است. انسان طبیعی خوش و آزاد و انسان اجتماعی بنده و ناخوش است.
ژان ژاک روسو
تمام مفاسد و بدبختیهای انسان از تمدن و زندگانی اجتماعی است ولی بدبختانه بازگشت به زندگی طبیعی هم برای او میسر نیست.
روسو
چون مسلم نیست که هیئت اجتماع بتواند قوانین پسندیده تنظیم کند باید مردی دانا و خردمند قوانین را با رعایت جوانب آن آماده کند و به قانونگذار یعنی هیئت اجتماعیه عرضه بدارد که تصویب شود.
روسو
در هر هزار سال باید مصلحی برای اصلاح جهان بیاید ـ به هر الفی الف قدی برآید.
نیچه
مردم دو دستهاند: آنها که به رأی خود مغرورند و آنها که پیرو دیگرانند.
رنه دکارت
ممکن است اختیار وجوب متعلق به ذات و جبر و امکان و وجوب ترتب معلول به علت مربوط به عوارض باشد. دراین صورت تناقض بین جبر و اختیار نیست.
امانوئل کانت
تکامل از ساده شروع میشود و هر چه رو به بالا میرود کاملتر میگردد ولی هیچ وقت کاملا کامل نمیشود. هرچه بالاتر رود به اختیار نزدیکتر میشود.
لامنه
با وجود این که انسان مختار است ولی وجدان انجام تکالیف را به طور قطع امر میکند و نیز همین حس انسان را بر آن میدارد که به بعضی مسائل حکم کند و به آن معتقد شود مثل حکم به وجود خداوند و بقاء خلود.
شارل رنوویه
در علت و معلول جبر است و در دیانت اختیار.
آلفرد فویه
هر چه در مراتب وجود از جماد به گیاه و گیاه و حیوان به انسان بالا رویم اختیار بیشتر میشود.
هانری برگسن
اراده خدا نامحدود است و هیچ حدی ندارد زیرا ضروریات عقلی را هم خود او خلق کرده و میتوانست خلاف آن مقرر دارد و اراده خود را بر آن چه به نظر ما محال است نیز تعلق دهد.
رنه دکارت
در اراده خدا نمیتوان فرض کرد که بر نفع خود به امری اراده کند زیرا او نیازمند نیست و وجود و ماهیتش یکی است و جاریه است. خداوند علت همه موجودات و مؤثر است و هیچ وجودی جز به طفیل وجود او موجود نمیشود. فاعل مختار فقط خدا است. او هم با نظام معینی کار میکند نه هوس. چون نامحدود است فعلش هم نامحدود است.
اسپینوزا
اعمال انسان دو قسم است. اگر به تحریک عوامل خارجی باشد از تأثیر ناتمام است و لذا محدود و مقید است یعنی جنبه منفی و عدم و انفعال دارد و اگر بر حسب طبع خود انسان باشد از علم تمام ناشی میشود و مثبت و فعل است. قسم اول از اختیار بیرون و قسم دوم به اختیار انسان است.
اسپینوزا
علت و معلول هست. چه در زندگی و چه در عمل آن را میبینیم ولی چون در مقام تحقیق فلسفی برمیآئیم میبینیم این اعتقاد ضروری نیست چه از روی تجربه برای ما آمده و باید دانست که علت و معلول از یکدیگر متمایزند و هیچگاه در آن واحد باهم نیستند.
دیوید هیوم
منشاء اختلافات و مال من و مال تو گفتن و صفات تابعه آن اجتماعی شدن و مدنی گردیدن انسان است و الا انسان وحشی که حرکاتش از روی فطرت است حوائجش بسیار کم است و نیازی به این کارها ندارد.
روسو
تماس کارلایل
حالت جنگجویی در هیئتهای اجتماعی یا برای حفظ و دفاع از هیئت است در مقابل دشمن یا برای آن است که وسائل معاش و زندگی را از جماعت دیگر بگیرند. در این هیئتها افراد یکسره تابع قدرت جماعتند و اصالت ندارند. آلتند و باید اطاعت کنند.
هربرت اسپنسر
خاصیت جنگجویی و برده کردن سایرین در ابتدا منحصر به افراد بوده که همان آدم خواران و وحشیانند و حالا ملت ها را میخورند و برده میکنند.
اسپنسر
مردم باید دو دسته باشند زیردستان و اربابان ـ کار باید به دست اربابان باشد. زیردستان برای زبردستانند و قانون باید به نفع نجبا باشد.
نیچه
بهترین دولت ها آن است که در آن بهترین مردم حکومت کنند. حاکم حکیم باشد یا حکیم حاکم شود و سایر شغل ها بر این قیاس.
افلاطون
باید حکومت متعلق به عموم (دموکراسی) باشد و آزادی و برابری و داد میان اعضاء هیئت اجتماع حفظ شود و این وقتی صورت میگیرد که مردم از لحاظ تمول و تعقل فاصله زیاد نداشته باشند و اگر فاصله زیاد باشد باید بین طبقات شریف و حقیر یک طبقه متوسط هم باشد که اعتدال را نگاه دارد.
ارسطو
قوانین در میان مردم بیقاعده و به دلخواه مقرر نمیشود و قواعد و اصولی دارد و مانند کارهای خدا است که بیقاعده و بینظام نیست.
منتسکیو
عدم مساوات بین مردم به واسطه هیئت اجتماع بین مدنیت است که انسان را از حال طبیعی خارج نموده است. انسان طبیعی خوش و آزاد و انسان اجتماعی بنده و ناخوش است.
ژان ژاک روسو
تمام مفاسد و بدبختیهای انسان از تمدن و زندگانی اجتماعی است ولی بدبختانه بازگشت به زندگی طبیعی هم برای او میسر نیست.
روسو
چون مسلم نیست که هیئت اجتماع بتواند قوانین پسندیده تنظیم کند باید مردی دانا و خردمند قوانین را با رعایت جوانب آن آماده کند و به قانونگذار یعنی هیئت اجتماعیه عرضه بدارد که تصویب شود.
روسو
در هر هزار سال باید مصلحی برای اصلاح جهان بیاید ـ به هر الفی الف قدی برآید.
نیچه
مردم دو دستهاند: آنها که به رأی خود مغرورند و آنها که پیرو دیگرانند.
رنه دکارت
ممکن است اختیار وجوب متعلق به ذات و جبر و امکان و وجوب ترتب معلول به علت مربوط به عوارض باشد. دراین صورت تناقض بین جبر و اختیار نیست.
امانوئل کانت
تکامل از ساده شروع میشود و هر چه رو به بالا میرود کاملتر میگردد ولی هیچ وقت کاملا کامل نمیشود. هرچه بالاتر رود به اختیار نزدیکتر میشود.
لامنه
با وجود این که انسان مختار است ولی وجدان انجام تکالیف را به طور قطع امر میکند و نیز همین حس انسان را بر آن میدارد که به بعضی مسائل حکم کند و به آن معتقد شود مثل حکم به وجود خداوند و بقاء خلود.
شارل رنوویه
در علت و معلول جبر است و در دیانت اختیار.
آلفرد فویه
هر چه در مراتب وجود از جماد به گیاه و گیاه و حیوان به انسان بالا رویم اختیار بیشتر میشود.
هانری برگسن
اراده خدا نامحدود است و هیچ حدی ندارد زیرا ضروریات عقلی را هم خود او خلق کرده و میتوانست خلاف آن مقرر دارد و اراده خود را بر آن چه به نظر ما محال است نیز تعلق دهد.
رنه دکارت
در اراده خدا نمیتوان فرض کرد که بر نفع خود به امری اراده کند زیرا او نیازمند نیست و وجود و ماهیتش یکی است و جاریه است. خداوند علت همه موجودات و مؤثر است و هیچ وجودی جز به طفیل وجود او موجود نمیشود. فاعل مختار فقط خدا است. او هم با نظام معینی کار میکند نه هوس. چون نامحدود است فعلش هم نامحدود است.
اسپینوزا
اعمال انسان دو قسم است. اگر به تحریک عوامل خارجی باشد از تأثیر ناتمام است و لذا محدود و مقید است یعنی جنبه منفی و عدم و انفعال دارد و اگر بر حسب طبع خود انسان باشد از علم تمام ناشی میشود و مثبت و فعل است. قسم اول از اختیار بیرون و قسم دوم به اختیار انسان است.
اسپینوزا
علت و معلول هست. چه در زندگی و چه در عمل آن را میبینیم ولی چون در مقام تحقیق فلسفی برمیآئیم میبینیم این اعتقاد ضروری نیست چه از روی تجربه برای ما آمده و باید دانست که علت و معلول از یکدیگر متمایزند و هیچگاه در آن واحد باهم نیستند.
دیوید هیوم
منشاء اختلافات و مال من و مال تو گفتن و صفات تابعه آن اجتماعی شدن و مدنی گردیدن انسان است و الا انسان وحشی که حرکاتش از روی فطرت است حوائجش بسیار کم است و نیازی به این کارها ندارد.
روسو